سلاخ ها و سايت ها
گفته اند تاريخ دوبار تکرار می شود، و بار دوم به صورت کمدی. اين مثل گويا مربوط به نقاط ديگر عالم است. تاريخ ما دوباره و دو باره تکرار می شود، و هر بار تراژيک تر از بارقبل. استبدادهای ما هربار از بار قبل خود کامه تر می شوند و اپوزيسيون آن ها هر بار بيش از بار پيشين از شر مار به افعی و به يک منجی جديد پناه می برد، و در نتيجه سرکوب هم هر بار لجام گسيخته تر از بار قبل ميشود.
اول در سياه چال ها لب ميدوختند و می دادند پاسبان مختاری آمپول هوا به زندانی تزريق کند، بعد آپولو اختراع کردند و مدل زندان هايی ساختند که آمريکايی ها به موزه تبديل کرده بودند و منسوخ شده بود. امروز ديگر خودکامگان ما رسما و در حرف هم قانون مدنی و رسوم شهروندی را کنار گذارده اند، جان سياسی و غيرسياسی ، غيرخودی و حتی خودی از استبداد خونريز حاکم در امان نيست، مغضوب درگاه شان رسما بی حق و حقوق است، به تخته شلاق بسته است، يا روی جرثقيل يا دفن شده در زمين برای سنگسار. ساطور را بالا می برند و در مقابل چشمان وحشت زده تماشاچی دست را از آرنج قطع می کنند. لباس رسمی خودکامگان امروز پيش بند سلاخی است با خون دلمه شده آدم بر آن. و اين معنايی دارد که بايد روی آن تامل کرد…
سلاخان اکنون شبکه اينترنتی را آماج ساطور خود گرفته اند. مثل ملخ های ويرانگر که به مزرعه ای حمله می کنند، ديوانه وار و سرآسيمه سايت ها و وبلاگ ها را فيلتر گذاری می کنند، متهم رايانه ای اختراع کرده اند و در رابطه با اين اتهام واهی بر دستگيری ها می افزايند، طعمه های خود را به زندان های غيرقانونی می برند و با افزودن بر طول بازداشت آن ها و نامعلوم بودن وضعيت شان، سعی می کنند اينترنت را به مايه هراس جوانان و خانواده ها تبديل کنند، توطئه کشف می کنند و برای تهاجم به “شبکه عنکبوت” و “پلیس فتا” فرمان صادرمی کنند.
از چه می ترسند؟
بيش از 90 درصد خبرها و مقالات نامطلوب برای رژيم سلاخان که در اين سايت ها درج می شود “افشاگری” است از اين قبيل : می خواهند سنگسار کنند، روی جرثقيل به قتل رساندند، دست و پای جوان را به حکم قصاص قطع کردند، جوان19يا 21 يا25 ساله را می خواهند با حکم قصاص به قتل برسانند، اعلام کرده اند شنيدن موسيقی در ماشين حکم تعزير دارد، وکلای زن رژيم از طراحی مد لباس اجباری برای زنان دفاع کرده اند…
رژيم اسلامی به مثابه عنکبوتی عظيم الجثه، سياه، سمی و بد منظردر وسط اين شبکه خبرنشسته است، و دايم و بی وقفه برای آن خبر می سازد.
می گوئيد اين طبيعی است. وجود بد سگال يک ديکتاتوری سرکوبگر طبيعتا خبر ساز می شود.
اما اين جا تفاوتی هست. بيشتر اين خبرها “کشف و افشاء” نمی شوند، بوسيله خود رژيم و کارگزارانش به طور علنی و رسمی اعلام می شود.
خود کامگان امروزما مثل خودکامگان ديروزما نيستند و رفتار ی مشابه آدميزدگان و سياستمداران هم عصر ندارند، اين ها پنهانی آمپول هوا تزريق نمی کنند که بعد منکر آن شوند، اين ها آپولو را در زندان هايی مشابه سن سيناتی پنهان نکرده و منکر سرکوب نمی شوند، يا بهتر بگوئيم فقط به سرکوب مخفی از اين نوع اکتفا نمی کنند، بلکه اصرار دارند دست ها ی خونين خود را هم نشان بدهند، اين ها خودشان اعدامی را روی جرثقيل به نمايش می گذارند، جوانان را در ملاء عام شلاق می زنند، از بلندگوها رسما لزوم سرکوب جامعه مدني، و زور گفتن به زن، دانشجو، معلم، پرستار ، “کافر” را اعلام می کنند. اين جالب توجه است که بخش اعظم “افشاگری” های روی شبکه، خبر های رسما اعلام شده منابع خود رژيم است، نه “کشفياتی” که محصول جستجو و پژوهش باشد. لازم نيست مثل آمريکا يی ها يک سيمور هرش داشته باشيم تا دور جهان بگردد و جنايت در ابوغريب را کشف کند، ابوغريب ما، همان جامعه رسما اعلام شده تحت حکومت اسلام ناب محمدی است. زندانبانان ما به اين ابوغريب افتخار می کنند و آن را در بوق می دمند. در ايران شما روزنامه های کيهان ،جام جم یا ایران ، يا پيچ راديو و تلويزيون رژيم اسلامی را باز می کنيد و رديف به رديف “اعترافات” مقامات رژيم، ليست جرايمی را که تاکنون مرتکب شده اند، و توطئه ها و طرح هايی را که برای تداوم نقض حقوق شهروندان ايران در نظر دارند از زبان خودشان و همراه با مقدار زيادی لاف و گزاف می خوانيد و می شنويد. چرا وقتی خودشان از اعمال و مقاصد خود می گويند، خبراست؛ اما وقتی همان چيزها را ديگران رله می کنند، خود عنکبوت هم آن را افشاگری تلقی می کند؟ اگر از اين افشاگری ها در رنج اند، چرا مثل بسياری از ديکتاتوری ها حداقل بعضی از مظاهر سرکوبش را پنهان نمی کنند و همانطور که اصلاح طلبان خيرخواه رژيم می گفتند و هنوز هم می گويند سعی نمی کند به ظاهر هم که شده “حيثيت نظام” را حفظ کنند؟ چرا از زبانی استفاده می کنند که در رسانه های جهان به “بدقلقی” و “بدسگالی” معروف است، جرا با لباس سلاخی بر تخت ولايت جلوس می کنند؟ چه معنايی در اين کار نهفته است؟
يک پيکره انگلی بی فرجام
گفتن اين که اين ها حکومت طالبان ها هستند، روشنگر نيست. عليرغم همه شباهت هايی که اين ها با طالبان ها دارند، با آن ها تفاوت دارند. طالبان ها به دنبال “ماموريت”ی بودند، اين ها نيستند. طالبان ها محصول بازی خورده يک فريب بودند، اين ها خود تجسم فريب اند. آن ها قدرت را می خواستند که بوسيله آن کينه توزانه ترين و دشمن خوترين تعبيراسلام- همان را که برای پيشبرد جنگ جهادی در مدارس سعودی ساخته آموخته بودند- مستقر کنند، اين ها اسلام را می خواهند تا با آن قدرت خود را تثبيت کنند. حفظ قدرت هدف فی نفسه اين ها ست.
هرگز تاريخ را نبايد فراموش کرد. نه در مورد طالبان ها، نه درمورد رژيم اسلامی ونه در مورد هيچ نيروی سياسی و اجتماعی ديگر. اين حکومت محصول سرخوردگی و اميد به ناجی گری است، محصول شکست نبرد کم نظير يک ملت سخت سرکوب شده برای غلبه براستبدادی 100 ساله، و حتی 2000 ساله، است. ملتی که برای درهم شکستن استبداد ريشه دار و رسيدن به آزادی هيچ يک از ابزار مدرن را در اختيار نداشت، نه حزب، نه انجمن، نه سنديکا، نه آگاهی، نه اطلاعی از تاريخ خود. با استفاده از چنين خلايی، نه فقط خلاء قدرت بلکه مهم تر از آن خلاء جامعه مدنی بود، که آن ها توانستند به تخت قدرت بخزند.
آن ها برای حفظ قدرت خود بايد اين خلاء را پايدار نگه دارند و جامعه مدنی را در تمام اشکال و مظاهر آن سرکوب کنند و مانع شکل گيری ساختارهای قاعده مند آن، اعم از طبقاتی، سياسی و فرهنگی بشوند. در جامعه اين ها بورژوا و قانون اش رسميت ندارد، پولدار وروابطش معنا دارد؛ کارگر و حقوق و سنديکايش را اعتبار ندارد، فقير و گدا هست و دستگاه های خيريه امام؛ و مردم در جامعه آن ها هرگز نبايد به شهروندان صاحب حق تبديل شو ند،بلکه بايد ذرات اتمی باشند که مستقيم به دستگاه امامی وصل اند که جامعه مدنی با همه نيروهای انسانی و اقتصادی و ارتباطی و فنی اش خزانه داری آن محسوب ميشود – خشم آن ها را به ياد بياوريد وقتی که آغاجری گفت ملت گوسفند نيست که به چوپان احتياج داشته باشد.
حفظ قدرت آخوندی به مثابه هدف فی نفسه، رژيم اسلامی را به يک پيکره انگلی تمام عيار تبديل کرده است که در رشد هر پديده مدنی ، تشکيلاتی، ارتباطی، فرهنگی و…- نابودی خودش را می بيند. اين پديده ای است بی فرجام چون قادر به ائتلاف با هيچ نيروی قابل دوام در تاريخ – از بالنده که بگذريم- نيست وهيچ منبعی برای تغذيه خود ندارد.
اين ماهيت تاريخی است که برای رژيم اسلامی ايران دو خصوصيت ويژه به بار آورده است:
اول: استيلا جويی مطلق- چيزی که اصلاح طلبان آن را انحصار طلبی می خواندند و به يک خصوصيت فرعی و قابل اصلاح تقليل می دادند. در حالی که رژيم اسلامی در استيلا جويی است که امکان بقای خود را جستجو می کند. دولت آخوندی خود را ناگزير می بيند از شکل گيری هر نوع اراده مستقل، نيمه مستقل، هر نوع اراده قابل عرض اندام که بتواند ادعايی برای مشارکت در قدرت داشته باشد جلوگيری کند. چون شکل گيری چنين اراده ای را، هر ماهيتی هم که داشته باشد و هر قدر با خود آن نزديک باشد و به آن مشابهت داشته باشد، نفی دليل وجودی خودش می بيند.
کافی است به اصلاح طلبان که در همين داستان “کشف” شبکه عنکبوتی يکی از هدف های اصلی تهاجم عنکبوت های اصلی هستند. آيا نرم تن از آن ها می توان نيروی سياسی پيدا کرد که تازه اين همه گرويی در رژيم اسلامی داشته باشند و در سرنگونی آن جان و مال خود را در تهديد ببينند؟ حکومت روحانی حتی بعد از بيرون کردن آن ها از تمام اندام های دولتی باز دست از سرشان برنمی دارد و تا آن ها را به ذرات پودر شده در دستگاه ضد مدنی خود تبديل نکند دست از سر آن ها برنخواهد داشت و لشکر کارگزارانش را به تعقيب آن ها وا خواهد داشت. اين البته ترس از کارت اعتباری اصلاح طلبان نيست که کاملا خالی شده است، از ذات استيلاجوی اين رژيم است که قدرت ائتلاف با هيچ نيرويی را ندارد و در هر ائتلافی مقدمه نابودی خود را می بيند.
همين مساله صادق است در مورد همه نيروهای ديگری که رژيم بالقوه می توانست ائتلاف هايی با آن ها داشته باشد. رژيمی که چنان مزدبگير کارگر و معلم و پرستار را بی حق کرده و چنا ن مدرسه و بيمارستان و کارخانه مردم را با وقاحت خصوصی می کند که بانک جهانی حق بود به آن مدال قهرمانی قرن بدهد، با ليبرال طرفدار بازار، با بورژوازی داخل و خارج و با نظام جهانی بازار سر جنگ دارد. با اهداف همه آن ها همراهی می کند، در آغوش آن ها می رقصد اما جنگ فرقه ای خود را با آن ها ادامه می دهد. چون از طريق اين جنگ دايمی با همه نيروهای جامعه مدرن – چه مردمی چه ضد مردمی – است که از حکومت خود محافظت می کند. چيزی که حکومت آخوندی نتواند آن را ببلعد و در خود هضم کند، هر چيز که بتواند محتضرترين آثار وجود و حضوری مستقل از آخوند را در جامعه مدنی به نمايش بگذارد، بايد سرکوب شود. ماهيت آن مهم نيست، مذهبی/ضد مذهبی، ملی/ ضد ملی، بازاری/ ضد بازاری، مردمی/ ضد مردمی، صددر صد داخلی/ يا کاملا وابسته به خارجی …هيچيک از اين ها مهم نيست. مهم اين است که حضور مستقل از حکومت آخوندی نداشته باشد.
و تنها در داخل ايران چنين نيست، در خارج هم رژيم محکوم به همين رفتاراست:برای پا گرفتن حکومت کارزای لنگ می اندازد، و عليه آن سم پاشی می کند؛ با حکومت عراق نرد عشق می بازد، و عليه آن توطئه می کند. برای رابطه با آمريکا به هر تمهيد دست می زند، و عليه آن به شنيع ترين شکل غير مرسوم جنجال بر پا می کند، با اروپا دم از دوستی و هم پيمانی می زند و عليه آن شعار می دهد، تروريسم را محکوم می کند، وبرای تشکيل تيم ترور نيرو بسيج می کند.
وکسانی که هنوز هم به اين تصور خام دچار هستند که اين رژيم روزی راهی معقول چه در سياست داخلی و چه درسياست خارجی در پيش گيرد، بايد خود دچار درد بی درمانی باشند. اين رژيم چنين بوده و چنين خواهد ماند. اين رژيم واقع گرايی را برای تداوم خود خطرناک می داند و تا روزی که فرو بيفتد با واقع گرايی همان قدر در ستيز خواهد بود که با خود واقعيت.
خصوصيت دوم که با اولی ارتباط مستقيم دارد اشتهای سيری ناپذير اين رژيم برای سرکوب هرچه گسترده تر همه مظاهر يک جامعه مدنی مدرن و البته در راس آن ابزار و ساختارهای مدرن است. حکومتی که عمدتا به اين دليل برسر قدرت پريد که مردم از ساختارها و ابزار مدرن محروم بودند، با کينه توزی ويژه مانع شکل گيری آن ها می شود، و هر جا که نطفه های شکل گيری آن را می بيند به سرعت طرحی برای سرکوب آن تدوين می کند، چه انجمن دانشجويی باشد، چه سنديکای کارگری، چه کانون نويسندگان، چه نشريه و اکنون برای اينترنت و سازمان های غيردولتی طرح می ريزند. و اين دوتای آخر از همه مشکل تر است، اولی بعلت خصلت فرار اين تکنولوژی از قيد و بند که حتی پای زورمندان صاحب آن را روی زمين داغ گذاشته و دومی به علت گستره و عمق نارضايی مردم و سطحی از بلوغ سياسی که مردم ايران با همان انقلاب شکست خورده به دست آورده اند. به علاوه خود رژيم از هردو استفاده می کند و نمی تواند بدون محروم کردن خود از آن به طور ديرپا آن ها را سرکوب کند. از اين رو فعلا در رابطه با رايانه به بگير و ببند هايی رو آورده که خود بهتر ميداند بر سرنوشت اين رسانه تاثير زيادی نمی تواند داشته باشند.
آن ها از همه می ترسند
خبرافشاگر، آن خبر که برخلاف اعدام ها و ممنوعيت ها رژيم هرگز حاضر نيست خود آن را اعلام کند، اين است: سرکوبگر ترين رژيم تاکنونی تاريخ ما، ضعيف ترين رژيم تاريخ ماست. نه قدرت اتحاد، نه توان ائتلاف، نه امکان انعطاف، نه چشم انداز برون رفت از مخمصمه، مجبور به مانوری دايمی بين نيروهايی که همه را دشمن خود می بيند، و ترس از همه و ترس از زمان که پيش می رود، و ترس از کودکانی که جوان می شوند و ترس از جوانانی که آينده را می سازند ، وترس از زنان ايران، وترس از کارگرو دانشجو و معلم و نويسنده و پرستار، ترس از خنده و رقص و آواز، ترس از قلم و مداد و رايانه …
به اين جهت است که ملايان با لباس سلاخی حکومت می کنند. می ترسند و می ترسانند.
ملايان از تاريخ ايران يک چيز را خوب آموخته اند: نقش سرکوب گسترده در دوام قدرت اميران و شاهان و والايان. اما يک چيز را فراموش کرده اند: مردم ايران زير فشار استيلاگران داخلی و خارجی، بسياری خصوصيات را آموخته اند که خودشان هم به آن ها انتقاد می کنند و خودشان را به خاطر آن ها چوب می زنند، از قبيل :با زور ساختن، تحمل استبداد و به رنگ آن در آمدن، “تقيه”، مايوس شدن تا سرحد از خود گم گشتگی و صوفی گری و ده ها خصوصيت مشابه آن. اما اين مردم در همان حال ديوار انزوا را دور استبداد حاکم آجرآجر بالا می برند و رژيم ستمگر را در لحظه مناسب در انزوای مطلق اش چنان زير ضرب می گيرند که از صحنه ی تاريخ محو می شود. و اگر رژيم های قاجار و پهلوی تا لحظات احتضار خود معنی و حتی حضور اين انزوا را درک نکرده بودند، رژيم امامان هم اکنون در اين محاصره نفس اش به شماره افتاده است. رژيم می خواهد با قطع ارتباط رايانه ای مردم ايران را در محاصره قراربدهد و ارتباط داخل و خارج را قطع کند، ولی با اين کار حلقه محاصره دور خود را تنگ تر می کند. اگر رژيم در قطع ارتباط داخل و خارج نجات خود را جستجو می کند، اما نجات مردم ايران به قطع و وصل اينترنت وارتباط داخل و خارج وابسته نيست. اين ارتباط قرار است فقط با مبارزه مردم ايران همراهی کند و از آلام اين مبارزه بکاهد، نه اين که برای آن ناجی بفرستد. و مردم ايران راه های مهم تری برای ارتباط با هم و نجات خود از دست اين استبداد فراگير دارند. تلاش سراسيمه رژيم برای قطع ارتباط رايانه ای اين واقعيت را به مردم ايران يادآوری می کند.
سوسن آرام
طرح اثر اردشیر محصص
انگیزه من از نوشتن این چند خط این است تا شوق نویسنده گرامی را بیشتر کرده تا خیلی بهتر و بیشتر قلب این عنکبوت را نشانه گیرد.
تاریخ ایران فقط استبدادی بوده از ۱۴۰۰تا اکنون. شیوه تولید اشکال متفاوتی داشته در طی این تاریخ، ازدوره صفویه روبنای شیوه تولید حاکم استفاده از اسلام
برای حفظ قدرت و تحت کنترل داشتن عموم ملت بوده تا حالا، پس اسلام بعنوان ابزار تحمیق و ایدولوژی در طول این قرنها تا امروز عموم ملت را در قل و زنجیر اسلام در کنترل داشته و دارد این گونه این ایدولوژی طی این قرنها در مغز و استخوان ایرانی جا گرفته است این فرهنگ عامل اصلی پایداری شاه و شیخ بوده و است.بنظر من قلم زنان ایرانی این قضیه را جدی نگرفته اند که رهایی از استبداد شاه و شیخ مرحله اول و اصلی آن نابودی فرهنگ دینی اسلام است.
پایان ناکامل….ک.کرم
فکر میکنم مقاله بیشتر در مورد این است که چرا رژیم ارباب بودن خود را با سایر سرمایه داران به شراکت نمیگذارد. فکر کنم جواب این است که به شراکت نمیگذارد چون میتواند. سرمایه داران اپوزیسیون با فریب دادن کارگران سعی میکنند رژیم را به چالش بگیرند تا سرنگون کنند و یا در قدرت شرکت کنند، اما تاکنون موفق نشده اند. مقاله در این مورد نیست که زنان و کارگران شر مردسالاری و استثمار و استعمار را از سر خود کم کنند. مقاله مثل شورش “زن زندگی آزادی” یک کلمه در این مورد نمی نویسد. سالیان سال است که این انتقاد به اپوزیسیون وجود دارد که به اصل استثماری روابط حاکمین با زنان و کارگران، یعنی به مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم تعرض کنید و صرفا به شکل حکومت نپردازید. همانطور که رژیم گوش شنوا ندارد، فکر نمیکنید خود شما هم ندارید؟ آنارشیست