Comments

خدا، کلاه گشاد ملا/  بهنام چنگائی — 4 دیدگاه

  1. جناب ناشناس با درود؛

    نوشته اید:

    امیدوارم آنقدر بیداری داشته باشید تا همکاری شانه به شانه پسر شاه وهمسرش که خود چپ میباشد با باند گلوبالیستی اسماعیلیون تحت عنوان “اتحاد” در بریدن سر ناسیونالزم ایرانی را ببینید.

    دوست گرامی! گمان من برین است که شما شناخت چندان درستی از مفهوم چپ بودن را ندارید؛ وگرنه پسر شاه را چپ نمی دانستید. و یا اینکه می گوئید: ما با او و در اتجاد باهم ” بریدن سر اجتماعی ناسیونالیزم را جشن بگیرید.” خواهیم گرفت! این برداشت شما براستی شگفت انگیز است.

    نه دوست گرامی نمی تواند چنین باشد و درک شما از ملیت و ناسیونالیسم هم دچار ناروشنی ست.

    اینکه من و ما چپ ها و کمونیست ها با ناسیونالیسم مرزبندی سازش ناپذیر داریم، هرگز چنین درک انسانمدارانه ای را که باور به برابری حقوق جامعه بشری دارد، نباید آنرا به قربانی کردن فرهنگ و سرزمین خودمان تعبیر کرد و آنرا بریدن سر نه “ناسیونالیسم که همیشه ریشه در خواست برتریجوئی دارد” بل به بریدن سر ملیت و سرزمین ایرانی شناساند و یا چنان برداشتی را از آن درآورد. نه هیچگاه چنین نیست و ما پیش از همه به خود ایران بها می دهیم و بقای آنرا پایگاه محکمی در ارزشیابی انسانگرائی های طبقاتی در برابر راست هار سرمایه سالاری امپریالیستی قرارمی دهیم و باید باشد که امروز نیست و پاسدداران حماقت و سرمایه در آن جاخوش کرده اند.

    ما نباید مفاهیم سیاسی و اقتصادی را چه در داخل و چه در خارج از ایران درهم بریزیم. من با ناسیونالیسم و فناتیسم مخالفم. زیرا این دو در طول تاریخ چه جنایت ها و نسل کشی ها برای سلطه بر دیگز ملت ها و فرهنگ ها براه نینداخته اند.

    بنابرین، دید من کمونیست درست برعکس آن است که شما برداشت کرده اید. زیرا من پیش از همه کشور خود را دوست دارم و همزمان خود را در همبستگی با دیگر ملت های جهان رنج و کار و محروم دانسته و در همبستگی با آنهای دور و همدرد، چه در امپریالیسم آمریکا باشد و یا در همین افغانستان طالبان وحشی باشد جزو یک خانواده با درد مشترک می دانیم که همگی ما با اندک تفاوت هائی در زیر پوغ بندگی و بهره کشی هستیم و با همه توان در مسیر ستم ستیزی با ساختارها و گروه ها و آدمخوارهای ملیتاریستی و غارتگران امپریالیستی در پهنه ی جهان و در برابر دست نشاندگان مستقیم و پوشیده ی آنها هستند و هستیم.

    کوتاه سختن؛ مخالفت با ناسیونالیسم درین است که دشمنی افروز است و ما برای خود هیچ برتری ویژه ای نسبت به دیگر ملت های همدرد نداشته و نداریم. همین

    باسپاس

  2. براستی آیا جنابعالی ودیگر جهان وطنی ها فکر میکردید روزی فرا رسد که پسر شاه را البته پس از ادا اطوارهای ملیش در فریب سلطنت طلبان را در اردوگاه خود داشته باشید؟
    آیا فکر میکردید سردمداران اعتراضات بویژه در خارج کشور را در اردوگاه خود داشته باشید؟.
    جناب نویسنده
    امیدوارم آنقدر بیداری داشته باشید تا همکاری شانه به شانه پسر شاه وهمسرش که خود چپ میباشد با باند گلوبالیستی اسماعیلیون تحت عنوان “اتحاد” در بریدن سر ناسیونالزم ایرانی را ببینید.
    قاعدتا جنابعالی و دیگر جهان وطنی ها می بیستی این اتحاد در بریدن سر اجتماعی ناسیونالیزم را جشن بگیرید.
    بهر حال این دوره دوره حاکمیت جهان وطنی هابر جهان است وانشالله تعالی پیش بینی مارکس در پایان این دوره تاریخی بوقوع خواهد پیوست وپرولتاریا در یک روز وهمه با هم در جهان انقلاب سوسیالیستی راه خواهند انداخت.

  3. درود جناب ناشناس؛

    من می خواهم پیش از همه از شما سپاسگزاری کنم که دیدگاه مرا خوانده و نکته ی برجسته انتقادی خود را بخوبی به آن افزوده اید.

    در همین آغاز بگویم که بی گمان جهارچوب انتقادی شما بر من مارکسیست ـ کمونیست درست است و اینجا یک خلاء و شکاف ریز و یا درشت نوشتاری وجوددارد که آن می بایست چنین می بود که بیشتر به نکته ی “فراملی” درین برخورد با “بمباران های بنیادگرائی اسلامی” تأکید می شد و نه، بر تارپود فرهنگ ( ایرانی ـ انسانی ) پافشاری می شد. نکته ی برجسته ایکه از نظر شما چنین است. اگرچه خودم چندان چنین برداشتی را از آن ” بخش کلی” ندارم.

    زیراکه من بنا بر آن فاکت های بلند و تاریخی ایکه از یکه تازی و خردکشی اسلامی علیه تاریخ و فرهنگ ایران در آن بخش آورده ام، تنها فرهنگ نوع انسان برایم پایه است و از همنیرو من، “الگوی فرهنگ ایرانی” را در برابر “اسلامی” گذارده ام. وگرنه، من پیوسته مدافع فرهنگ فراملی بوده و خود ایران را هم کشوری رنگین کمانی دانسته و می دانم. آن رنگینی ای را می گویم که در برابر زور کون فناتیسیم اسلامی قرن ها سرکوبشده و همینک در دوران 43 ساله خودکامگی دینی از شدت ستم آخوند و مذهبش، پی به بی حقوقی مطلق خود برده، بیدارشده و برپاخاسته و از بیدادگری اسلامی که (( محصول فرهنگ رنگین و تاریخی او نیست آگاهانه اعلام دوری و بیزاری می کند.

    و این آن محور مورد توجه من بوده که نتوانسته ام آنرا بهتر از آن که شما خوانده اید بنویسم و بپردازم. و از شما پوزش می خواهم.

    من در بیشتر نوشته هایم از واژه “نوع انسانی” برای چنین موضعگیری ها استفاده می کنم و در جائی از همین مقاله هم چنین بکاررفته است. که بهررو جزو پایه های مرزبندی و رودرروئی من با دیدگاه های ناسیونالیسم و شونیسم و راسیستی موجود اینجا و آنجاست.

    باسپاس

  4. …هویت انسانی -ایرانی.
    آیااین جمله بیان پا گذاشتن نویسنده به در خروجی از مارکسیسم نیست؟.
    مگر هویت ملی وملیت ازارزشهای بورژوازی نیست؟
    مگر پایه اصلی مارکسیزم بر هویت جهان وطنی نیست؟
    اگر این چنین است که هست پس چگونه میتوان مدعی باور به مارکسیزم بود ودر همان زمان از هویت ایرانی!سخن گفت؟.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>