راه حلهای برون رفت از بحرانهای احساسکور و عقلکور،
اکبر دهقانی ناژوانی
در قسمت اول«احساسکور و عقلکور بر علیه هم دشمن تراشی می کنند» گفته شد که چند هزار سال مردم ایران و جهان نمی دانستند که در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست کجا ها از عقل و کجا ها از احساس و کجاها از هر دو استفاده کنند. با استفاده بی جا از این دو، محیطهای اجتماعی و محیط زیست را خراب کرده اند. متقابلا این محیط ها هم به ما گفتند قانون فیزیکی حاکم بر ما را خراب می کنید، پس ما هم ذهن، روح، عقل، احساس و جسم شما را خراب می کنیم. دوم از دل این فاجعه فردی و جمعی خدایان احساسکور و عقلکور ذهن و روح بشر را گرفتار و دو خدای مطلقگرا در تضاد و دشمنی با هم و بر علیه هم دشمن تراشی و مردم را به جنگ کشانده و می کشانند. سوم جنگهای احساسکور و عقلکور ذهن و روح بشر را در انزوا، رکود فرو برده اند تا حدی که ذهن و روح ما از جن، پری، شیطان، جادو، معجزه، نیروهای غیبی، عوام فریبی، دروغگویی و نهایتا از مذهب و ناسیونالیست و قومگرایی افراطی سر در آورده اند. چهارم این ارثیه چند هزار ساله تا به امروز توسط افراد تشدید شده اند، حتی نیرو های مردمی که خیلی منطقی، باسواد و در خدمت بشریت بوده اند به دام جنگهای عقلکور و احساسکور افتاده و کشته شده اند. پنجم نسلهای جدید در هر زمان تضاد زیادی با عقلکور و احساسکور داشته و دارند، چون آنها از نسلهای قبل از خود از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی به روز تر و نوگراتر هستند و کهنه گرایی احساسکور و عقلکور و جنگهای آنها را تحمل نمی کنند. به همین نسبت در این چند قرنه ، بخصوص در رژیم منفور آخوندی چالشهای اجتماعی و محیط زیست عمیق، بزرگ و ریشه دار هستند. ششم کشورهای دیگر هم با این مشکلات رو به رو و باید با بکارگیری عقل سلیم و احساس سالم بجا و به موقع در برخورد متناسب با واقعیات اجتماعی و محیط زیست خودشان از چالشهای اجتماعی افراد و محیط زیست بکاهند.
ما ایرانی ها در جامعه ایران خودمان چه باید بکنیم؟
۱) نگاه خودمان را از کشورهای خارجی بر داشته و به داخل ایران بدوزیم. توهمات، رؤیا پردازی و دموکراسی بازی ما ایرانیها ریشه در واقعیات ندارند. دموکراسی ششصد ساله غربی هنوز در کشورهای پیشرفته درست جا نیفتاده اند. خیلی راحت ترامپ نامی پیدا می شود و می زند زیر میز دموکراسی غربی . زمان می برد تا ما اجتماع، فرهنگ، محیط زیست، سیاست، اقتصاد و قانون شهروندی خودمان را بفهمیم و بسازیم. آگاهانه باید در کارهای تشکیلاتی در هر سطحی کوشا و از عقل سلیم و احساس سالم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست درست استفاده تا مشکلات حل شوند. باید در یک رابطه سالم با خارج از اقتصاد، صنعت و علم آنها کمک بگیریم، ولی نه تمام آنچه در دموکراسی نیمبند غرب می گذرد را یک جا بپذیریم.۲) قسمت اول همین مقاله شرایط گذشته و فعلی جامعه ایران را برای ما روشن می کند. باید آن را بخوانیم. ۳) برای حل مشکلات و پرداختن به موضوعات مختلف در هر سطحی از ابتدایی ترین موضوعات و مشکلات فردی و جمعی و از کوچک به بزرگ شروع کنیم. ۴) باید با هم بکوشیم که تا یک جمعبندی نسبی درستی از واقعیات و موضوعات و مشکلات کوچک و بزرگ اجتماع و محیط زیست امروز خود داشته باشیم. ۵) با مشورت و همکاری با هم و کار تشکیلاتی در هر سطحی یاد بگیریم کجاها از عقل و کجا ها از احساس و کجا ها از هر دو استفاده کنیم تا با مشکلات، موضوعات و واقعیات اجتماعی و محیط زیست درست برخورد کنیم. ۶) برای تجزیه و تحلیل و راهکار پیدا کردن و تشخیص بین درست و غلط از شناختها و تجارب خودمان از زمان رژیم شاه و ۴۵ سال رژیم آخوندی با تمام تلخ بودنشان کمک بگیریم . آنها به ما می آموزند که عقل و احساس را بیجا بکار نبریم و یاد بگیریم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست کجاها عقلی، کجا ها احساسی و کجاها از هر دو استفاده بجا و به موقع بکنیم. ۷) این شناختها و تجارب تلخ در عمل برای کارهای ما سنگ محک هستند که تا چه حد گفتار، رفتار و کارهای ما درست و با واقعیات اجتماعی و محیط زیست هماهنگی داشته و دارند. با چنین ساختار رشد و پیشرفتی چند دهه بعد دموکراسی بومی متناسب با خودمان را پیدا می کنیم. کشورهای دیگر متناسب با اوضاع جامعه خود همین راه را رفته و می روند.
کار تشکیلاتی هسته ای برای حل مشکلات خانواده:
مثال اول؛ هر چند شرایط ایران و خانواده های ایرانی خیلی سخت است و کارها نصفه کاره و به کُندی صورت می گیرد. اما تقسیم کار در هر سطحی و مشورت عقلی و عاطفی افراد درباره موضوعات و مشکلات خانواده تمام افراد خانواده را کم کم فعال، دلگرم، مسئولیت پذیر، منطقی، انعطاف پذیر، متعهد، همگرا، همدل و دلسوز نسبت به همدیگر بار می آورد. این کار تشکیلاتی کوچک هسته ای و تقسیم کار تضاد، دلسردی، دلخوری و بی تفاوتی افراد خانواده را کمتر می کنند، در نتیجه محیط خانواده و خانه گرم و درست تر تنظیم و مرتب روی عقل، ذهن، روح، احساس و جسم افراد خانواده تاثیرات عاطفی، عقلانی، منطقی و قابل قبول می گذارند و آنها را درست رشد می دهند، البته در تمام خانواده ها به یک اندازه جواب نمی دهند، ولی خیلی مؤثر هستند.
مثال دوم؛ زن و شوهر در رابطه با کار تشکیلاتی در خانواده نقش کلیدی بازی می کنند. قانون فیزیک حاکم بر روی کره زمین ساختار ارگانیسمی زن و مرد را متفاوت بوجود آورده. قانون فیزیک کمبودهایی در مرد و کمبودهایی در زن بوجود آورده است. از طرفی دیگر قانون فیزیک ویژگی هایی به زن داده که مرد آنها را ندارد و یا کمتر دارد. متقابلا ویژگی های به مرد داده که زن آنها را ندارد و یا کمتر دارد. اما در عین حال که زن و شوهر با هم متفاوت و خصوصیات زنانه و مردانه دارند، اگر مرد و زن قبل و بعد از ازدواج برای هم وقت کافی گذاشته باشند تا با هم بیشتر آشنا و از ویژگی ها و کمبودهای مختلف همدیگر آگاه و مرزهای همدیگر را بدانند. با شناختی که از هم پیدا می کنند از ویژگی های همدیگر استفاده و کمبود های دو طرفه خودشان را کم و بیش بر طرف می کنند. آنها در رابطه با هم و در رابطه با قانون فیزیک حاکم بر ارگانیسم خودشان و در رابطه با واقعیات اجتماعی و محیط زیست می توانند مردانگی و زنانگی خودشان را تکمیل تر کنند. اما کاری که زن می تواند انجام دهد به همان اندازه مرد نمی تواند و کاری که مرد می تواند انجام دهد به همان اندازه زن نمی تواند. مرد و زن نباید انتظار و توقع بی جا از هم داشته باشند.
جمع بندی:
۱- زن مرد نمی شود و مرد هم زن نمی شود. ۲- خصوصیات تمام زنها کاملاً مثل هم نیست و تمام مرد ها هم خصوصیات کاملاً یکسان ندارند . ۳- اختلافات جنسی و سنی افراد در نوع رابطه آنها با هم نقش بزرگی بازی می کنند، پس زنان و مردان باید هم سن و سالهای خودشان را با کمی اختلاف سنی پیدا بکنند و کم و بیش از قاعده دوست دختر و پسر و یا زوجین (زن و شوهر) پیروی بکنند. ۴- قبل و بعد از ازدواج باید مرد و زن برای هم وقت بیشتری بگذارند که تا به مرور مرزهای زنانگی و مردانگی همدیگر را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی، جسمی، رفتاری و عادتها بهتر بشناسند تا بتوانند دامنه و حد و مرز خودشان را برای هم مشخص کنند . ۵- باید با هم بده و بستان ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی در حد معقول داشته باشند تا کمبودهای زنانگی و مردانگی در حد نرمال بر طرف و از هر نوع اجحاف، دخالت بیجا و تجاوزی از دو طرف بر علیه هم به جا و به موقع جلوگیری کنند. ۶- اگر برای هم وقت می گذارند تا همدیگر را بهتر بشناسند یک کار تشکیلاتی هسته ای دو نفره برای خودشان بوجود آورده اند که به نوعی در رابطه با خود و در رابطه با اجتماع و محیط زیست می باشد. زن و مرد در برخورد با همدیگر و در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست همدیگر را از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی تکمیل تر می کنند و به هم گرایش بهتر و بیشتر پیدا که بازتابی در خانواده آنها و همچنین یک بازتاب درستی هم در اجتماع و محیط زیست خواهند داشت، مثلا اگر زن و مردی بچه داشته باشند و یا در آینده بچه دار شوند. این شناختها و تجارب عقلی و احساسی آنها در رابطه با هم و در رابطه با بچه های خودشان کارایی بالایی دارند. بچه های آنها عضوی از خانواده هستند. برای رشد بچه ها تنها غذا کافی نیست، بلکه بچه ها تحت تاثیرات رفتار و گفتار عقلی و احساسی پدر و مادر رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی خودشان را تکمیل می کنند. اگر پدر و مادر برای هم وقت کافی گذاشته و همدیگر را درست فهمیده و در رابطه با هم درست عمل کرده و ذهن، روح، عقل و احساس خودشان را در رابطه با هم ساخته باشند، تحت تاثیر برخورد های درست این مادر و پدر بچه های آنها هم درست تربیت و رشد می کنند. ۷- همه اینها در ایران و خانواده های ایرانی ایده آل به نظر می رسند، ولی راه اصولی دیگری وجود ندارد. باید همه این کار تشکیلاتی هسته ای را در خانه و در اجتماع از ابتدا و از کم شروع و گسترش دهند. قرار نیست که همه در این کار به یک اندازه جلو بروند. مهم موفقیت نسبی افراد در رابطه با هم است.
کار تشکیلات هسته ای در اجتماع و محیط زیست:
مثال اول، بچه های خانواده مؤرد نظر در بالا از خانه خارج و وارد محیط بزرگتر اجتماع و محیط زیست می شوند. از آنجایی که خودشان از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی در خانواده رشد کرده اند از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی آمادگی بیشتری دارند برای جذب شدن در این محیط ها و از واقعیات این محیط ها تاثیرات درستی می گیرند. متقابلا این بچه ها هم پس از یادگیری روی این محیط ها تاثیرات درستی می گذارند. اگر شرایط بچه های دیگر از خانواده های دیگر هم مناسب باشند همه این بچه ها در اجتماع و محیط زیست در رابطه با هم درست رشد می کنند و اجتماع و محیط زیست را می سازند.
مثال دوم، این قاعده برای بزرگترها هم صادق است. از آنجایی که تمام زنان مثل هم نیستند و تمام مردان هم مثل هم نیستند، تمام خانواده ها هم مثل هم نمی توانند باشند. این زنان و مردان شخصیت و جهانبینی متفاوت خانوادگی خود را با خود به اجتماع و محیط زیست می آورند. در اجتماع و محیط زیست این شخصیتها و جهانبینی های مختلف در رابطه و در اصطکاک با هم در زمینه های مختلف در هماهنگ با هم و یا متضاد رشد می کنند و همدیگر را تکمیل تر می کنند، در نتیجه این زنان و مردان در چهارچوبهای کلی دارای شخصیت و جهانبینی اجتماعی مشترک می شوند که به یکپارچگی ، اتحاد و خودآگاهی جمعی آنها کمک بزرگی می کنند. اما چون دارای شخصیتها و جهان بینی های متفاوت شخصی و خانوادگی هستند و تاثیرات مختلفی روی هم گذاشته اند در جزئیات روابط و بده و بستانهای خودشان با هم اختلاف دارند . به همین نسبت شخصیت و جهان بینی اجتماعی و عمومی متحد کننده این افراد از درون و در جزئیات با هم مختلف و دارای زیرمجموعه های متفاوت از هم نیز هستند. این شخصیتها و جهانبینی های زیرمجموعه ای افراد را قادر می سازند که به جزئیات واقعیات اجتماعی و محیط زیست دقیق تر و از زاویه دید بهتری بنگرند. این زنان و مردان نه فقط اجتماع و محیط زیست را می سازند، بلکه به پی روی از چهارچوب کلی اجتماع و محیط زیست از درون زیر مجموعه اجتماعی و طبقات بینابینی مختلف را می سازند ، یعنی این زنان و مردان از خانه، کوچه و بازار شروع و دو نفره و چند نفره کار تشکیلاتی هسته ای در هر سطحی را جلو برده و با رشد و گسترش آنها شوراها، جبهه ها ، سازمانها، سندیکا ها، انجمنها، گروه ها، احزاب، ادارات مختلف را در رابطه با هم بوجود می آورند و خانواده، اجتماع و محیط زیست را دگرگون و متنوع می سازند. از دل چنین ساختار رشدیابنده رهبری، رهبر و رهبران جمعی، مدیران و متخصصینی در چهارچوب قانون شکل می گیرند. زمانی همه اینها در رابطه با هم و در هر سطحی درست رشد می کنند و روی رشد هم تاثیرات درستی می گذارند و در برابر هم درست جوابگو هستند که فرد و افراد در خانواده، در اجتماع و محیط زیست بدانند کجاها از عقل و کجاها از احساس و کجاها از هر دو استفاده کنند. این یعنی در سطحهای مختلف کار تشکیلاتی که فقط به سیاست ختم نمی شوند و در هر سطحی کوچک و بزرگ و در همه جا و برای همه قابل اجرا است و جوابگویی های مختلف در سطحهای مختلف در اجتماع و محیط زیست دارند، ولی باید مدام آنها را حساب شده اصلاح و ایده های کهنه و راکد را کنار زد تا جامعه از نظر اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، صنعتی، اداری، حقوقی و غیره رشد کرده و دارای طبقات مختلف با زیر مجموعه طبقاتی بینابینی بشود که در رابطه با هم رشد و روی رشد هم تاثیر متفاوت دارند. به همین نسبت افراد نسبت به هم گرایشهای جنبشی پیدا می کنند، یعنی افراد در رابطه با هم فعال تر، متحد تر، انعطاف پذیرتر، انتقادپذیرتر، منطقی تر، آگاه تر، با سوادتر، دارای عقل سلیم و احساس سالم، جدی تر، تأمل و تعامل پذیرتر و هوای هم را در سطحهای مختلف دارند. حساب شده و با آگاهی و رضایت کامل و منطقی روی رهبری همدیگر تاثیر می گذارند. این موضوعات وکارها و میزان دقیق و پیچیده بودن و میزان بزرگی آنها هستند که نوع رهبری ها و رهبر و رهبران را تعیین می کنند که در رابطه با هم کار رهبری در سطحهای مختلف را جلو ببرند. افراد در رابطه با هم و در مقام رهبری خُرد و کلان و یا زیرمجموعه آنها، مثل مدیریت، کارفرمایی، استادی، معلمی و غیره ایده ها، جهانبینی ها، راه حلها و تئوری ها و راهکارهای عملیاتی بالقوه و بالفعل در سطحهای مختلف را رشد داده و آنها را کامل تر می کنند. اما افراد در جامعه همه به یک اندازه رشد نمی کنند، ولی هر چه در جامعه رشد بیشتر و متنوع تر باشد و افراد بیشتری را در بر بگیرد بهتر است و از زیاد شدن فاصله های افراد و دوقطبی شدن جامعه می کاهد. رشد و پیشرفت بیشتر می شود، پس بنابراین رهبری و رهبر راکد، منزوی، متوهم و عقب مانده و دیکتاتور مذهبی و غیر مذهبی در این جامعه پویا و رشدیابنده نقشی ندارند و کهنه و راکد هستند و باید توسط مردم کنار گذاشته شوند. جریانات راکد مذهبی افراطی و افراد فاسد و رژیم جمهوری اسلامی برای مردم قابل قبول و قابل تحمل نیستند. اگر مردم با خودشان کم و بیش جنبشی برخورد کنند، ولی با رژیم آخوندی آتش به اختیار خشن باید مردم حساب شده برخورد شورشی بکنند، البته شورش بخشی از گرایش شورشی مردم است که در زیر به آن می پردازم.
اگر گرایش جنبشی مردم نباشد گرایش شورشی با مردم چه می کند؟
اگر مردم بی سواد، بی عقل، بی احساس و خشن باشند بر ذهن، روح، عقل و احساس و رفتار خودشان کنترل ندارند. ذهن و روح آنها گرفتار احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیست افراطی می باشند. در این حالت مردم گرایشهای جنبشی ندارند و اگر هم دارند خیلی ضعیف و نمی توانند در ذهن و روح افراد گرایشهای شورشی آنها را کنترل کند، در نتیجه مردم نسب به خودشان فردی و جمعی شورشی و با خودشان دعوا و کلنجار دارند. به جای اینکه با دشمن اصلی در بیفتند به جان هم می افتند برای قدری نان و آب. یا اگر بر رژیم دیکتاتور حاکم شورش برند از روی خشم و نادانی همه چیز را نابود می کنند. در چنین شورشهایی این احتمال وجود دارد که رژیم و اربابانش پیش دستی کرده و مردم جان به لب رسیده با گرایشهای شورشی را با کمک عوامل نفوزی داخلی و خارجی به بهانه های مذهبی، قومی، ناسیونالیستی و کمونیستی افراطی و یا بی آبی و بی نانی به جان هم بیندازند. اگر هم مردمی که گرایشهای جنبشی، مثل عقل سلیم و احساس سالم، تعامل، اتحاد و انعطاف پذیری و غیره ندارند با شورش رژیم حاکم را سرنگون و حکومت دست مردم افتاد مردم بیش از حد شورشی، نا متحد، بی سواد، بی عقل، خشن و یاد نگرفته اند که بعد از سرنگونی چه می توانند بکنند؟ در این حالت بعد از سرنگونی اربابان خارجی یک دیکتاتور دیگر با کت و شلوار و کروات سر کار می آورند. چرا؟ چون این مردم ناراضی بی سواد، بی عقل و جان به لب رسیده در رابطه با هم از همدیگر چیزهای به درد بخور یاد نگرفته و گرایشهای جنبشی نسبت به همدیگر پیدا نکرده اند تا این گرایشهای جنبشی گرایشهای شورشی مردم را کنترل و مردم متحد و آگاه شوند. این مردم شورشی نه فقط با گرایش شورشی با رژیم منفور حاکم برخورد می کنند، بلکه با خودشان هم شورشی برخورد می کنند و خیلی راحت رژیم و اربابانش مردم شورشی افراطی را به جان هم می اندازند، مثل بهار عربی در کشورهای مختلف عربی . این وضعیت را ما در انقلاب ۵۷ داشتیم که بحث مفصلی می طلبد، ولی امروزه خوشبختانه تا حدود زیادی خودمان را عوض کرده ایم که در زیر به آن می پردازم .
جمع بندی از وضعیت فعلی مردم ایران:
خوشبختانه پس از ۴۵ سال نکبت آخوندی خودآگاهی و مقاومت مردم بالا رفته که عزیز جون بی عقلی، بی احساسی و از همه بدتر مذهب افراطی، آخوند عقب افتاده شیاد عامل تمام این بدبختی های چند قرنه، بخصوص این ۴۵ سال بعد از انقلاب می باشدند . این روشنگری و خودآگاهی جمعی مردم را بر آن داشت که بر علیه رژیم منفور آخوندی مقاومت و گرایش شورشی پیدا کرده و متقابلا گرایشهای جنبشی مردم در حق همدیگر را تقویت، یعنی مردم خودآگاهی جمعی، اتحاد، نوگرایی، علمگرایی، انعطاف پذیری و تعامل پذیری و یک پارچگی بیشتری نسبت به هم پیدا کرده اند. با تمام محرومیتها، محدودیت ها، بگیر و ببندها، زندان، شکنجه و اعدامها و فشارهای مضاعف بی کاری، بی پولی، معیشتی به مردم، حتی رژیم سعی کرد با دعواهای مذهبی، قومی، ناسیونالیستی مردم را به جان هم بیندازد که تا شاید این قاعده رشدیابنده گرایشهای جنبشی به نفع مردم و گرایشهای شورشی مردم بر ضد رژیم را به هم بریزد، ولی خوشبختانه نتوانست. همه اینها حکایت از این دارد که مردم از تجارب و شناختهای تلخ این ۴۵ ساله یاد گرفته که کجاها باید از عقل و کجاها از احساس و کجاها در اندازه های مختلف از هر دو در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست خراب ایران استفاده کنند. دید مردم باز تر، همگرایی مردم به هم بیشتر و کار تشکیلاتی دو نفره و سه نفره و چند نفره را در هر سطحی نسبت به قبل بهتر و بیشتر انجام می دهند. مردم می دانند که خودشان باید برای خودشان کاری بکنند و منتظر کسی نباشند، البته باید مدام آن را بهتر کنند. مردم ایران نشان دادند که از گروه ها، سازمانها و احزاب سیاسی داخلی و خارج نشین ایرانی جلو افتاده اند. یکی از علتهای مهمی که جمهوری اسلامی و اربابانش هنوز نتوانسته اند که جنگ قومی، مذهبی، ناسیونالیستی افراطی و یا یک جنگ منطقه ای را به مردم ما تحمیل کنند این است که رشد خودآگاهی مردم ایران و گرایش جنبشی مردم نسبت به همدیگر بالا است و گرایشهای شورشی مردم حساب شده تر با رژیم برخورد می کنند. نمونه اش جنبش انقلابی مهسا که رژیم و اربابانش و مزدوران داخلی و خارجی آنها را رسوا و بی آبرو کرد. این مبارزه به شکلهای مختلف ادامه پیدا کرده و می کند، نمونه اش حجاب اختیاری دختران و زنان و حمایت گسترده جامعه از آنها. دوم اعتصابات، تجمعات و تظاهرات که لازم است که آنها را با همدیگر پیوند دهیم و گسترش دهیم، حتی اگر لازم شد که به شورش روی بیاوریم ما مردم هر وسیله ای برای دفاع داریم برداشته و با هم برعلیه دشمن ملت ایران ، یعنی آخوند قیام و شورش می کنیم. این تظاهرات و اعتصابات و شورشها بجا است و جواب می دهد، چون در عین حال که بر علیه رژیم هستند و گرایشهای شورشی مردم بر علیه رژیم آخوندی را تشدید می کنند به همین اندازه گرایشهای جنبشی مردم نسبت به همدیگر بیشتر و تقویت می شوند، یعنی مردم متحدتر، خودآگاه تر، نسبت به همدیگر تعامل پذیر تر، انعطاف پذیر تر و با کمک همدیگر در اندازه های مختلف رهبری و فرماندهی اعتصابات، تظاهرات و شورشها را به گرایشهای جنبشی و گرایشهای شورشی در ذهن و روح خودشان می سپارند تا با رهبری این دو گرایش نتیجه درست به دست آوریم ، این یعنی رهبری کردن همدیگر در سطحهای مختلف، این یعنی گرایشهای جنبشی و شورشی ما مردم در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست مدام رشد و قادر خواهند بود که اعتصابات، تظاهرات و شورشهای مردمی را به موقع و حساب شده کنترل و تنظیم کنند تا آنها مفید و کارساز و به تجارب و شناختهای ما بیفزایند. این گرایشهای جنبشی و شورشی و تجارب و شناختهای ناشی از آنها برای ادامه کار تا سرنگونی رژیم آخوندی و سپس ادامه دولت موقت و ادامه بعد آن ما را در عرصه های مختلف یاری می دهند. این یعنی روند رو به رشد رهبری در دل جامعه که در مسیر درست قدم بر داشته و به مرور کامل تر می شود. رهبر و رهبران مردمی همدیگر را در برخورد درست با واقعیات اجتماعی و محیط زیست پیدا و یاری می دهند. در این مبارزات دختران و زنان و پسران ایرانی نقش بسیار بزرگی داشته و دارند و کم کم اقشار دیگر نیز دست به دست هم داده و وارد مبارزات سرنوشت ساز مردمی می شوند. درود بر هشیاری، شرف و انسانیت شما عزیزان. درود بر جانباختگان راه آزادی!
در مقاله دیگر رهبری و رهبر فردی و جمعی را بیشتر باز و بررسی می کنم.
موفق و مؤید باشید! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
اکبر دهقانی ناژوانی
این مقاله نه سلطه زنان بر مردان را نفی میکند و نه سلطه سرمایه داران بر کارگران را. گرچه در آخر مینویسد جاویدان ایران عزیز، اما فعلا هیچ چیزی در مورد تاثیر امپریالیستهای غربی بر جامعه ایران ننوشته. احکام مقاله کم عمق و غیر استدلالی و بدون مراجعه به مطالعات علمی است. برنامه کار مقاله در همان سطح شورش “زن زندکی آزادی” است، یعنی حفظ مردسالاری، حفظ بردگی مزدی، آشتی با امپریالیستهای غربی و سرنگونی جمهوری اسلامی؛ کلا، پیشنهاد نظمی شبیه نظمی که سرمایه داران غربی برای فریب دادن زنان و کارگران برقرار کرده اند و فعلا در حال از هم پاشیدگی است .
برای رهایی زنان و کارگران ایرانی، سرنگونی رژیم اصلا کافی نیست، باید بافت مردسالاری، سرمایه داری و تاثیرات امپریالیستی بر جامعه را از بین برد. نمیتوان با انواع ارتجاع آشتی داشت و فقط یک نوع ارتجاع را نفی کرد، این کلاه برداری سیاسی است. این ساده اندیشی و یا کلاه برداری ست است که مثل مقاله بگوئیم شورا خوب است، سرمایه داری خوب است، خانواده خوب است، سندیکا خوب است، حزب خوب است ، دولت خوب است، و همه با هم، همه خوب هستند، بشرطی که همه خوب باشند. انگار نه انگار که اصلا علم اجتماعی ی وجود دارد و اصلا ضرورت داشته باشد.
آنارشیست