دین دروغگویان و مذهب فریبکاران
بهنام چنگائی
.
آن دوران”آخر الزمان” تیره و تار که می گفتند همین سرنوشت بی بنیاد کنونی قریب به اتفاق ماست که بخاک و خون قهر اسلام حکومتی درهم شکسته و خشمناک درخود فرونشسته و منتظر روز انتقام است. این عاقبت مرگبار، از یکسو پاداش پشتیبانی و جزای ساده دلی باورمدار ماست و از دیگرسو بازتاب حکومت درندگان وحشی ایست که اقتدار مطلق دارند و دار و ندارمان نیز زیر چرخ دنده های آز و طمع بی پایان آنها، زیر بار دسیسه ها، تفرقه ها و دشمن افکنی های فاشیسم مذهبی، و توامان در زیر پاهای خونین نادانی، برتریجوئی و خودکامگی ولائی ست و همزمان حکومت مکار عدل علی ابزار چپاول و ویرانگری های سپاه و بسیجی ست، که این پاسداران دین حکومتی فرمانبرداران آنان می باشد که برای سیادت و صیانت و سروری جهان اسلام آقا، تا بامروز جان و نان و کار ما را بلعیده و زندگی سیاه ما را دچار بی سرانجامی و اسیر سناریوهای بی انتهای خود و آخوندیسم کرده است. سرانجامی که همینک این ساختار ضدبشری برای ما ساخته و خود در پایانه ی راه موجودیت اش می باشد، و آگاهانه می خواهد ما و کشورمان را نیز با خود به پرتگاه نیستی و نابودی بکشاند و کشانده است، چنین که می نماید و خیزش های بارهای بار اعتراضی ما را سرکوب و ترور خونین کرده است، ظاهرن زور ما میلیونی ها هم به اوی رهبر، دولت ها و چماقدارانشان نمی رسد.
ازینرو، دیر یا زود ولی ریشه ای می باید پاسخی درخور یافت و به این پرسش ۴۳ ساله داد که چرا دین دولتی و آنهم خودکامانه و فردی اش، با توجه به جگرخونی مان از نظام شاه شاهان به ایران رنگین کمانی ما دوباره بازگشت! و چرا ما آنرا آسان پذیرفتیم؟ و امروز پس از تجربه های گرانبار از تبهکاران بی شمار دینمداری اخیر همچون: القاعده، طالبان، داعش، اخوان المسلمین، بوکوالحرام، حزب الله و… و بویژه در برابر همین جنایت پیشگان نظام ولائی ناگزیر می بایست سرراست و روشن بگوئیم که ما اینک در کجائی مکان و وجدان شایسته انسانی هستیم و مسئولیت خود را درین فرجام بدخیم بی کم و کاست شناخته و بپذیریم و سپس روشن کنیم که: در کدامین زمانه ۱۴۰۰ ساله ی اسلام، کی و کجا جز دشمنی افکنی ها، جز جنگ ها، جز نسل کشی هاف جز برادرکشی ها، جز شبیخون ها و جز جورهای برتریجوئی فاشیستی علیه دیگر ملت ها و مذاهب و ادیان دیده شده و جز نابرابری های حقوقی انسانی میان زن و مرد و ستم های عریان جهان اسلام علیه زنان در برهه ای از تاریخ آرامشی و صداقتی اخلاقی و انسانمدار میسربوده که امروزه نیست؟ هرگز! جای تردید نیست و تنها کافی ست سرسری تاریخ جنگ های اسلام در درون خود و البته با دیگر ادیان و ملت ها را خواند و شناخت، و به ذات خشونتگرای دین اسلام و دروغ های آن پی برد. بی گمان ما و اجدادمان جز چنین چپاول ها و گرسنگی ها، و جز ترسان از مرگ و بیقرار از ستم ها و سرکوب ها و نابرابری ها قرار و آرامشی نداشته ایم و همینک هم نمی بایست رویاروئی نهائی ما برای سرنگونی و نابودی این بساط فاسد، نمی تواند و نباید جز با طوفان و طغیان اجتماعی طبقاتی میسرباشد و یا پاسخ دیگری بیابد وگرنه خوشخیالیم.
براستی ما در کجای کاریم؟ باید پاسخ داد که چگونه بنیادگرایانی اینگونه واپسمانده و مفتخور، بیرحم، فاسد و یکدست ضد نوع بشری توانستند با ایجاد وحشت، دزدیدن اعتماد و چپاندن باورمذهبی به ژرفای ناخودآگاه ما، صاحب چنین اهرم ها و تکیه گاه های محکم توده ای شوند و با دارهای اعدام شان استقرار مرگبار بیابد و بسازند، همانگونه که خمینی بسادگی یافت و دنباله روان برحق او پس از ۴۳ سال همچنان می تواند با دروغ و فریب الهی و بقیمت گرسنگی ما و بدین آسانی کلاهبرداری دینی کنند و در پهنه ی جهان اسلام شان تخم نادان پروری بیفشانند و به سرمایه داری جهانی پیوند ناگسستنی خورده و خدمت بی مضایقه کنند؟!
ملاها و مکلاها در طول تاریخ جز این که هستند نبوده و نخواهندشد. ولی مای سراسر مجربِ کلان چرا در کنام و دام رسوائی گذشته و فجایع تاریخی اسلام آنها همچنان بی پروا و مسلمان ایستاده و از دیرباز پشتیبان شان بوده ایم؟! آیا دستکم مای فریبخورده امروزی می دانیم که بر سر کارگران و تنگدستان خودی و دیگران بیداد زده مذهبی در منطقه و جهان به تبع فاشیسم مذهبی اینان، و پس از استقراریافتن دین دولتی ۴۳ ساله چه ها نرفته است؟ و آنان بیدادرس متحمل چه بلاهای هولناک ناشی از پذیرفتن و پشتیبانی ما از دولت دینی نشده اند؟ و چه ها که بر همه ی مسلمان ساده دل نرفته است؟! همچنین آیا دانسته ایم بر سر تعهد اخلاق انسانمداری که از ما درین دوران ربوده شد از یکسو، و بر سر دلگرمی های پوچ و بی هوده ی مسلمانی آنان از دیگرسو چه کلاه گشادی که نرفته و بخاطر پایبندی به باور دینی و یاری از دینمداران ضدبشری، چه پاکباختگی ها که بجان نخریده اند! و دار و ندارشان که یکدست زیر فرمانبرداری بدرگاه خونین الهی ـ ولائی بود چه بی شرمانه به تارج درندگان مذهبی نرفته، و زن و بچه های نالان شان ملزم به تبعیت بی چون چرا از قوانین انسان ستیز و من درآوردی اسلام سنی شیعی وهابی و…نشده است و ناچار تن به نابودی و تباهی بخاطر سرسپردگی عقیدتی خویش نداده اند؟ و تاکنون چقدر از قربانیان آنها به بالای دار جهل ضعیف کش نرفته اند؟! آیا ما اینک پاسخ راهگشائی برای راهیابی از گمراهی های پیشین خویش داریم؟
آیا ما اینک و با این کابوس هراسناک حکومت دینی ولائی ۴۳ ساله که طاعون مرگبارش بر اعماق هستی ویران کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و همگی مان بی محابا رفته است، اینک و سرآخر می دانیم در کجای این ایران داغان آخوندی و یا در کجای ویرانسرای ناکجاسالم اسلام آنهائیم؟ آیا ما از داغ های چرکین زندگی در دامان پلید آخوندیسم، از امیدهای بربادرفته زن و بچه ها و خزان دلبستگی های پوچ دینی خود اندکی آموخته ایم؟ و آیا از ننگ ها و ناراستی ها و رسوائی های تک تک رهبران اسلام رحمانی، خردکی فاصله ی آگاهانه و سازش ناپذیر گرفته ایم که آن دستآورد بتواند ما و فردای فرزندان مان را یاری دهد؟ و بدانیم دروغ ها و فریب و وعده های های پوچ و آسمانی آخوندها جز برای بندگی ما نبوده و بدانیم همه آن ترفندها در کجای زدودن همبستگی، توان و ناتوانائی های ما برا بوده و یا امروز بدلیل آگاهی های مان شکننده و رسوا ایستاده است؟ آنهم از دید رژیم پست و پلشتی که پیگیر به نام خدا و رسول خدا پیوسته توانسته زهر ظلم و تابیدن شلاق شرارت و تحقیر علم آخوندیسم خود برای نادانی و سربراهی ما و برای سرکوب و آب چشم گرفتن از” سپیده قلیان ” ها آنرا تیزکرده و در صورت نیاز بی رحمانه بر تن ها و جان های خودباور و مستقل با قساوت تمام فروبرد. آیا دستکم اینک هرکدام از ما می دانیم که در کدامین راهکار رهائی هستیم و در مرز جدائی خویش از دین دروغگوها و رهبران فریبکترشان قرارداریم؟ دینمدارانی که ساختار سرمایه و ثروت اندوزی و زندگی اشرافی انگلی را از بهتر خدای و رسول شان می پرستند و می خواهند!؟
و مای میلیونی ستمزده ایکه پس از تهی شدن توان و ته کشیدن بردباری های باور ِکورمان! و دردآورتر به چندش گرفته شدن اعتماد مومنی مان، و چندشناک تر کمرشکستگی از کوه بلاهای گردانندگان دینی مذهبی رسوا! می بایست پاسخ دهیم که در کجای کار و راه فراروئی مستقل و طبقاتی و اجتماعی خویش می توانیم بسوی رهائی و آزادی اراده و اهداف خودمدیریتی شورائی مان هستیم؟ مائی که پس از خروار خروار رنج یکه تازی های شاه و سپس فاشیسم مذهبی شیخ و در کنار آنها، دچار ناروائی ها و گرفتار واماندگی ها از تجربه های بارهای بار سرخوردگی های “عقیدتی روانی” و “ناسیونالیستی” مان که دمار از روزگار همه مان درآورده است، اینک دیگر روشن کنیم که در کدامین سو بسوی فردائیم!؟
آنهم مائی که از وعده های فریبکارانه “یاری یابی الهی”توسط ملایان کاخ نشین و مکلاهای اشراف امروز که هرگز بهره ای از آنان جز اعدام و زندان و خفقان نبرده و بدتر از آن، با مسخره شدگی و گول خوردن از “پشتیبانی هرآن غیبی و امامزمانی” برای شان آدم عاقل و خردورز بحساب نیامده ایم! آیا براستی شگفت انگیز نیست این رونق بازار ریا و مکر ملائی! درست بسان آنگاه که ما نادانسته و با باورداشتن به وعده های آب و برق مجانی که”خمینی” ما را با این کلک بدام دین دولتی اش انداخت؛ اینک نیز پرسیدنی ست! آیا هنوز هم ممکن است از میان ما و بخشی از ساده دلان بیکار نیروی کار و کارگران گرسنه ولی متعصب مذهبی وجوددارند که شکنندگی پیشین خود را داشته باشندو با وجود زبان های کراواتی و ناله های سوزان مان، گاه و بیگاه فریب ساختار مخوف و و دروغ های سیستماتیک رژیم ملایان شویم و شوند، و دوباره گول آنانرا بخوریم و بخورند؟ و شوربختانه همچنان در پی دین دروغ ها و فریب های ملایان بی شرم گرفتارِ”باور”ویرانگر مذهبی شده و شویم؛ و هستی باقی مانده خود و خانواده های مظلوم مان را به کشتارگاه های دین دولتی بفرستیم؟! و از همینرو با فراموشی و یا نرمش عقل ستیز، دوباره در چنگ آهنین ولایت نابکار بکار سیاه گرفته شده، و سپس تحویل نیروی ترور و کشتار سپاه و بسیج مرگکار براه رفته و مورد بهره برداری نیروی ضدبشری نظام قرارگیرند و گیریم!؟.
مظلومیت، محرومیت، سرکوب، اخراج از کار و بی حقوق مطلق و بی دلیل سپیده قلیان ها، اسماعیل بخشی ها و علی نجاتی ها که تنها کار مفید کرده و دادِ دادخواهی ها از بیدادهای رژیم شکنجه، زندان و اعدام داشته و برای دادرسی خود، فریاد کمک و یاری یابی کارگری مردمی سرداده بودند را دریابیم و بی طرفانه حال و روز تلخ و تباه آنان و میلیون ها کارگر و زحمتکش بیکار و گرسنه ی دیگر را که رژیم چنین بدبختی هائی را به آنها تحمیل کرده است را صادقانه قضاوت کنیم، و شرایط ناگوار کنونی هرکدام از میلیون زن و کارگر را که برای ما راهنمای شناخت درست از هویت ضدبشری رهبر، حکومتی ها و همه دست اندرکاران ریز و درشت دستگاه قضای تبهکار آخوندیسم می باشند دریابیم و تنهای شان نگذاریم. و یادمان نرود که رژیم چگونه از ترس روشنگری ها و افشاگری واقعی و تابناک “سپیده قلیان” چگونه بارها ترسیده و همچنان می ترسد و اینبار نیز با مسخرگی تمام، قوانین قضای پوچ خود را ناچارشد به بازی چندانگیز اسارت سپیده بکشاند! و از همینرو برای دستگیری و به بندکشیدن دوباره جان و زبان حقیقتگوی این سپیده ی امید، بی شرمانه ۳۰ نیروی امنیتی هار بفرستد و فرستاد تا مگر بتواند هرچه زودتر روشنای وجود، تلاش توان مستقل اندیشه و بازتاب های عمل بیداری و راهگشای این زن آزاده و آگاه و انسانمدار برای دیگر زنان و مردان را که الگوئی آزادیخواهانه و برابریجویانه بود را در کنج زندان اوین خاموش کرده، جان و روان او به بند کشد و و بزدلانه کشید. توهمی که برای نظام آرامشی بهمراه نداشته، مگر بی آبروئی هرچه بیشتر و نتیجه ای جز ریشخند برای تک تک گردانندگان نظام نداشته و ندارد. ولی گستاخی شان در برابر یک زن جسور جز تحقیر قوانین ضدحقوق بشری، جز بی قانونی مطلق در زن ستیزی نمود و کاربرد دیگری ندارد و جنون حمله ۳۰ نفر به خانه ی خواهر او برای اسارت یک زن روشن تر و رسواتر از پیش شد. درود بر چنین زنان فرهیخته و جسوری که امروزه ترس مرگ را به بیت رهبری رانده و نشانده اند.
بهنام چنگائی ۲۶ مهر ۱۴۰۰
Comments
دین دروغگویان و مذهب فریبکاران<br>بهنام چنگائی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>