درگیری نظامی رژیم های اسرائیل و ایران، پیامدهای آن و وظایف نیروهای انقلابی
درگیری نظامی رژیم های اسرائیل و ایران، پیامدهای آن و وظایف نیروهای انقلابی
کارگران انقلابی متحد ایران – ۲۶ خرداد ۱۴۰۴
در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ (۱۳ ژوئن ۲۰۲۵) رژیم اسرائیل با حمایت فعال و همه جانبۀ سیاسی، اقتصادی، تسلیحاتی، اطلاعاتی و عملیاتی (دست کم در حوزۀ دفاعی و لوژیستیکی) دولت امریکا و متحدان اروپائی اش، تهران و دیگر شهرهای ایران را آماج حملات سنگین هوائی و نفوذی خود کرد. هواپیماهای اسرائیل مراکز نظامی، هسته ای، و اقتصادی و برخی محلات مسکونی را بمباران کردند. این حملات در روزهای بعد نیز تاکنون ادامه دارد. رژیم جمهوری اسلامی که شمار قابل توجهی از فرماندهان و کادرهای نظامی خود و بخشی از تجهیزات دفاعی و تعرضی خود را از دست داده است، در کمتر از ۲۴ ساعت پس از حملۀ اسرائیل به حملۀ متقابل موشکی دست زد و برخی مراکز نظامی و اطلاعاتی، زیرساخت ها و محلات مسکونی را در تل آویو، حیفا، بیت المقدس و شهرهای دیگر اسرائیل مورد هدف قرار داد. نتیجۀ حملات مرگبار هر دو رژیم، صدها و شاید هزاران کشته و زخمی و ویرانی های فراوان در هر دو کشور بود.
علل حملۀ اسرائیل
بهانۀ رژیم اسرائیل برای توجیه بمباران مراکز هسته ای، صنعتی، زیرساخت ها و محلات مسکونی در ایران، برنامۀ هسته ای رژیم جمهوری اسلامی و «خطر حیاتی» ادعائی این برنامه برای رژیم اسرائیل بود. مضحک بودن بهانه برنامۀ هسته ای از آنجا روشن می شود که رژیم جمهوری اسلامی دقیقا بر سر همین مسأله در حال مذاکره با آمریکا بود و حتی تاریخ جلسۀ بعدی مذاکرات «غیر مستقیم» نیز تعیین شده بود. این امر همچنین دروغ بودن ادعای ترامپ و وزیر خارجه اش در مورد عدم دخالت امریکا در حمله به ایران را نشان می دهد و سیر رویدادها گواه هماهنگی بین دولت ترامپ و نتان یاهو بر سر تاریخ و حتی چگونگی حمله بود. ترامپ براساس «استراتژی» فشار حداکثری + مذاکره در معنی پذیرفتن آنچه آمریکا دیکته می کند توسط رژیم اسلامی + فشار و حملۀ نظامی به رژیم از طریق اسرائیل در صدد بود و هست که سیاست خاورمیانه ای خود را به پیش ببرد و در مقابل ناکامی هایش در مسألۀ اوکراین، سیاست تعرفه ای و عدم موفقیتش در مقابله با چین و افزایش نارضایتی و اعتراضات گوناگون توده های مردم در خود آمریکا، دست کم در این زمینه، برگ برنده ای داشته باشد.
اما سیاست خاورمیانه ای ترامپ، تنها عامل این حمله نبود. علت اصلی این درگیری – که باید آن را در ادامۀ درگیری ها و سیاست های چهل و چند سالۀ گذشتۀ رژیم های ایران و اسرائیل بررسی کرد – تضاد و تقابل این دو رژیم بر سر نفود و سلطه در منطقۀ خاورمیانه است. ما در نوشته های دیگر به نقش قدرت های محلی در کنار قدرت های بزرگ در تحولات خاورمیانه و رقابت های میان آنها پرداخته ایم. اسرائیل و ایران در کنار ترکیه، مصر و عربستان قدرت های بزرگ منطقۀ خاورمیانه را تشکیل می دهند و هر کدام از آنها دارای اهداف و منافعی در این منطقه هستند که غالبا با منافع قدرت های منطقه ای دیگر و گاه با منافع قدرت های بزرگ جهانی در تقابل قرار دارد. این تقابل اساسا به شکل مبارزه برای نفوذ سیاسی، نظامی و ایدئولوژیک و گاه اقتصادی در کشورهای کوچک تر و جنبش های منطقه نمود پیدا می کند. این مبارزه برای نفوذ و هژمونی در مورد اسرائیل با توسعه طلبی سرزمینی، نسل کشی و تصفیۀ قومی همراه است.
روابط ایران با یک رشته جنبش های سیاسی – مذهبی (پان اسلامیستی) منطقه (حزب الله، حماس، جهاد اسلامی، حوثی ها، حشد الشعبی و غیره) و نیز روابطش با سوریه (قبل از سقوط بشار اسد و روی کار آمدن احمدالشرع)، عراق و لبنان را باید در این تلاش برای نفوذ سیاسی، ایدولوژیکی و نظامی رژیم جمهوری اسلامی در منطقه ارزیابی کرد. تلاشی که هدف آن بقای رژیم و ادامه و گسترش نفوذش در خاورمیانه و حتی فراتر از آن بوده است. اما رویدادهای پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ در فلسطین، لبنان و سوریه باعث کاهش بخش مهمی از نفوذ رژیم اسلامی گردید. این تضعیف رژیم باعث شد که اسرائیل و آمریکا زمینه را برای وارد کردن فشار به رژیم مناسب ارزیابی کنند و حملۀ اخیر اسرائیل محصول این ارزیابی است.
تصاعد جنگی
خواست های فوری آمریکا و اسرائیل توقف کامل غنی سازی اورانیوم و انهدام تأسیسات مربوط به آن است. یک خواست دیگر آنها محدود کردن برد و توان موشک های رژیم و نیز قطع کامل کمک های آن به حزب الله، حماس، انصارالله، حشدالشعبی و غیره است. حتی اگر این خواست ها را یکجا مطالبه نکنند، همۀ این خواست ها در برنامۀ آمریکا و اسرائیل قرار دارد. پذیرش این خواست ها از سوی رژیم جمهوری اسلامی به معنی امضای حکم مرگ خودش است و ارزیابی ما این است که جمهورس اسلامی این خواست ها – بویژه کنار نهادن غنی سازی اورانیوم و کاهش بُرد و توان سلاح های موشکی خود را نخواهد پذیرفت. رژیم جمهوری اسلامی غنی سازی (به منظور دست یابی به توانائی هسته ای اگر نه سلاح هسته ای) و توانائی های موشکی را شیشۀ عمر خود می داند و تا آخرین رمق برای حفظ آنها تلاش خواهد کرد. این تلاش و اصرار از یک سو و تلاش و اصرار اسرائیل و آمریکا برای حذف غنی سازی و کاهش برد و توان موشک ها از سوی دیگر، زمینه را برای ادامۀ نزاع بین دو طرف و تصاعد جنگی فراهم می سازد. حتی اگر درگیری فعلی به آتش بس منجر شود باز این تضاد و تقابل مانند استخوان لای زخم باقی خواهد ماند و حتی اگر امروز یا فردا کاهش یابد در آینده حتی با شدت بیشتر بروز خواهد کرد. عواقب خطرناک دیگری می توانند محصول این وضعیت باشند:
- کاربرد سلاح هسته ای از سوی اسرائیل: می دانیم که اسرائیل توان ادامه و ادارۀ جنگی دراز مدت با شدت بالا و آن هم در چند جبهه را ندارد و به همین جهت اگر ضربات رژیم جمهوری اسلامی به اسرائیل ادامه یابد و این رژیم با «جنگ برق آسا» نتواند رژیم اسلامی را شکست دهد، این احتمال را نباید نادیده گرفت که رژیم صهیونیست اسرائیل، که خود دارای سلاح هسته ای است، ممکن است از آن استفاده کند. این چیزی است که همۀ نیروهای انقلابی و مترقی جهان باید به طور پیگیر نسبت به آن هشیار باشند و در تقابل با آن در ابعاد میلیونی بسیج گردند.
- البته اسرائیل در درجۀ اول خواهد کوشید آمریکا را مستقیما به جنگ با جمهوری اسلامی سوق دهد: دخالت مستقیم آمریکا دامنۀ جنگ را به تمام منطقه و حتی فراتر از آن گسترش خواهد داد و معلوم نیست چنین جنگ مفروضی برای آمریکا «نتایجی» بالاتر از آنچه پس از سال ها جنگ در افغانستان و عراق «به دست آورد» داشته باشد (چند یا چندین تریلیون دلار هزینه، ده ها و یا صدها هزار کشته، میلیون ها آواره، ویرانی اقتصاد منطقه، آثار بسیار منفی اقتصادی بر جهان و غیره).
- سوق دادن رژیم جمهوری اسلامی به سمت تولید سلاح هسته ای: بخشی از هیأات حاکم در ایران خواستار تولید سلاح هسته ای است و در ماه های اخیر این خواست را به شکل های مختلف بیان کرده است. حدود دو ماه و اندی پیش، خامنه ای با مذاکرۀ غیر مستقیم موافقت کرد و طرفداران سلاح هسته ای تا حدی ساکت شدند. اما حملۀ اخیر اسرائیل با هماهنگی و همکاری آمریکا، می تواند باعث تقویت مجدد دیدگاه کسانی باشد که خواستار تولید سلاح هسته ای در ایران هستند.
چاره چیست؟
- چاره برخلاف آنچه رضا پهلوی و دیگر پااندازان اسرائیل و آمریکا می گویند پیروزی آمریکا و اسرائیل بر جمهوری اسلامی نیست؛
- چاره همچنین این نیست که «ایران در قبال اسرائیل سیاستی همآهنگ با ترکیه، عربستان و دیگر کشورهای عرب اتخاذ کند»
- همچنین برخلاف دیدگاه کسانی که صرفا مهاجم خارجی را می بینند و ارتجاع خونخوار و دیرپای داخلی را فراموش می کنند یا به طور مستقیم و غیر مستقیم از وجود و ادامۀ حیات او نفع می برند، چاره این نیست که به رژیم جمهوری اسلامی کمک شود (هر نوع کمکی) تا این رژیم در این رویاروئی «پیروز» از معرکه بیرون آید!
اگر درست است که جنگ ادامۀ سیاست با وسائل دیگر است باید دید جنگ کنونی بین اسرائیل (با هماهنگی و همکاری آمریکا) از یک طرف، و رژیم جمهوری اسلامی از طرف دیگر، محصول و ادامۀ چه سیاستی است؟ پاسخ روشن است: این جنگ ادامۀ سیاست ارتجاعی و مخرب اسرائیل و امریکا از یک طرف و سیاست ارتجاعی و مخرب جمهوری اسلامی از طرف دیگر است. جنگ کنونی از هر دو سو جنگی ارتجاعی است. از این رو نقطۀ آغاز مبارزۀ طبقۀ کارگر و نیروهای انقلابی با این جنگ ارتجاعی باید توضیح و افشای سیاست هائی باشد که این جنگ ادامۀ آنهاست.
پیروزی هر یک از دو طرف در این درگیری (اسرائیل و آمریکا از یک سو و جمهوری اسلامی از سوی دیگر)، به زیان کارگران و توده های میلیونی مردم در ایران و منطقه و باعث تداوم ستم، استثمار و ذلت است. هر دو طرف این جنگ باید شکست بخورند. طبقۀ کارگر و نیروهای انقلابی نخست باید با بورژوازی و ارتجاع خودی تسویۀ حساب کنند، یعنی خود باید جمهوری اسلامی را شکست دهند، شکست رژیم امری نیابتی نیست. شکست این رژیم تنها با یک انقلاب کارگری توده ای ممکن و مطلوب است. تنها سرنگونی مطلوب و ممکن، سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی با یک انقلاب کارگری است. انقلاب کارگری نقطۀ اوج و قلۀ مبارزات انقلابی طبقۀ کارگر و دیگر زحمتکشان جامعه است و این مبارزات انقلابی و به طریق اولی شکل عالی آنها که همان انقلاب کارگری است نیازمند تشکل آگاهانه و ایجاد و توسعه و وحدت سازمان های درخور عرصه های گوناگون مبارزۀ طبقاتی پرولتاریاست.
قسمت دوم
دولت ایران بکنار که از لحاظ سیاسی فعلا مستقل است، استقلال عمل کشورهای خاورمیانه نسبی است، و همه باید در چهارچوب اهداف استراتژیک ارباب امپریالیست غربی عمل کنند. تمام این کشورها با امپریالیستهای غربی همکاری داشته اند و با هم دستاوردهای زیادی کسب کرده اند. چه دستاوردهائی؟
توانستند برای مبارک جانشین درست کنند.
توانستند اسد را بردارند.
توانستند صدام را بر دارند.
دولت اردن دست نخورده و همه راضی هستند.
مقاومت و تروریسم حاکمین فلسطینی را دارند از بین می برند، از الفتح تا حماس.
حریف حوثی ها نشده اند اما آنرا تضعیف کرده اند.
توانستند در پاکستان نخست وزیر دوستار روسیه را بردارند.
لازم دیدند که دنبال دموکراسی بازی در افغانستان نباشند و طالبان را برگردانند.
دست ارمنستان را از قره باغ بریدند و دولت ارمنستان دارد به طرف اروپا می رود..
بقیه کشورهای جنوب روسیه در لیست هستند، چند تا انقلاب مخملی کردند اما موفق نشدند اما کار امپریالیستها تمامی ندارد.
اما وضعیت ترکیه ظرافت بیشتری دارد. اسلامی شدنش برای جلوگیری از “انقلاب” اسلامی بود و تا وقتیکه جمهوری اسلامی هست، ترکیه اسلامی باقی خواهد ماند. ترکیه ثروت نفتی ندارد تا توده هایش را در خواب خوش نگه دارد. دولت ترکیه نقش ضد غرب بازی میکند ولی بر خلاف اصل رژیم ایران (تندروهای حاکم) ، بر اساس ضدیت با غرب حاکمیت ندارد. حاکمیت ارتجاع ترکیه بر اساس وحدت ترکهاست بصورت یک ملیت.
کمپ امپریالیستهای غربی دارد در خاورمیانه تکمیل می شود. اگر حاکمیت تندروهای ضد آمریکا و اسرائیل را در ایران بردارند، یا رژیم را سرنگون کنند، مرحله مهمی از کار تسخیر جهان تمام می شود.
امپریالیستهای شرقی فعلا در وضع دفاعی هستند و زیر زیرکی کار میکنند.البته روسیه آنقدر تحت فشار قرار گرفت که مجبور شد به اوکراین حمله کند. دفاعی بودن حمله روسبه به اوکراین بسیار واضح بود و هست. تغییر رژیم ایران به یک رژیم سکولار ضد غرب برای رپسیه و چین بهتر است تا این رژیم. برای همین است که توده های ها دوباره فعال شده اند و از دموکراسی حرف میزنند.
—
آنارشیست
دو نکته
—
قسمت اول
آنارشیستها بعلت غلبه ایدئولوژی های باقی مانده از مارکسیسم شکست خورده در عمل (حزب و دولت مارکسیستی)، ضعیف هستند و نمیتوانند فعلا تاثیری در این جنگ داشته باشند. کنار زدن مارکسیسم روندی طولانی دارد اما کاملا موفق خواهد بود. مارکسیستها هم در بازار رقابتی درونی خود دگم وار به خود زنی همیشگی خود مشغولند و جز شعار سرنگونی تو خالی دادن کاری نمیتوانند بکنند. کمونیسم دروغین مارکسیستی نمیتواند تاثیری بر این جنگ داشته باشد. اینکه میگویند الان باید فلان کرد و بهمان کرد نه بر اساس تجزیه و تحلیل واقعیات موجود، بلکه بر اساس کتابهای مارکسیستی است. فایده دگماتیسم این است که روحت آسوده است و جواب سئوالاها را در کتابهای مقدسین می بینی، ضرر آن این است که وقتی با واقعیات عینی روبرو می شوی، فلجی.
—
پایان قسمت اول
آنارشیست
تکرار دگماتیک گفته مارکس که طبقه کارگر باید بورژوازی خود را سرنگون کند متعلق به زمانی بود که سرمایه داری تمام دنیا را نکرفته بود و با دو بمب نمیتپاتست یک مملکت را زیر و رو کند. آیا میتواند برای حل مسائل امروز رهائی از ارتجاع به واقعیت نه گفته های مارکس مراجعه کنید؟ فرض کنیم که طبقه کارگر توانست بر طبق میل شما رژیم سرنگون کند و دولت بلشویکی درست کند. از کجا میدانید که تمام کشورهای همسایه و امپریالیستهای پشت سر آن به بهانه کافر بودن و سایر تبلیغات دیگر، به ایران حمله نکنند. طالبان و القاعده و عایش و ارتش ترکیه و پاکستان و عراق و کشوری شمال و روسیه و همه به ایران حمله میکنند. همین الان خبرهای مهم را سایتهایی مثل بی بی سی و خبرگزاری های جین و روسیه سانسور میکنند. خیر، امروزه انقلاب جهانی است نه ملی.
ارتجاع در در این کامنت: مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، تعصبات، تهکاری و مرافات.
آنارشیست
محدودیت لنینیسم، یعنی عدم توانایی اش در ارائه چیزی فراتر از سرمایه داری دو حزبی استالینیستی یک چیز است، شارلاتانیسم لنینیستهای امروزی چیز دیگر. لنینیستهای امروز نمیتوانند توضیح بدهند که چی شد که یکدفعه حکومت شوراهای کارگران شد حکومت بوروکراتهای حزبی سرمایه داری دولتی. بعضی از بلشویکها تقصیر را می اندازند گردن استالین، اما باید قاعذتا محدودیتی در لنینیسم وجود میداشت که چنین گند فاشیستی ی را از خود پس داد.
جنگ بین دو ارتجاع است،درست، اما آلترناتیو ارتجاع بلشویسم نیست.
آنارشیست
انقلاب کارگری اگر بلشویکی باشد، انقلاب نیست، ضد انقلاب است، همانطور که در روسیه و چین دیدیم که چنین است.
آنارشیست