چرخش اروپا به سوی «راست افراطی بدون مرز»
نویسنده Grégory RZEPSKI برگردان شروين احمدي
چیزی که به نظر می رسد واقعیت یافته: اروپا در حال چرخش به سمت راست افراطی است. این جریان در حال حاضر در ایتالیا، مجارستان، اسلواکی، کرواسی، فنلاند و به زودی هلند دولت را تسخیر کرده است. در سوئد این جریان بخشی از ائتلاف اکثریت در قدرت می باشد. در جاهای دیگر، مانند پرتغال در مارس گذشته ، پیشرفت های چشمگیری داشته است. هفته نامه بریتانیایی اکونومیست برآورد می کند که «بیش از ۲۰ درصد از پاسخ دهندگان به یک نظر سنجی در پانزده کشور از بیست و هفت کشور عضو اتحادیه اروپا، از جمله همه کشورهای بزرگ به جز اسپانیا، نسبت به احزاب ”راست با خط مشی سخت“ ابراز علاقه می کنند» (۱). در ستونهای دیگر این مقاله، به آنها همچون جریان های «پوپولیست»، «غیر لیبرال»، «بومیگرا»، «ملیگرا» اشاره می شود… چون واقعاً نامیدن و صحبت در باره آنها دشوار است. شاید به این دلیل که در نگاه اول می توانید کمی از همه چیز را در آنها بیابید.
بکس(Vox) در اسپانیا یا چگا(Chega) در پرتغال به نئولیبرالیسم پایبند هستند. سلف سوئدي یا فنلاندی آنان حسرت دولت رفاه واقعی را می خورند. در لهستان از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۳، حزب قانون و عدالت (PiS) به آزادیها حمله کرد اما مجدداً دریچه ها را گشود. در سمت راست آن، حزب کنفدراسیون آزادی و استقلال، به خاطر این موضوع آنرا سرزنش می کند. این تشکیلات که از سال ۲۰۱۹ در مجلس حضور دارد، به دنبال پنهان کردن یهودی ستیزی اش نیست. در فرانسه برعکس رهبران حزب اجتماع ملی (RN) با شرکت در راهپیمائی پاریس علیه یهودی ستیزی خود را بَری از آن نشان می دهند. رئیس جمهور ولودیمیر زلنسکی در ماه مارس در رم از جورجیا ملونی ، نخست وزیر، برای حمایتش از اوکراین تشکر کرد. در حالیکه حزب ملی اسلواکی (SNS) و فیدس(Fidesz) مجارستان مانند حزب لگا آقای ماتئو سالوینی از کمک نظامی به اوکراین انتقاد می کنند. در ایتالیا، لهستان یا فرانسه، فضای وسیع در سمت راست جریان راست ، مشوق ظهور جریان های متعدد دیگری است.
در مقیاس قارهای، نمودار رنگهای قهوهای، سیاه و آبی بیشتر بر تاریخ، جغرافیا، موقعیت کشور در تقسیم کار بینالمللی یا حتی جایگاهی که به زنان یا خانواده سنتی داده شده است، تکیه دارد. آلترناتیو برای آلمان (AfD) از سقط جنین های بیش از حد زنان آلمانی انتقاد می کند ، بر خلاف حزب اجتماع ملی (RN) فرانسه که حامی حق ختم داوطلبانه بارداری (سقط جنین) است. حزب برادران ایتالیا (FdI) خانم ملونی از جمله با شناسائی مدنی ( دادن شناسنامه) فرزندان زوج های همجنس گرا مخالف است، در حالی که خانم لوپن در نهایت حق ازدواج را برای زوج های همجنس گرا پذیرفت. در هلند، رهبر حزب برای آزادی(PVV) ، آقای خیر یلدرس ویلدرز همواره از حقوق همجنس گرایان دفاع کرده است.
او حمایت خویش از همجنس گرایان را به دلیل نفرت شدیدش از مسلمانان که آنها را نابردبار می داند، توضیح می دهد. دیگر رهبران اروپایی راست افراطی بدون اینکه دچار این اسلام هراسی افراطی باشند ، اسلام و مهاجران را طرد می کنند. فراتر از واگرائی ها یا تفاوتهای ظریف، این جریان ها بی شک دارای یک خط مشترک – دفاع از «غرب واقعی» – ، یک پروژه – ترجیح هویت ملی – و استراتژی ای هستند که در خدمت تشکیل یک بلوک اکثریت جدید با کادرهای اجرایی، فعالان و رای دهندگان است. چرا که ویژگی دوره اخیر رادیکالیزه شدن تمام جریان های سیاسی از میانه گرفته تا لیبرال سیاسی، با گذر از دموکراسی مسیحی یا محافظه کاران است. در این رابطه، باید نظراتی را زیر سوال برد که مفسران وحشت زده اظهار میکنند: آیا واقعاً تمام اروپا در حال واژگونی است ؟ آیا در آینده نزدیک، این راستگرایان سنتی اروپایی نیستند که به نظرات راست افراطی می پیوندند و برای اتحاد با آن رادیکال میشوند ؟
توقیف پانک سگ ها *
درک این همگرایی مستلزم بازگشت به ابتدای دهه ۲۰۱۰ است. در آنزمان راست رادیکال در رد مهاجرت یکپارچه بود، اما در مورد ادغام در اروپا نظراتی متفاوت داشت. رودرو با بحران بدهی دولتی، ناسیونالیستهای جنوب سیاست ریاضتی ای را به چالش کشیدند که در برلین و بروکسل تصمیمگیری شده بود ، مانند «لگانورد» در ایتالیا یا جریان «یونانیان مستقل»، که از چپ رادیکال در آتن حمایت میکرد… در آنزمان جبهه ملی (FN) فرانسه ادعا می کرد که از پیروزی شان خوشحال است. در آلمان، برعکس، AfD علیه برنامههای حمایت از یونان موضع گرفت و طرفدار اخراج این کشور از منطقه یورو بود. دولتهای لهستان، اسلواکی و چک که هنوز توسط لیبرالهای میانهرو رهبری میشدند، از انضباط بودجهای که توسط برلین، شریک اصلی تجاریشان، بر آتن تحمیل شده بود، حمایت می کردند.
همه چیز در طول سال ۲۰۱۵ تغییر کرد. اما در دو مرحله. در ۲۰ اوت، دولت آقای الکسیس سیپراس با وجود امتناع از باج خواهی بروکسل به دنبال رفراندوم ۵ ژوئیه، تصمیم گرفت در مقابل کمیسیون اروپا کوتاه بیاید (۲). مخالفان پروژه فدرالیستی بدین ترتیب شاهد ناتوانی خود در رویارویی و حتی رهایی از آن شدند. با این حال، راستگراترین آنها به لطف خانم آنگلا مرکل با سرعت میدان جنگ جدیدی پیدا کردند. در ۳۱ اوت، صدراعظم آلمان تصمیم گرفت مرزهای خود را به روی نزدیک به یک میلیون پناهجوی سوری باز کند، پیش از آنکه شورای اروپا پذیرش ۱۶۰ هزار مهاجر اضافی در سایر کشورهای عضو را تصویب کند. این تصمیمات خشم لهستانی ها و مجارستانی ها را برانگیخت. آنها معتقد بودند برای مقابله با کمبود نیروی کار در آلمان، اتحادیه با دادن درس اخلاق به ضرر آنها از مهاجرین مسلمانان حمایت می کند (۳). در اکتبر ۲۰۱۵، حزب قانون و عدالت (PiS) در لهستان اکثریت مطلق را در مجلس به دست آورد. چهار ماه پس از آنکه کمیسیون اروپا روندی را برای وادار کردن بوداپست، پراگ و ورشو به مشارکت در پذیرش مهاجران آغاز کرد، حزب آزادی و دموکراسی مستقیم (SPD) چک در انتخابات پارلمانی در اکتبر ۲۰۱۷ رشدی چشمگیر یافت. سپس در آوریل ۲۰۱۸، حزب فیدس(Fidesz) در مجارستان ۱۳۳ کرسی از ۱۹۹ کرسی پارلمان را به دست آورد.
در انتخابات منطقه ای دسامبر ۲۰۱۵، که با هجوم آوارگان سوری به قاره کهن همزمان شد و به دنبال حملات اسلام گرایان در ژانویه و نوامبر به پاریس ، حدود ۷ میلیون فرانسوی به جبهه ملی (FN) رأی دادند. بیش از سه برابر تعداد آرای به دست آمده در همان انتخابات در سال ۲۰۱۰. حزب مردم دانمارک (DF) در انتخابات پارلمانی در سال ۲۰۱۵ به مقام دوم رسید. حزب «ولامس بلانگ» در انتخابات شهرداری بلژیک در سال ۲۰۱۸ به جلوی صحنه سیاسی فلاندری بازگشت. اما در سالهای بعد، راست افراطی کشورهای غربی بیش از هر چیز تن به یک تعدیل راهبردی داد. آنها یکی پس از دیگری به الگوی «اروپای ملت ها»ئی پیوستند که توسط حزب فیدس(Fidesz) مجارستان و حزب قانون و عدالت (PiS) لهستان مطرح شده بود. خانم لوپن و خانم ملونی از این پس به یک منطقه تجاری آزاد ساده بین کشورهای مستقل اروپائی رضایت دادند. پس از یک برگزیت پر زحمت، آنها دیگر نیازی به ترک جامعهای که از جمله به لطف آقای ویکتور اوربان، به عرصهای برای بحثهای فرهنگی یا هویتی، در مورد مهاجرت یا امنیت تبدیل شده بود، احساس نکردند.
بحث «جایگزینی بزرگ» از سوی آنها علی رغم ورود میلیون ها پناهنده اوکراینی به اروپا دوباره شعله ور نشد. اما جنگ که باعث فرار این خانواده های سفیدپوست و به ویژه مسیحی شده بود، قیمت مواد اولیه را افزایش داد و تورم را تشدید کرد. از سال ۲۰۲۲، تقریباً در همه جا، راست افراطی توانسته خشم ناشی از افزایش هزینه سوخت یا گرمایش را به سوی محیط زیست و کسانی که از آن دفاع می کنند، منحرف کند. آقای اریک زمور( که راست افراطی تر از خانم لوپن است.م) در ماه مارس با خشم گفت «پروپاگاند آب و هوایی [که می گوید] چه باید کرد و چه بخوریم» را متوقف کنید و خواستار توقیف « پانک سگ ها»ئی شد که «سس گوجه فرنگی روی مونالیزا می ریزند». AfD در آلمان قبلاً در سال ۲۰۲۳ با شعار «هیستری غیرمنطقی CO2 که به طور ساختاری جامعه، فرهنگ و شیوه های زندگی ما را تخریب می کند»، به سبزهای آلمان حمله می کرد که گویا در تلاش بودند شوفاژ های گازی و نفتی را ممنوع کنند (۴).
اکنون هوادارن راست افراطی در همه جا علیرغم اختلافاتشان یک هدف را دنبال می کنند: دفاع از «شیوه زندگی» معروفی که در شعار کنفدراسیون آزادی و استقلال در لهستان خلاصه می شود: «یک خانه، یک چمن، یک باربیکیو، دو ماشین، یک تعطیلات». همه آنها ایدئولوژیهایی را محکوم میکنند – اسلامگرا، محیطزیست، ووکیست(wokiste)، جهانیگرا – که به نظر آنها در نابودی تمدن یا وحشی شدن آن سهیم هستند. رئیس جمهور دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۷ در لهستان گفت: «مسئله اساسی زمان ما این است که آیا غرب اراده ای برای بقا دارد یا خیر».
حزب های قانون و عدالت (PiS) لهستان ، فیدس(Fidesz) مجارستان ، اجتماع ملی (RN) فرانسه (FN جبهه ملی سابق .م.) و کل راست افراطی اروپایی از این موضع طرفداری می کنند که در نظر آنها حداقل سه مزیت را داراست. ترکیبی از «عقل سلیم» و نافرمانی، بخصوص وقتی می توان ادعا کرد که همه – یا تقریباً همه – در سکوت این چنین فکر می کنند. همهجانبه بودن و انسجامی ظاهری در هر موضوعی، از هویت ترانس گرفته که نماد انحطاط است تا درگیری خاورمیانه . آقای ویلدرس با نگرانی در سال ۲۰۱۰ گفته بود «اگر اورشلیم به دست مسلمانان بیفتد، ، آتن و رم به دنبال آن تسخیر خواهند شد، اورشلیم خط اصلی دفاع از غرب است »(۵). در نهایت، مزیت سوم به دام انداختن دشمنان سیاسی است.
پاسخ راست افراطی به بحران اجتماعی در واقع به آن دو برتری نسبت به چپ میدهد: اولی اثربخشی انداختن گناه بر گردن دیگران و دومی عدم توانائی نیروهای مترقی در متحد کردن طبقات مردمی. مواضع راست افراطی دیگر موجب وحشت راست سنتی ای نمی شود که خود با فرسایش پایگاهش در جامعه رادیکال شده است (۶). چه راه طولانی طی شده است… در سال ۲۰۰۰، مشارکت حزب آزادی اتریش (FPÖ) به رهبری یورگ هایدر در دولت اتریش، موجب اعتراض لیبرالهای قاره و دموکراتهای مسیحی شد. رئیس جمهور ژاک شیراک ایدئولوژی ای را محکوم کرد که مخالف «ارزش های انسان گرایی و احترام به کرامت انسان» است. اما در سال ۲۰۲۴، حزب جمهوری خواهان(LR) – ادامه دهندگان راه آقای شیراک – آقای فرانسوا اگزاویه بلامی را در راس فهرست انتخاباتی شان قرار داد که گفته بود، اگر آقای زمور در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در مقابل آقای امانوئل مکرون قرار گیرد، به او رای خواهد داد.
در حالی که پیشنهاد آقای زمور، نامزد حزب «تسخیر مجدد»، برای ایجاد یک وزارت مهاجرت در مارس ۲۰۲۲ کمی رسوایی ایجاد کرد، پانزده دولت در ۱۵ مه گذشته در نامه ای به كميسيون اروپا خواستار سياست مهاجرتي شديدتر شدند. در کنار ایتالیا، دولتهای راستگرا، میانهرو یا حتی سوسیال دموکرات در دانمارک و رومانی، بر اساس مدل محافظهکاران بریتانیا در توافق با رواندا ، از انتقال پناهجویان به کشورهای ثالث حمایت کردند. فرانسه این درخواست را امضا نکرد اما در تهیه پیش نویس آن مشارکت داشت. به طور کلی ، همسویی ماکرونیسم با مبارزه اجتماع ملی (RN) در موضوع هائی چون ارجحیت ملی – که در هنگام تصویب قانون به اصطلاح «مهاجرت» در دسامبر ۲۰۲۳ مشهود است – ، «کمک دولتی گدا پرورانه» یا « محیط زیست تنبیهی» شاید نشاندهنده عزم رئیس جمهور و نخست وزیر گابریل آتل برای مبارزه با جریانی است که آنرا حزب روسیه در فرانسه معرفی می کند و سعی در تمایز خود با آن دارد.
حزب جمهوری خواهان(LR)، راست سنتی، به نوبه خود، اغلب ترجیح می دهد که پیشنهاداتی باز هم افراطی تر از راست افراطی مطرح کند. اریک سیوتی، رئیس آن، باصراحت از «جایگزینی بزرگ» صحبت میکند یا از محکوم کردن اعمال خشونتآمیز فعالان راست افراطی خودداری میکند که پس از مرگ توماس پروتو جوان در کرپول در نوامبر ۲۰۲۳ ، فریاد میزدند «اسلام خارج از اروپا».در حالیکه آقای جردن باردلا، رهبر اجتماع ملی (RN) ، در مصاحبه با شبکه France 2 با گرفتن موضعی معتدل تر گفت: «ما به خشونت در جامعه با واکنش های شخصی تنبیهی، عدالت خصوصی و شعارهای انتقام جو پاسخ نمی دهیم». آقای سیوتی با شکستن سنت گولیستی، با حمایت بی قید و شرط از دولت راست افراطی اسرائیل حتی از اجتماع ملی (RN) نیز پیشی می گیرد و در مورد استانداردهای مهاجرت یا محیط زیست، بیشتر از راست افراطی از سیاست های اتحادیه اروپا انتقاد می کند.
بله به یورو، بله به ناتو
گاهی اوقات جمهوری خواهان(LR) ، بی اعتباری اجتماع ملی (RN) را مطرح می کنند. آقای لوران واکیه در ۱۳ ژوئیه ۲۰۲۳ در مصاحبه با فیگارو پیش از هرچیز به دنبال اطمینان دادن به خود بود: «فرانسوی ها در مورد شایستگی مارین لوپن که هرگز کوچکترین مسئولیتی را انجام نداده است تردیدهای زیادی دارند». اما این استدلال زمانی بی اعتبار می شود که مسئولین ارشد دولتی مانند آقای فابریس لگری به لیست انتخابات اروپا آقای باردلا میپیوندد، یا زمانی که روزنامه های راست معتبری مثل فیگارو یا اکو صفحات خود را به روی کارشناسانی میگشایند که به نظرات اجتماع ملی (RN) مشروعیت میدهند.
بدین ترتیب راست سنتی در ورطه افراط گرائی لغزیده که بازی سیاسی ای است که توسط راست افراطی با تفرقه انگیزترین عناصر برنامه خود بازسازی شده است. خانم ملونی ، نخست وزیر ایتالیا – که اکنون با آتلانتیسم و دفاع از یورو همسو شده – بر دوستی خود با خانم اورسولا فون در لاین تاکید دارد (۷). پس از انتخابات ۹ ژوئن، رئیس کمیسیون اروپا، دیگر اتحاد گروه خود ، حزب مردم اروپا (EPP) ، را با گروه محافظهکاران و اصلاحطلبان اروپایی (CRE)، ناممکن نمی داند، گروهی که شامل نمایندگان خانم ملونی ، بکس(Vox) اسپانیا و قانون و عدالت (PiS) لهستان می باشد. توافقات برای ایجاد ائتلاف همچنین باعث شد که نمایندگان حزب «دموکراتهای سوئد» عضویت در اتحادیه اروپا را بپذیرد و یا حزب برای آزادی(PVV) هلند از حمایت نظامی از کییف دفاع کند. در مورد جهانی شدن، دیگر راست سنتی – که از زمان بحران کووید و ظهور چین به عنوان یک تهدید جهانی تعصب کمتری نسبت به تجارت آزاد نشان می دهد – در مقابل راست افراطی ای قرار نگیرد که این مسئله را به شکلی کمتر اجتماعی و بیشتر تمدنی مطرح می کند.
اصلاحات مورد نظر راست افراطی باید در خدمت هدفی باشد که رئیس گروه برادران ایتالیا (FdI) در پارلمان اروپا با رادیو فرانسه بینالمللی (RFI) در اول مه بازگو کرد: «اروپائی بدون سوسیالیستها و بدون این گروههایی که خود را اکولوژیست تعریف میکنند، اما در واقع اکو – افراطی هستند». فوریترین مسئله در انتخابات ژوئن در توانایی جناح راست برای زیر سؤال بردن مدیریت مشترک پارلمان توسط حزب مردم اروپا (EPP) و سوسیالیستها است. یک سیستم بر اساس توافق هائی قابل تغییر می تواند جایگزین آن شود که منجر به غلبه بحثهای اجتماعی خشمگینانهتر و ترتیباتی بازهم مبهم تر در پشت صحنه در مورد مسائل اقتصادی خواهد شد.
* پانک سگ(Gutter punk) یا «زونارد» نوعی از ولگرد خیابانی است که در دهه ۱۹۸۰ ظاهر شد و عموماً یک سگ آنها را همراه می کرد. ۱- « The hard right is getting closer to power all over Europe », The Economist, Londres, 16 septembre 2023.
۲- مقاله « اروپایی که ما دیگر آنرا نمی خواهیم»، لوموند دیپلماتیک، اوت ۲۰۱۵ https://ir.mondediplo.com/2015/08/article2358.html
۳- Lire Pierre Rimbert, « De Varsovie à Washington, un Mai 68 à l’envers », Le Monde diplomatique, mai 2018.
۴- Matthieu Jublin, « “L’écologie punitive”, une imposture des droites », Alternatives économiques, Quétigny, mai 2024.
۵- Roee Nahmias, « Geert Wilders : Change Jordan’s name to Palestine », 20 juin.
۶- Cf. sur le cas français, Bruno Amable et Stephano Palombarini, Où va le bloc bourgeois ?, La Dispute, Paris, 2022.
۷- مقاله « الگوی جورجیا ملونی»، لوموند دیپلماتیک، ژوئیه ۲۰۲۳ https://ir.mondediplo.com/2023/07/article4479.html
Grégory RZEPSKI
گرگوري رزپسکي ، از مسئولين انجمن فعاليت انتقادي بر عليه رسانه ها و پژوهشگر علوم اجتماعي
در ارتباط با انتحابات ریاست جمهوری در ایران،
.
فرض کنیم زنان و کارگران تحقیر شده و برده شده را دوباره فریب دادند (مثل سال 88) و فرض کنیم که یک اصلاح طلب رادیکال، نه نیم بند مثل پزشکیان، نصب شد. همه میدانند که رئیس جمهور باید سیاستهای کلی ولی فقیه را دنبال کند و از خودش اراده ندارد. این چیزی جدیدی نیست و احتیاج به بحث ندارد. البته، در غرب هم چنین چیزی وجود دارد، هر رئیس دولتی باید سیاستهای کلی بردگی مزدی-امپریالیستی از قبل طراحی شده از طریق اجماع سران سیاسی سرمایه داران پشت صحنه را اجرا کند. در ایران هم، رئیس جمهورها در نوع اجرا با هم فرق میکنند، یکی مثلا میگوید با چادر کامل و دیگری میگوید با روسری. همین اختلافها کافی است که شروع کنند به جار و جنجال راه انداختن و توده ها را سرگرم مسائل پیش پا افتاده کردن و اصل سیستم را تداوم بحشیدن.
.
کلا، مسائل کوچک، ابزار فریب کاری هستند. مثلا، مسئله پوشش، ریاکاری برای پنهان کردن بقیه مسئله مردسالاری ست، گرچه جزئی جدا ناپذیر از آن در ایران است. اگر اصلاح طلب رادیکل قدرت بگیرد، حتی روزی در مقام ولایت فقیه، و این امید بوجود بیاید که بتوان همه حقایق را به زنان و کارگران گفت و تشکل ضد ارتجاع بوجود آورد، یک نیروی دیگر را دارند که به بهانه دین فروشی آماده ماستمالی کردن انواع بردگی در جامعه و مسئله را مسئله دین و بی دینی نشان دادن است. در غرب هم، بهانه فروش وطن و افترا به سربازان فداکار و شهید و سازش با دشمن وجود دارد تا سیستم دست نخورد.
.
بیخود وقت خود را در بازی های سیاسی مرتجعین تلف نباید کرد. وقتی آنها مشغول این بازی های احمقانه هستند، باید نشان داد که چرا پشت صحنه ، ارباب و استثمارگر هستند. باید کار خودمان را ادمامه بدهیم و امید واهی نه داشته باشیم و نه بوجود بیاوریم. انتخاباتها همه تحریم و کار و انرژی همه صرف جنگ با ارتجاع که اساسا در ذهن توده هاست. ارتجاع بدون افکار ارتجاعی در توده ها، نه توانائی کیفی دارد و نه توانائی کمی. در جنگها هم اساسا زنان و کارگران می میرند و آسیب می بینند نه سران ارتجاع.
.
آنارشیست
تحریم انتخاباتها در اروپا و آمریکا فرقه گرائی نیست. نقد استثمارگری و امپریالیسم و پارلمانتاریسم، فرقه گرائی نیست. فرقه گرائی این است که بجای شرکت فعال داشتن در محل کار و زندگی علیه ارتجاع، برویم یک گوشه مقاله بنویسیم و بگوئیم علیه راست به چپ های تقلبی رای بدهید. شرکت در انتخابات و رای دادن به کمونیستهای تقلبی یعنی ادامه سوسیال دموکراسی و به رسمیت شناختن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و بردگی در هیراشی ها.
دلیل “پیدایش” راست افراطی چیست؟
کنه سیستم حاکمیت کشورهای دموکراتیک امپریالیستی غربی، از همان اول تا به امروز، راست و افراطی بوده است و گول فلاسفه و دولتهای رفاه را نباید خورد. کلمه “پیدایش” در واقع باید چیزی باشد شبیه خیز برداشتن و یا از پشت صحنه بیرون آمدن و یا آوردن. اینطور بنظر می آید که برای سرکوب مقاومتهای ضد غربی در صحنه جهانی، گرچه مقاومتها ارتجاعی است، دیگر حقوق بشر بازی کارگر نیست و باید اذهان زنان و کارگران را برای جنگ و گستاخی آماده کرد. شاید حتی بزودی اینطور مهندسی کنند که اصلا دموکراسی هم بدرد نمی خورد، البته به کمک مثلا راستها. نتیجه انتخابات قبلی آمریکا و فعلی اروپا نشان میدهد که راست در واقع موفق شده است ذهن بخش بزرگی از توده ها را علیه نومستعمرات و رقبا شکل بدهد. این دقیقا در راستای منافع فعلی هژمونی دولتهای غربی امپریالیستی در جهان است. آنها دیگر در حقوق بشر و دموکراسی بازی منافع ندارند؛ مقاومتها جدی شده است و ریاکاری به انقلاب مخملی نمی انجامد!
چرا نباید در انتخاباتها شرکت کرد و باید تحریمشان کرد؟
باید علیه سیستم موجود وقت گذاشت نه ایجاد امید به آن.
دلیل علاقه مرتجعین به انتخاباتها این است که اولا به آنها کمک میکند که ببینند نتیجه کار مهندسی فکری شان چه بوده (بحث درست انگلس)، ثانیا، به توده ها امید میدهد و آنها را از درک عمق مسائل اجتماعی دور نگه میدارد. سیاسیونی که در انتخاباتها شرکت میکنند، در مهندسی فکری توده ها با ارتجاعیون همکاری میکنند.
انتخاباتها را باید تحریم کرد و بجای آن باید به نقد و نفی ارتجاع پرداخت یعنی نقد و نفی مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و بردگی در بودن هیراشی.
مارکسیستهای ایرانی بعلت پناهندگی دریافت کردن مجذوب سیاست در غرب هستند و امیدی به آنها نیست. آنها نتوانسته اند فرهنگی بوجود آورند که در آن عناصر ارتجاعی فرهنگ غرب وجود ندارد. فرهنگ انقلابی، علیه فرهنگ غرب و شرق است و فرهنگ خاص کمونیستی-آنارشیستی خود را پرورش میدهد.
آنارشیست
چرا مارکسیستها دنبال توضیح (در واقع توجیه) اقتصادی امپریالیسم هستند؟
.
احتیاج به توضیح ندارد که تمام امپریالیستهای تاریخ، از امپراتوری های چین گرفته تا پارس تا روم، برای ثروت، یعنی برای منافع اقتصادی، آدمهای خودی و غریبه را وارد کارزار کشتن همدیگر میکردند. ظاهرا اینطور بنظر می رسد که خب مارکسیستها هم قاعدتا باید امپریالیسم سرمایه داری را توضیح بدهند، مخصوصا کسانیکه برای توضیج تکامل جامعه جنبه “درخود ” به اقتصاد میدهند و آنرا تعیین کننده عقاید ایدئولوژیک میدانند.
.
اما توضیح اقتصادی امپریالیستی توسط مارکسیستها در حقیقت نه برای بیان امپریالیسم بلکه برای توجیه ندانم کاری ها و خوشبینی هایشان به سرمایه دارها بود. آنها اینطور امپریالیسم را تجزیه و تحلیل میکردند که سرمایه دارها اول امپریالیست نبودند، روابط سرمایه داری انحصاری نبود و بازار آزاد و بنفع جامعه بود و جامعه دموکراتیک درست کرد و فقط کافی بود که پرولتاریا در جنگ دموکراسی بورژواها پیروز گردد. متاسفانه این تصور واهی و خام و خوشبینانه مارکس از نظریه ماتریالیسم تاریخی توجیه کننده جنایات امپریالیستی سرمایه دارها، نتیجه میشد. بعد که افتضاح چنین دیدگاهی در جنگ اول جهانی درآمد، لنین و برخی دیگر از مارکسیستها شروع کردند به توضیح اینکه چرا دیگر سرمایه داری مترقی و انقلابی نیست و حالا دیگر بر طبق ماتریالیسم تاریخی، وقت انقلاب علیه سرمایه داری رسیده و باید آنرا انگلی و مانع تکامل اعلام کرد نه اینکه دنبال دموکراسی اش رفت و پرولتاریا در پارلمان و دولت به مقام حاکم سیاسی رساند.
.
خیر، سرمایه داری انحصاری شده نه مانع رشد نیروهای مولده بود و هست و نه ارتجاعی تر از سرمایه داری در مراحل قبلی تکاملش است. در مراحل قبلی، سرمایه داران کماکان استثمارگر، استعمارگر، محافظه کار، جانی و حتی برده دار بودند و برده را هم تجارت میکردند و فئودالها را نگه میداشتند و با آنها معامله میکردند و در سرکوب ها کمک شان بودند. دولت انگلیس که پیشرفته ترین سرمایه داری دنیا بود، از دولتهای جنوب برده داری آمریکا دفاع میکرد و در جنگ داخلی به آنها کمک می نمود، هیچ فرق اساسی بین سرمایه داران ماقبل انحصارات و بعد از قدرت گیری تدریجی انحصارات، وجود نداشت و ندارد و مضمون استثمار، استعمار و ماشین سرکوب و جنگ آنها اصلا فرقی نکرده. هیچ فرق اساسی بین برده داری، فئودالیسم و سرمایه داری وجود ندارد که بگوییم یکی از دیگری پیشرفته تر است.
.
پس، نظریه های مارکسیستی امپریالیسم، بیشتر از آنکه بیان واقعیات اقتصادی جامعه باشد، توجیه ندانم کاری ها، خوشبینی به بورژوازی و ریختن توهم به دموکراسی بود.دقیقا همان توجیه و خوشبینی به چین، ونزوئلا، کره شمالی، کوبا و قبلا به بلوک شرق اروپا. البته باید یک امتیاز مثبت به مارکسیستهای بلشویک داد که لااقل یک بهانه برای رد “اول باید جنگ دموکراسی را برد” مارکس پیدا کردند، اما سوسیال دموکرات ها که اصلا نظریه امپریالیسم ندارند و فکر میکنند که دموکراسی های غربی باید جهان را تسخیر کنند تا همه متمدن شده آماده انقلاب تدریجی تکاملی به جامعه کمونیستی شوند. از این نوکری نظری زشت تر در نظریه پردازی اجتماعی نمیتوان یافت، اقلا مذهبیون میگویند ما از “فرهنگ” خودمان دفاع میکنیم، سوسیال دموکراتها میگویند همه چیز را باید به تمدن غربی سرمایه داری فروخت تا شرایط ازادی فراهم گردد. شبیه این است که بگوییم برای ادامه نسل بشر تجاوز جنسی مردان به دختر بچه ها و زنان ضروری است چون بدون آن نسل بشر از بین می رود. پاسخ این است که به درک که نسل بشر متجاوز مردسالار از بین میرود، احمق! همین منطق احمقانه الان در اروپا و آمریکا در جریان است. استعمار گری دولت اسرائیل برای بقای تمدن مسیحی اروپاییان ضروری است!! ممکن باشد و یا ممکن است برعکس، نسل اروپایی را بزند، احمق.
.
آنارشیست
گروگان گیری برای آزادی خودی ها ، فقط کار حماس و اسرائیل نیست، نه؟
پس کو الویت دموکراسی و حقوق بشر بر سیاست و سرمایه؟
رذلهای سوسیال دموکرات بیایند جواب بدهند.
هواداران ترامپ مجلس امریکا را اشغال کردند و یک تیر بطرفشان شلیک نشد، اگر کمونیستها بودند، همه شان را به گلوله بسته بودند و سوسیال دموکراتهای وطنی میگفتند حقشان است، قوانین بورژوازی مترقی را نباید زیر پا گذاشت.
آنارشیست
آیا چین امپریالیست است؟
هر سلطه طلبی امپریالیست است، حال چه به قبیله بقلی حمله کند، چه به کشوری دیگر و یا حاکمین یک کشور را بخاطر منافع خودش تقویت نماید. فعلا این سومی در رفتارهای چین مشاهده شده است و بعد از مدتی دومی خواهد شد. فقط آفریقا نروید، به رفتاری چینی ها با طالبان، دولت ایران و دولتهای خلیج توجه کنید. از این حزب مارکسیستی کمونیستی رذل تر دیده اید؟ اقلا، استالین آدم کش میگفت انقلاب دموکراتیک خلقی! این یکی اشتهای پایان ناپذیر مالی دارد.
آنارشیست
بدون شرح در بیان احمق سازی توده ها:
انتخابات آمریکا، بایدن – ترامپ
انتخابات اخیر اروپا
انتخاب مجدد پوتین
انتخابات هندوستان
انتخاب ریاست جمهوری ایران، بزودی
و بقیه شامورتی بازی های انتخاباتی موجود دنیا
با شرح کوتاه:
رای بدهید و استثمار شوید و در جبهه ها برای مردسالاران و اربابان سرمایه دار بمیرید.
آنارشیست
سیاستمداران راست و چپ حاکم و غیر حاکم (غرب و شرق و میانه) ، کلا همه دنیا و توده های رای دهنده، چه اروپایی و چه غیر، حتی آنها که علیه دولتهایشان ضد اسرائیل تظاهرات میگذارند، بطور احمقانه ای یک فاجعه بسیار مهم هر روزه را نادیده میگیرند و آن کشته شدن صدها سرباز روسی و اوکرائینی در جنگ است. آیا این احمقانه نیست که برای کودکان و زنان فلسطینی اشک می ریزند ، اما دو سال است که به تکه تکه شدن مردان جوان و پیر آن جنگ اصلا اهمیت نمیدهند؟ آری، احمقانه است، و بدتر اینکه همین نادانی بزودی باعث میشود که خود آنها با دست خودشان، از طریق رای دادن به سیاستمداران ، قربانی جنگها باشند.
حداقل ۸۰۰ هزار سرباز در جنگ اوکراین و روسیه کشته شده اند.
سیاستمداران رذل حزبی چپ و راست که هوادار و یا مخالف اسد و زلنسکی و پوتین و بایدن هستند، این حقایق را نمی گویند و توده های رای دهنده هم دنبال فهم و درک این فجایع نیستند، بزودی نوبت بقیه خواهد شد. بیشترین تلفات جنگها از پائین هیراشی است نه بالا.
بشر دچار مرض سلطه و قدرت است، انقلاب آنارشیستی درمان آن.
آنارشیست
آیا کشورهای ارتجاعی مقاوم در مقابل امپریالیستهای غربی(کوبا، کره شمالی، ایران، چین حزب الله و غیره) دارند پیروز میشوند و یا دارند شکست میخورند؟
نمی شود آینده را پیش بینی کرد، اما میتوان این تحولات را نشان داد:
.
۱ – مقاومت کشورهای ارتجاعی ضد غربی، روی سگ فاشیستی دموکراسی های امپریالیستی را بیرون آورده، این پیروزی سیاسی آنهاست. این روندی ست که بعد از جنگ دوم شروع شد و امروز نتیجه داده.
۲ – در مجموع، کشورهای ارتجاعی ضد غربی، از لحاظ نظامی، گرچه شکست نخورده اند، اما پیشرفتی هم نداشته اند و امکان شکست خوردن دارند.
چه پیروزی نظامی غرب نو چه پیروزی مخالفین ارتجاعی غرب، وضعیت زنان و بردگان مزدی ایران و جهان تغییر نخواهد کرد. این جنگها همشون ارتجاعی اند.
.
مقاومت در مقبل و تعرض به، هر دو ارتجاع وجود دارد، اما از لحاظ کمی و کیفی فعلا در سطحی نیست که تاثیری مهمی در سرنوشت انقلاب ایجاد کند. دلیل این قضیه این است که انقلاب از زمان پیدایش مارکسیسم روی ترمز بوده و راهی ضد سلطه گرایی در پیش نگرفته و بجای انقلاب، احزاب، سازمانها و انقلاب تقلبی دولتهای دیکتاتوری مارکسیستی جای آنرا گرفته.
.
از آنجا که ارتجاع غرب و شرق، خود را کاملا نشان داده اند و خوشبینی به امپریالیسم دموکراتیک غرب کاملا از بین رفته و یا زمینه های عینی اش را از دست داده و هوادارانش دیگر ترفندی ندارند جز حمایت از جنایت علیه بشریت، اگر مانع کمونیسم تقلبی مارکسیستی از جلوی پا برداشته شود، راه انقلاب بازتر می شود. البته این آخری، بعلت وجود ایده های درستی در مارکس، کار مشکلی ست، اما مارکسبستها به اندازه کافی گند زده اند و تفکیک اعمال و عقاید آنها از برخی از دیدگاههای درست مارکس، مشکل نیست، فقط وقت می برد. مارکس را باید از مقام پیغمبری به انسان عادی کاهش داد. اگر دقت کنید عکس مارکس مثل الله و اکبر به سر در سایتهای مارکسیستی آویخته است. اینها مارکس پرستند.
.
تکیه بر منطق و روش علمی در استدلال و تحقیق، تنها روش موفقیت است. خزعبلاتی مثل دیالکتیک و فلسفه بافی ماتریالیسم دیالکتیک را باید انداخت دور. امپریالیستهای غربی، بدون دیالکتیک و ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی دارند جامعه را بصورت علمی برای خودشان تکامل میدهند و مدیریت میکنند. فلسفه بافی را باید انداخت دور، باید به منطق و روش علمی روی آورد. یکی از جنبه های ضد انقلابی مارکسیسم همین دیالکتیک بازی و ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی بوده است. مطالب مهم ماتریالیسم تاریخی را در علم انسان شناسی باید بصورت نقادانه ادامه داد نه پرستید.
.
آنارشیست
پاسخ به این:
“اینگونه آنارشیست، نوعی از نیهلیسم است. مخالفت با زمین و زمان و ادعای کامل گرایی رمانتیک و شعارهای غیر ممکن، تبلیغ سرخورده گی و پوچگرایی و نیهلیسم خرده بورژوایی ؛ و ضد زن و ضد کارگر و ضد خلق و ضد خدا و ضد ……همه چیز و همه کس و همه… است.”
.
نیهلیسم، خیر، در دیدگاه آنارشیستی من و بقیه آنارشیستها، ارزش وجود دارد، ارزشهای عینی ، مثل آزادی از مردسالاری، آزادی ازبردگی مزدی، آزادی از امپریالیسم و غیره.
مخالفت با زمین و زمان، خیر، در دیدگاه آنارشیستی من و بقیه آنارشیستها، فقط مخالفت سلطه گرایی، یعنی با استثمار، استعمار و هیراشی وجود دارد، نه همه چیز.
ادعای کامل گرایی رمانتیک، خیر، در دیدگاه آنارشیستی من و بقیه آنارشیستها، در مبارزه با ارتجاع باید در عمل و بتدریج شرایط را در هر تشکل محل کار و زندگی ارزیابی کرد، تجزیه و تحلیل نمود و تاکتیکهای مناسب نفی ارتجاع را متناسب با آن ابداع و امتحان کرد، اینها از قبل آماده نیست و باید مغز بکار انداخت. پس، هیچ کامل گرائی و رماتیسمی وجود ندارد و همش تجزیه و تحلیل علمی از واقعیات است. اما نفی سلطه گرایی در جامعه انسان، ایده ای درست و کامل است و ریشه ارتجاع ست.
شعارهای غیر ممکن، خیر،ددر دیدگاه من و آنارشیستهای دیگر، شعار دهی وجود ندارد، برعکس، در نقد شعارپردازی های سرنگونی طلبانه بدرد نخور بسیار نوشته ام.
تبلیغ سرخوردگی و پوچگرائی، خیر، برعکس، در دیدگاه من و بقیه آنارشیستها، باید در محل کار و زندگی تشکلات ضد ارتجاع بوجود آورد و آنها را به سطح کشوری و منطقه ای و جهانی گسترش داد، در این کلی امید و کیفیت زندگی وجود ندارد.بقیه چی، همه یا دنبال خر کردن ناسیونالیستی توده ها هستند و یا دنبال جمع کردن سیاه لشکر برای رئیس شدن و حکومت کردن.
خرده بورژوائی، خیر، در دیدگاه آنارشیستی من و بسیاری دیگر، چیزی ضد سرمایه داری بزرگ بنفع سرمایه داری کوچک وجود ندارد و گفته نشده که باید همه جامعه بشود مثل دکان بقالی و یا کارگاههای کوچک، همیشه میکوئیم علیه کل سیستم مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم در ابعاد کوچک و بزرگ.
ضد زن، ضد مرد، …، خیر، در دیدگاه من و بقیه آنارشیستها همیشه ضدیت با تبعیض جنسیتی وجود دارد ولی فعلا، مردسالاری است که تسلط دارد.
دیگه؟ باز هم هست؟
آنارشیست
اینگونه آنارشیست، نوعی از نیهلیسم است. مخالفت با زمین و زمان و ادعای کامل گرایی رمانتیک و شعارهای غیر ممکن، تبلیغ سرخورده گی و پوچگرایی و نیهلیسم خرده بورژوایی ؛ و ضد زن و ضد کارگر و ضد خلق و ضد خدا و ضد ……همه چیز و همه کس و همه… است.
مبارز نستوه.
از لحاظ تاریخی، دلیل پیدایش راست افراطی در آمریکا و اروپا، رشد و پیدایش کشورهایی ست که امپریالیسم غرب را به چالش میکشند. البته،مقاومت کشورهای رقیب شرقی از زاویه انقلابی نیست بلکه مسابقه در افزایش ارزش اضافی از طریق مهندسی فکری بیشتر توده های زن و کارگر خودی است. کلا چهار ترفند برای مهندسی فکری زنان و کارگران وجود دارد:
۱ – کمونیسم (سرمایه داری دولتی) تغلبی مارکسیستی.
۲ – رژیم مذهبی.
۳ – رژیم دموکراتیک و سوسیال دموکراتیک .
۴ – رژیم ناسیونالیستی افراطی.
آنچه در اروپا دارد شکل میگیرد، که روندی تقریبا ۷۰ ساله است، چهارمی است بضرر سومی . سومی برای رقابت با اولی و دومی، مخصوصا اگر دومی در مقابل امپریالیسم سومی و چهارمی شکل بگیرد، بدرد نمی خورد و حتی خود سوسیال دموکراتها و لیبرالها فهمیدند. فقط چپ بی مغز بود که هنوز هم نفهمیده.
بازگشت به دولت رفاهی را فراموش کنید، دورانش سپری شده چون متکی به تمکین جوامع نوکر و اگر نه نوکر، غیر رقیب بود. این واقعیت تغییر کرده و ناسیونالیسم ضروری ست تا بتوان برای رقابت و بدتر جنگ آماده بود.
حال جرا مرتجعین حاکم بر جوامع میتوانند براحتی و بدون مقاومت انقلابی سیاست عوض کنند بدون اینکه تنبیه شوند؟
پاسخ این است که آنها همیشه بر ذهن توده ها تسلط داشته اند و توده های زن و کارگر همیشه مهرهای بازی های برد برد آنها بوده اند، حال چه در شرق و چه در غرب.
چگونه این سیرکی که بشر برای خود راه انداخته قابل درمان است؟
بدبینی مطلق به اربابان مذهبی و غیر مذهبی و ناسیونالیست و مارکسیسم ریاکار، دوری از بازی های سیاسی آنها، ایجاد تشکلات ضد مردسالاری و ضد بردگی مزدی در محل کار و زندگی.
آنارشیست