Comments

جامعه نمایشی و بازنشسته کردن چپ!<br> تقی روزبه  — 7 دیدگاه

  1. در روزهای ۱۰۰ روز پیش نوشتم که شورش فعلی محدود است و از حد انقلاب مخملی جلوتر نیست و همه با هم فقط برای دفاع از امپریالیستهای غربی علیه امپریالیستهای شرقی است. نوشتم که این شورشها را باید ارتقا داد، توضیح میدادم که بحثم نفی شورش علیه وضع موجود و علیه رژیم بغایت ارتجاعی نیست.
    در آن روزها کسی چیزی نمی گفت، حالا آن نوشته های من به تز آنها که سکوت میکردند تبدیل شده. هیچ ایرادی ندارد، اگر اصیل باشد، عالی است.
    فقط،
    بجای نوشتن در سایتهای دیگر، در همین روشنگری بنویسید تا ببینیم اصیل هستید و یا تقلبی و برای کارگر فریبی از محدودیت شورش ها حرف نمی زنید.
    البته، اگر لازم شد، هر جا باشید از نقد من نمیتوانید فرار کنید.

  2. نکته ای درباره بردگی مزدی امروز،
    برذگی مزدی امروز انحصاری و امپریالیستی است. اینکه چند کمپانی تولید کننده یک نوع جنس در بازار هستند اصلا دلیل انحصاری نبودن آنها نیستند چون سرمایه داران میتوانند در دو کمپانی رقیب سهام داشته باشند و کلا چنین است. ممکن است بگوئیم اینهمه مغازه و اینهمه شرکتهای کوچک و بزرگ بما میگوید سرمایه داری انحصاری نیست. ظاهرا چنین است اما باید دید منشا کالاهائی را که لازم دارند از کجاست. منشا کالاهائی را که می خرند از انحصارات است. آنها در حقیقت ، در مجموع، نقش توزیع کننده آنها را ایفا میکنند و وابسته هستند. بعلت انحصاری بودن بردگی مزدی، امپریالیسم امروز هم از بردگی مزدی و وجود انحصارات استفاده فراوان میکند.
    سرمایه داری امروز سرمایه داری شبکه ای مافیائی است و فرق چندانی با فئودالیسم ندارد جز در اندازه. اندازه قلمروی اربابان سرمایه داری انحصاری، به وسعت جهانی است. آنها سیستمهای سلسله مراتبی بین المللی عظیمی دارند و مثل تمام جوامع طبقاتی، امکان رسیدن به نوک هرم ها صفر است. آنها کاملا سیاست و دولتها را در اختیار دارند. سرنوشت دولت ایران هم بهتر نخواهد بود. یا نوکری را بلاخره می پذیرد،‌ یا نوکری برای امپراطورهای شرقی (اگر دیر نشده باشد!) و یا غربی، یا به درک واصلش خواهند کرد.
    با در نظرگرفتن وضعیت اصلی نظام بردگی مزدی حاکم بر زنان و مردان ایران، درست است که بپذیریم کار آزادی از بردگی مزدی ساده نیست. باید صبور بود و آهسته آهسته قدم برداشت. شورشهای اخیر را نمیتوان انقلابی و انقلاب کرد. چنین کاری به زیر ساخت احتیاج دارد که بعلت نفوذ مارکسیسم غیر ممکن بوده است. باید مسیر چپ عوض شود. باید آنارشیسم پذیرفته شود. باید تشکل سازی شورائی در محل کار و زندکی جای سازمان و حزب سازی را بگیرد. برای اینکارها وقت لازم است. اما از همین امروز شروع می شود.

  3. مائویست نیستم، اصلا نیستم، چون آنارشیست شده ام، اما یادم میاد قدیما از او چیزی خواندم شبیه این: عقاید اگر بصورت دگم در بیایند به اندازه پهن هم ارزش ندارند چون پهن را میتوان سوزاند و گرم شد اما دگمها مضر هستند. بنظر من دگم مارکسیسم هم چنین سرنوشتی پیدا کرده. مارکسیسم دیگر نه معرف انقلاب است و نه رهائی از سرمایه داری. البته باید در مقابل این ترفند که مخالفت با مارکسبسم مخالفت با مارکس و انگلس هست سخت مبارزه کرد. باید بدون تعصب با ارتجاع روبرو شد و با روش استدلال و علم رایج به درک واصلش کرد. صرفا با ضجه و گریه و داد و فریاد، شعر و شاعری، چنین کاری ممکن نیست.
    این را هم جدا بگویم،
    انقلاب زنانه انقلاب به روش روحیه زنان باخته به ارتجاع خودی و خارجی نیست، انقلاب زنانه یعنی انقلاب زن انسان شده، یعنی منطقی شده و علمی شده، چیزی که زنان ذاتا اصلا کم ندارند. میگویند زنان احساسی هستند. خیر، زنان با باورهای ارتجاعی چنین هستند. میگویند مردان خشن و خشک مغز هستند، خیر، مردان با باورهای ارتجاعی چنین هستند.
    زن و مرد فقط وقتی هر دو بعنوان انسان متفاوت نیستند که منطقی، علمی و ضد ارتجاع هستند. زن و مرد هوادار مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و سلسله مراتب، برابر نیستند، رقیب می شوند و در برابر هم قرار میگیرند. کجا دو تا بورژوا اتفاق و همزیستی دارند؟ دو تا بورژوا درامد متفاوت دارند و با رقابت نه تنها دنبال اتحاد نیستند بلکه دنبال از بین بردن همدیگرند. بورژوا ها فقط در مقابل بردگان مزدی با هم متحد هستند.

  4. بعضی ها در این خیال باطل هستند که بعد از سرنگونی رژیم کارگر و سرمایه دار با هم در مجلس می نشینند و درباره اینکه سهم هر یک در آبادی ایران چیست با هم بحث آزاد میکنند!!!!
    خیال باطل. نه تنها در هیچ یک از کشورهای چند حزبی چنین چیزی وجود ندارد، بلکه سرنگونی طالبان و صدام و قذافی هم چنین وضعی بوجود نیاورد. حتی سرنگون کردن دولت هوادار روس اوکراین در اروپا هم چیزی جز رواج هیستری وطن پرستی اوکراینی و ضد روسی و بعد این جنگ احمقانه و خانمان برانداز را بوجود نیاورد.
    برای اینکه کارگران ایران و جهان از خواب بیدار شوند، باید دو ایده را از بین برد،
    اولی دموکراسی خواهی است.
    دموکراسی خواهی ماهیت بردگی مزدی دارد و فقط به ارباب سرمایه دار سکولار شده و مگسان دور شیرینی شان (طبقه متوسط = کارگران با تحصص بالا و خرده بورژواها) کمک میکند و برای بقیه طبقه کارگر فقط تریاک است و بدبختی و مهره شدن.
    دومی ماتریالیسم تاریخی است،
    این ایده بیمار گونه و بی منطق و ضد علم است. این ایده یا ارتجاعی ترین تفسیرش این است که از مقدرات تاریخی تکامل ماده است که کشورها دموکراسی بشود و یا ضرورتا کارگران بدون خواست خود انقلاب کنند و دیکتاتوری حزبی کارکری درست کنند تا کمونیسم بوجود بیاید. حتی خود مارکس هم که اقتصاد سرمایه داری را بصورت موجودی بی روح و در خود تجزیه و تحلیل کرد معتقد بود که دارای مکانیسم بازسازی خود هم هست.
    بیداری کارگران زن و مرد از وضعیت خود و درک ضرورت از بین بردن اقتداگزایی و اشکال عینی اسارتش (مردسالاری، یردگی مزدی … ) نه خودبخودی است و نه وابسته به تشکل حزبی یک گروه نخبه مارکسیست که بعدا انشعاب کنند و تو سر و کله همدیگر بزنند و در طبقه کارگر نفاق بوجود بیاورند.
    این بیداری فقط از طریق کار روزمره و آگاه گرانه تبلیغی، ترویجی و تشکل یابنده افقی ضد اقتدارکرائی در محل کار و محل زندگی ممکن است. تشکلات ضد سیستم (مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره) باید از شکل حزبی و سازمانی به شکل گروههای مستقل اما الهام گرفته از چند اصول ساده و روشن تغییر کند و عمدتا در محیط کار باشند.
    این اصول اینهاست:
    ۱. دفاع از منطق و روش علمی رایج و مبارزه با فلسفه بافی و اصل کردن دیدگاه فلسفی.
    ۲ – مبارزه با هر نوع تعصب ، مذهبی، نژادی، ملی، مارکسیستی، آنارشیستی، دموکراتیکی و غیره با اتکا به اصل اول.
    ۳. مردسالاری باید از بین برود.
    ۴. سرمایه داری بردگی مزدی است و باید از بین برود.
    ۵. کارگران جهان باید علیه بردگی مزدی و امپریالیسم آن با هم متحد شوند.
    ۶. تشکل ضد اقتدارگرائی فقط میتواند تشکل شورائی در محل کار و زندگی باشد.
    بدون در پیش گرفتن راه فوق امکان رهائی زنان و مردان کارگر ایرانی و غیر ایرانی وجود ندارد و اسارت و بازیچه بودن و مهره بودن آنها ابدی خواهد بود.
    زنان و مردان کارگر ایرانی بیخود در انتظار رها شدن از طریق قدرتهای خارجی و یا نخبه های سرمایه دار و نخبه های ایدئولوژیک نشینند. آنها فقط وقتی آزاد می شوند که خودشان زحمت ش را کشیده باشند. اربابان ما هم برای اسیر کردن ما کلی زحمت می کشند، بی رنج گنج میسر نمی شود.

  5. قشنگ بود. جان کلام ( داخل پرانتز از من): علاقه این دولت‌ها(آمریکا و اروپا) برای تشکیل چنان «بدیل هائی»‌قابل فهم است. بدیهی است که ‌آن‌ها بدشان نمی آید که حمایت های خود را از کانال افرادشاخص، تست شده و سرسپرده(نوکر و جاسوس) به خود پیش ببرند تا بهتر بتوانند سیاست های مدنظرخود را در فضای ژئوپلتیک ایران و منطقه دیکته کنند

  6. اقای روزبه آیا خود شما از این انشای لوس و بی محتوا و شعاری چیزی می فهمید؟ از این فرمولبندی مسخره که تا راست هست چپ هم هست و دلیل وجودی چپ بخاطر موجودیت راست که بگذریم باید گفت این چپی که جنابتان بدان تعلق دارد همجنس راست است و نهایتا در خدمت لیبرالیسم رنگین کمانی (بخوان امپریالیسم) می باشد. این چپ اگر که خیلی زور بزند یک سوسیال دمکراسی ورشکسته و رنگ و رو رفته و نه سوسیال دمکراسی دهه شصت و هفتاد میلادی می باشد. این به اصطلاح چپ جایش کجاست؟ دقت کرده اید که چپ جنابعالی تمام وقت همسوی لیبرالیسم /امپریالیسم و زیر پرچم های دروغین و جعلی آزادی و دمکراسی و حقوق بشر و فمینیستی و ملی قومی و چه و چه علیه مردم عراق، لیبی، سوریه، ونزوئلا، یوگسلاوی و اوکراین و همین ایران خودمان و دیگران بوده است. در مورد تحریم ها علیه مردم چه می گویید؟ این چپ و کل راست و سلطنت و مجاهد و علینژادها و حامدها و سلبریتی های در آب نمک و.. و..همگام هستند. اما جنابتان بداند که سوسیالیسم این اجزاء پادو را به جایگاه سزاوارشان پرتاب خواهد کرد

  7. اقای روزبه در قسمت ۱ از چپ ها دفاع میکند و میگوید:
    “وجه اشتراک آن‌ها این است که جملگی در برابرمناسبات قدرت متمرکز، اقتدارگرا، پدرسالار ، فقر آفرین و تحمیل تک هویتی به جامعه قراردارند.”
    خیلی ممنون، ولی،
    این درست نیست. بلشویکها و سوسیال دموکراتها که هر دو مارکسیست هستند هوادار قدرت متمرکز هستند. فقط چپهای آنارشیست-کمونیست هستند که مخالف مناسبات قدرت متمرکز و حتی غیر متمرکز هستند.
    آقای روزبه ذکر میکند که شعار “زن، زندگی،آزادی” را میتوان تفسیر کرد و حتی ارتجاعیون هم آنرا می پذیرند. اما ایشون متوجه نیست که ایده خودش هم همین خصوصیت کلی و غیر چپ را دارد. منشا شعار “زن، زندگی، آزادی” از اوجلان است. جنبش اوجان در شکل سوریه ای ش فعلا یک جنبش متکی به امپریالیستهای غربی است و دورنمای جالبی ندارد. همین گنگی ایده سرنوشت عقیده خود آقای روزبه هم هست. این ایده در مقاله:
    “آزادی و دموکراسی و برابری و عدالت اجتماعی”،
    کلی و قابل تفسیر است و بنظر من تجریدات بدرد نخوری است.
    تغییراتی که تجزیه و تحلیل جامعه ما را به آن رهسپار میکند آزادی های مشخص است مثل رهائی از مردسالاری، رهائی از بردگی مزدی، رهائی از امپریالیسم و کوشش برای شورائی کردن روابط اجتماعی اقتصادی نه زیر بار استبداد سلسله مراتبی رفتن. سری ایده هائی که آقای روزبه لیست کرده، یعنی: “آزادی و دموکراسی و برابری و عدالت اجتماعی” برای بورژوا ها قابل قبول است و شعارهای تاریخی آنها بوده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>