Comments

افغانستانی‌ستیزی جمهوری اسلامی، پس از جنگ دوازده روزه / شباهنگ راد — 14 دیدگاه

  1. درباره:
    برگزاری رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان قانون‌اساسی در راستای شکل‌گیری یک دولت ملی و فراگیر، برای گذار دموکراتیک
    بهتر است رژیم این پیشنهاد را هم بپذیرد. این پیشنهاد با پیشنهاد نوکری توسط امپریالیستهای غربی فرقی ندارد. حتی اگر رژیم اینرا بپذیرد، حکومت جدید هم مجبور خواهد بود که اوامر امپریالیستهای غربی را بپذیرد.
    طبقه ارتجاع مذهبی و سکولار در ایران، چه چپ و چه راست، راه خروجی از سلطه امپریالیستهای شرق و غرب ندارند.
    راه حل رهایی از ارتجاع انقلاب آنارشیستی کمونیستی در محل کار و زندگی است که اینهم زمان می برد اما باید در تحقق آن جدی بود.
    آنارشیست

  2. چرا رژیم میخواهد امپریالیستهای غربی به قوانین و قراردادها احترام بگذارند؟
    مثل امپریالیستهای غربی، نمیخواهد، تظاهر میکند، وگرنه قوانین حقوق بشر و عدم دخالت در امور کشورهای دیگر را زیر پا نمیگذاشت. در اینکه روند برجام و نقض آن و ریاکاری اروپایی ها منطق امپریالیستی و استعماری دارد شکی نیست، اما نقد آنها توسط رژیم از زاویه احترام به حقوق و غیره، فقط برای گول زدن زنان و کارگران ایران است. هم رژیم و هم امپریالیستهای غربی میدانند که این قوانین و قرارها الکی است و نقش تعیین کننده حرف زور است که نهایت آن نیروی نظامی ست. تمام قوانین و توافقهای دولتها مثل توافق دو نفر هست که روی صفحه شطرنج مهره میگذارند تا جنگشان را شروع کنند، البته بصورت جنگ ترکیبی.
    آنارشیست

  3. گفته شد که اگر روسیه در جنگ اوکراین شکست بخورد، امپریالیستهای غربی به اوکراین لشکر می فرستند و به ایران حمله میکنند تا ایران را بگیرند و کلا جنگ جهانی خواهد شد. سئوال این است که آیا امپریالیستهای غربی پیروز خواهند بود؟ پاسخ هست: به احتمال خیلی زیاد نه. چرا؟
    گرچه امپریالیستهای غربی توانائی های نظامی بیشتر و بهتری دارند اما شرایط اجتماعی آنها برای جنگ آماده نیست. دیکتاتورهای شرقی شرایط اجتماعی مقاومت و جنگ بهتری دارند زیرا زنان و کارگران طبقه زیر “متوسط” آنها در رفاه نسبی نیستند و بهتر مهندسی فکری می شوند. امپریالیستهای غربی مجبورند که وضع زنان و کارگران خود را بدتر کنند تا روحیه سرسپردگی را در آنها زیاد کرده مهندسی افکار آنها را در جهت حمایت و شرکت در جنگ شکل دهند. اینکار شروع شده اما خیلی به تکمیل آن مانده. پس، جنگ جهانی زودرس به ضرر امپریالیستهای غربی است. یکی از دلایل پیش روی روسیه در اوکراین، هر چند کند، همین است.
    در هر حال، وضعیت جهان رو به وخامت گذاشته و فجایع اجتماعی و بهداشتی و محیط زیستی در پیش است. در کامنت قبلی توضیح داده شد که زنان و کارگران چه چاره ای دارند.
    آنارشیست

  4. تهدیدهای کشورهای اروپایی و فعال کردن مکانیسم ماشه و غیره آشکارا اعلام وفاداری اروپایی ها به آمریکا و اسرائیل و ادامه کوشش امپریالیستهای غربی در سلطه کامل یافتن بر جامعه ایران است، حال با رژیم و یا بدون رژیم. رژیم ارتجاعی هم چاره ای جز پذیرفتن نوکری برای یکی از امپریالیستها را ندارد زیرا سیاستهایش ضد زن و ضد کارگر است. مرتجعین باید امپریالیست باشند تا مهندسی افکار زنان و کارگرانشان موثر باشد. رژیم مفلوک و ضربه خورده توانایی چنین کاری ندارد. بهتر است رژیم نوکری را بپذیرد تا برخورد نظامی پیش نیاید تا زنان و کارگران آسیب نبینند. قبل از جنگ ۱۲ روزه گفته شد چنین کاری ضروری است، حالا هم دوباره در همان شرایط قرار داریم.
    زمان بین جنگ آمریکا با عراق اول و دوم طولانی بود اما جنگ بعد از جنگ 12 روزه خیلی طولانی نخواهد بود چون شرایط جهانی تغییر کرده است. اگر جنگ اوکراین بضرر روسیه تمام شود و امپریالیستهای غربی نیروی نظامی بفرستند، به ایران هم لشکر کشی خواهند کرد. امکان جنگ جهانی وجود دارد. رژیم فکر میکند که از جنگ جهانی زنده بیرون خواهد آمد، این هم مثل همان توهمشان به اروپا و مذاکره است.
    راه آزادی زنان و کارگران فقط پرورش منطقی و علمی خود و نقد و نفی متشکل ارتجاع در محل کار و زندگی است. راه دیگری وجود ندارد، این محدویت زندگی است.
    آنارشیست

  5. درباره ادعای پیروزی خامنه ای،
    همانطور که در کامنتهای متعددی ذکر شد، هدف امپریالیستهای غربی در حمله به رژیم از بین بردن رژیم بود. ولی ذکر شد که اگر این حملات نتیجه فوری نداد، مه نداد، امپریالیستهای غربی وارد فاز دوم شده و کار رژیم را در مراحل بعدی تمام خواهند کرد. مثالی که آورده شد جنگ اول و دوم عراق بود. البته، این واقعه بصورت مشر.ط بیان شد و شرطش این بود که رژیمنتواند چین و روسیه را به حمایت از خود فعال کند. هنورز نمیدانیم که رفت و آمدهای رژیم با چین و روسیه چه نتایجی داده. اما ممکن است ادعای پیروزی توسط خامنه ای بیان این واقعیت باشد که امتیازاتی به چین و روسیه داده اند تا امنیت شان حفظ شود. بهرحال اینها حدس و گمان است چون کار رژیمها سری است و زنان و کارگران ار آن چیزی نمیداند. دنبال کردن رفتارهای ارتجاعی رژیمها بعد از رفت و آمدهایشان بما کمک میکند که بفهمیم نتیجه رفت و آمدهای قبلی چه بوده است. در هر حال، کار اصلی نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی است، تجزیه و تحلیل رفتارهای ارتجاع حاکمیتها و اپوزیسیونها برای این است که مهندسی فکری آنها را فهمیده و خنثی کنیم. پیش بینی این است که اگر رژیم بقا پیدا کند، نوکر یکی از قطبهای امپریالیستی خواهد بود. از این زاویه، رفتار رژیم را باید بدقت رصد کرد و ادعای استثلال طلبی اش و هواداری از زنان و کارگران را نقد کرد. نقد باید علمی و منطقی یعنی باید متکی به داده و مشاهده و سند و مدرک باشد.
    ارتجاع هست: هیراشی، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
    آنارشیست

  6. حال چرا بعد از اینهمه پیشرفت در علم و تکنولوژی، و در زیست شناسی، درک تکامل انسان، که همگی علیه اعتقادات و کتابهای مذهبی است، مذهب باقی مانده و نقش موثری در اعمال و رفتارهای اجتماعی ایفا میکند؟
    دلیلش این است که رشد علم و علوم در چارچوب روابط سرمایه داری هم فاقد اخلاق است و هم خود رابطه کار و سرمایه رابطه ای غیر اخلاقی. این کمبود ایدئولوژی بورژوازی بقای روابط سرمایه داری را بخطر می اندازد و برای همین سرمایه داران باید علم و علوم و نظریه تکامل و غیره را رها کنند و اخلاقیاترا از مذهب قرض گرفته و در واقع مالیه کنند. اگر سرمایه دارها دیدگاههای پایه ای علمی از انسان را همانطور که خرافات و شبه علم را در علم و صنعت و حتی حقوق، نفی میکنند، نفی کنند، زنان و کارگران دنیا بینش علمی پیاده کرده و سلطه اقتدارگرایان و سرمایه داران را هم زیر سئوال قرار میدهند. پس، برای ارتجاع سرمایه داری، حفظ مذهب در نظام سرمایه داری به اندازه نظامهای گذشته اقتصادی ضروری است. برای همین است که مبارزه با خرافات و شبه علم بخشی از مبارزه انقلابی است و نمیتوان با این بینشها سازش سیاسی کرد و گفت همش بعد از برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و یا نظام سیاسی دموکراتیک!
    حال،
    فرض کنیم که اپوزیسون لامذهب، رژیم اسلامی را سرنگون کرد. این اپوزیسیون دو راه دارد، یا باید راه سرمایه داری در پیش گیرد و یا راه کمونیستی. اگر راه سرمایه داری در پیش گیرد مجبور خواهد بود مذهب را مجددا احیا کرده و رشد دهد زیرا نمیتواند اخلاقیات را در جامعه حفظ کند و همین روابط سرمایه داری را زیر ضرب قرار میدند و اپوزیسیون پیروز شکست میخورد.
    آنارشیست

  7. گرچه مارکس و انگلس انسان شناسی انقلابی را تا حدودی شناسایی کردند، اما بعلت اقتدارگرا بودن، فرهنگ انسان را درست درک نکردند. آنها نفهمیدند که مناسبات اقتصادی و اجتماعی تاکنونی عینیاتی بوده اند که در ذهن اقتدارگرایان ابداع شده است. ابداع این مناسبات برای بقا، رفاه و تفنن زالوهای اقتدارگرا بوده است نه روندی خودبخودی و مستقل از اراده انسانها. تضاد بین یک مناسبات اقتصادی با مناسباتی دیگر صرفا تضادهای درونی ارتجاعی، مابین اقتدارگرا زمان و قربانی ارتجاعی اش بوده است. اقتدارگرایی سرمایه داری که در نفی اقتدارگرایی روابط ماقبل سرمایه داری بوجود آمد، اساسا فاقد عنصر انقلابی است. مثل همیشه، یعنی مثل تمام دورانهای تاریخی انسان، انقلاب فقط نقد و نفی ارتحاع است. آیا سرمایه داری امکان پیروزی انقلاب را ممکن ساخته؟ نه الزاما، زیرا می بینیم که زالوهای سرمایه دار میتوانند زنان و کارگران را به احمقانه ترین، بی منطق ترین، ضد علمی ترین و خرافی ترین افکار وادار کنند. از این لحاظ، هیچ تغییری بوجود نیامده و سرمایه داری فاقد بوجود آوردن این تغییر است. مثل دورانهای ماقبل سرمایه داری، علم و دانش و منطق صرفا محدود است به سود آوری و رقابت.
    این ایده که اجتماعی شدن تولید با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید در تضاد است و این موجب میشود که تضاد بصورت اجتماعی شدن مالکیت بر وسایل تولید حل شود یک ایمان توخالی است. در روابط برده داری، تولید اجتماعی بود و مالکیت بر وسایل تولید خصوصی، حل تضاد نشد روابط سرمایه داری. در حقیقت، نیروی لازم برای از بین بردن استثمار نیروی کار امری شناختی است نه محصول تکامل خودبخودی جامعه. جامعه انسان خودبخودی تکامل پیدا نمیکند. حل تضاد بین مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و اجتماعی بودن تولید، همیشه بصورت ایده های کمونیستی وجود داشته. بعلاوه، سرمایه داری میتپاند به تکنوبرده داری تبدیل شود، روابطی ارتجاعی ی که که در آن نیروی کار دیگر کالا نیست و روش تولید مافوق صنعتی و علمی است. علایم بی نیازی سرمایه داران به بخش بزرگی از جامعه کارگری دارد قابل شناسائی می شود. اینکه بحران ساختاری داریم نه دورانی، در حقیقت یعنی بیکاری چند میلیاردی مادام العمر داریم. پیدایش هموش مصنوعی، اوضاع را از همین هم بدتر میکند.
    آنارشیست

  8. زالوئی بنام انسانهای اقتدارگرا را اینطور بهتر میتوان توضیح داد تا از طریق فرضیه محافظه کارانه و فاقد اخلاق ماتریالیسم تاریخی:
    فرهنگ پرایمیتهائی مثل شامپانزه بخشا دارای جنبه های اقتدارگرایانه است. پرایمیتی بنام انسان هم این فرهنگ را داشتند. گرچه این اقتدارگرایی ابزار تکاملی بوده (تکامل پرایمیتی بنام انسان برای بقا)، اما با پیدایش توانایی فرضیه سازی در ذهن و عینی کردن آن توسط قوای فیزیکی، یعنی پیدایش نوع انسان، فرضیه سازی و عینیت بخشیدن به آن نیز تکامل یافت و بصورت سلطه طلبی و استثمارکردن هم نوع برای بقا، رفاه و تفنن در آمد. این پیدایش ارتجاع، چند بعدی بودن ارتجاع و تکامل آن تا به امروز را توضیح میدهد. انسان اقتداگرا (زالو) باهوش ترین اما در عین حال خرابکار ترین و خطرناک ترین موجود روی کره زمین است.
    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات. انقلاب هست از بین بردن زالوی ارتجاع در جامعه انسان. ارتجاع تکامل پیدا میکند، انقلاب هم تکامل پیدا میکند. پیروزی انقلاب، باز شدن راه تکامل غیر ارتجاعی پرایمیتی است بنام انسان.
    آنارشیست

  9. ذهنیت انقلابی کمونیستی-آنارشیستی در ایران همیشه ضعیف بود و صرفا یک گرایش بود نه اراده و آگاهی. مشروطه خواهی ارتجاع بود چون چیزی جز بردگی مزدی و مدیریت مدرن این نوع برده داری عرضه نمیکرد. مارکسیسم هم که در ایران شکل گرفت خود را در چهارچوب مشروطه یعنی بردگی مزدی می فهمید و در آن سطح ماند و هنوز هم در آن سطح است. ارتجاع مشروطه خواهی و مارکسیسم ایرانی، ارتجاع سنتی را , یعنی ارتجاع مذهبی رادیکال شیعی را، ارتجاع پادشاهی و ارتجاع استعمار (امپریالیستی) را، تضعیف نکرد و فقط در دورانی آنها را به عقب نشینی وادار کرد. افتضاح شاهی-امپریالیستی و افتضاح مارکسیسم لنینیستی-استالینیستی و سوسیال دموکراسی، ارتجاع ریاکار مذهبی را در ایران تقویت کرد و بلاخره موجب پیدایش حکومت جمهوری اسلامی شد. امروزه دیگر جمهوری اسلامی (ارتجاع سنتی مذهبی) نمیتواند به ریاکاری های خود ادامه دهد و دلیل دوامش صرفا ورشکستگی دموکراسی غرب و اسرائیل ش است.
    فعلا هیچ آلترناتیو انقلابی در ایران وجود ندارد و تضادهای اجتماعی در چهارچوب تضادهای درونی مرتجعین قابل درک است. دوری کردن از این تضادها و نقد و نفی ارتجاع در محل کار و زندگی میتواند آلترناتیو انقلابی را شکل دهد، بدون چنین کاری، روند همیشه بحرانی نوع انسان تا انقراضش ادامه خواهد یافت. علائم تخریب محیط زیست کاملا قابل مشاهده است و حاکمیت ارتجاع بر نوع انسان دلیل اصلی آن است. در مقابل تخریب محیط زیست که مهمترین آن گرم شدن زمین و آب شدن یخها و افزایش سیلها و آتش سوزی های جنگلهاست، حاکمین مرتجع جهان هیچ برنامه خاصی جز درست کردن مناطق امن برای زندکی زالووار خود ندارند.
    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
    آنارشیست

  10. از بین بردن سلطه ارتجاعی مارکسیسم در مبارزه با ارتجاع طول میکشد. مارکسیستها متولد میشوند ، وارد گمراهه شده و در ارتجاع حاکم در می آمیزند. اما باید امیدوار بود. دلیل این امیدواری این است که ارتجاع حاکم به قربانیانش نیاز دارد، اگر نیاز نداشت نابودشان میکرد. این نیاز پاشنه آشیل ارتجاع است. قربانیان ارتجاع حاکم، اگر بینش کمونیسی-آنارشیستی اختیار کنند، یعنی بینش ضد اقتدارکرایی، یعنی اینکه در خودشان ساختار هیراشی درست نکنند، به ارتجاع نیاز ندارند و با از بین بردن انواع ارتجاع، زالو های چسبیده به خود را خواهند کند. تاریخ اصلی انسان، از بیان مارکس استفاده کنیم، بعد از کندن این زالوها آغاز می شود.
    آنارشیست

  11. توضیح ارتجاع اپوزیسیون مارکسیست
    علیرغم نقد درست اقتصاد سرمایه داری، مارکسیسم یک ایدئولوژی ارتجاعی و محافظه کارانه است، زیرا انقلاب را اقتدارگرایانه می فهمد. دلیل اینکه مارکسیستهای ایرانی و امروزه در حتی خارجی، چه چپ و چه راست، از کلمات نا دقیقی مثل مردم، خلق، و شهروند استفاده میکنند، اقتدارگرا بودن آنهاست. وقتی میگویند انقلاب مردمی یا خلقی و یا شهروندی است و اینکه خواسته های دموکراتیک مهم است در حقیقت میگویند که یک جو اجتماعی میخواهند که در آن بورژوازی حاکم است و آنها احزابی مارکسیستی اپوزیسیون هستند. این با درک غلط آنها از تکامل ساختاری جامعه بورژوازی تطابق دارد. حتی مارکس و انگلس نمیتوانستند فضای سیاسی ی تصور کنند که در آن احزاب و سلسله مراتب حزبی مارکسی وجود ندارد و آنها بالای حزب و فرمانده نیستند.
    مارکسیستها، بجای حمله مستقیم به ارتجاع بردگی مزدی، در عمل، به شرایط سیاسی دیکتاتوری سرمایه داری حمله میکنند تا بورژوازی را دموکراتیک و چند حزبی کنند. این سیاست ضد کارگری را حتی در کشورهای دموکراتیک میتواند مشاهده کرد، اینکه چطور بجای دعوت از طبقه کارگر به تعرض به سرمایه داری، صرفا ضد رشد محافظه کاری و فاشیسم هستند و با لیبرالها همدستی میکنند.
    حزب گرایی مارکس و”پیروزی در نبرد دموکراسی” گرایشی ارتجاعی بود و باعث شد که طبقه کارگر به احزاب اقتدارگرا توهم پیدا کند و بجای ایفا کردن نقش فعال در تغییر جامعه و بزیر کشیدن طبقه سرمایه دار، دنبال نخبه های حزبی و دولتی راه بیافتد. بعد از مارکس و انگلس، تضاد تاریخی بین بلشویکها و سوسیال دموکراتها ، جنگ ارتجاعی بر سر حاکم شدن بر طبقه کارگر بوده است.
    فهمیدن ارتجاع مارکسیسم یک مسئله کلیدی و جدی است. بدون درک این ارتجاع و نقد و نفی آن، باید خواب انقلاب را دید. دیدگاه درست اقتصادی مارکسی کارگ ران را جذب میکند اما سازمانگرایی و حزبگرایی (اقتدارکرایی) انها، توده های کارگر را به گمراهه میکشاند. وجه ضد بردگی مزدی انقلاب را باید فقط نقد و نفی ارتجاع در محیط کار و زندگی دید نه در سیاست بازی های حزبی.
    آنارشیست

  12. مهم،
    این بحث درازی دارد که در اینجا کوتاهش میکنیم،
    جنگ سوم جهانی پنهان ادامه دارد. امپریالیستهای غربی در خاورمیانه پیروزی هایی بدست آورده اند اما بقیمت تضعیف ایدئولوژیک و کنار رفتن نقاب پنهان کننده اقتدارکرایی و استثمارگری جنایتکارانه شان. بهترین واژه برای درک تضادهای ارتجاعی و انقلابی واژه “جنگ ترکیبی” است. فعلا از این واژه استفاده نمی کنیم. انقلاب بعلت افتصاح دولت و احزاب مارکسیستی کاملا شکست خورده است، روند حاکم فعلا روند حل تضادهای امپریالیستهای غربی و شرقی است. امپریالیستهای غربی باید روسیه و ایران را شکست بدهند تا چین را محاصره کنند. با نفوذ عمیق در اقتصاد چین، چین از لحاظ سیاسی فلج است و تنها از طریق دیکتاتوری دوام دارد. دلیل اصلی اینکه امپریالیستهای غربی و شرقی نمیتوانند با هم وارد جنگ شوند داشتن سلاحهای هسته ای است. به احتمال بسیار قوی، اوکراین جنگ نیابتی ضد روسی را پیش می برد و اسرائیل جنگ نیابتی ضد اسلام شیعه رادیکال شده را. امپریالیستهای غربی در آمریکای لاتین دچار مشکلات هستند. با انداختن رژیم، کار اسلام رادیکال شیعه تمام است و روسیه از جنوب محاصره می شود. محاصره روسبه، تمام کردن کار روسیه را ساده تر میکند. بعد از روسیه، با تمام قدرت به سراغ چین می روند و احتمالا دوباره دموکراسی خواهی علم خواهند کرد،‌یا با آن شروع خواهند کرد..
    امپریالیستهای شرقی در حال جمع و جور کردن خود هستند و شکست ایدئولوژیک غرب به آنها کمک کرده. امپریالیستهای غربی مجبورند هر چه زودتر جلوی تکمیل پایه های امپریالیسم بلوک شرق جدید را بگیرند. شواهد نشان میدهد که با روشهای غیر نظامی و تهدید (مذاکره) موفق نبوده اند و برای همین وجه نظامی جنگ هر روز بیشتر تقویت میشود.
    هیچ خبری از انقلاب نیست. شورشها جنبه اقتصادی دارد و جنبه سیاسی شان عمدتا انقلاب مخملی ارتحاعی و رفرمیستی است. اتحاد زنان و کارگران حول مفهوم انقلاب، نه تنها برای رهایی، بلکه برای کم کردن آسیبهای ناشی از تضادهای بین مرتجعین امپریالیست شرق و غرب، بسیار حیاتی ست. بجای درست کردن دفاتر حزبی و شرکت احمقانه در روند سیاسی مرتجعین، باید ارتجاع را در محل کار و زندگی نقد و از لحاظ تشکیلاتی نفی کرد.
    ارتجاع هست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
    انقلاب هست نفی کامل و جامع ارتجاع.
    آنارشیست

  13. همیشه بین طیف انقلابی زنان و کارگران برده با طیف مرتجعین ارباب و حاکم، یک طیف کلفت و نوکر اربابان وجود دارد. ویژگی این طیف این است که روایتها و گفتمانهای احمقانه اربابان را می پذیرد و آنها را تکرار میکند تا علف و استخوانی را که جلویش می اندازند بیشتر شود. تمام رای دهندگان به احزاب، در این طیف هستند. حتی آنهایی که رای هم نمیدهند، در زندگی روزمره میتوانند در این طیف باشند. در فعالیت انقلابی، میتوان بخشی از این طیف را به طرف انقلاب کشاند و توهمات آنها را از بین برد و وجدان آنها را بیدار کرد، اما نه همه آنها را. بقیه را باید ایزوله کرد. این خیلی مهم است. اگر طیف نوکر ارتجاع ایزوله نشود، سپر دفاع ارتجاع می ماند. این خیلی مهم است که بتوان رو در روی ارتجاع قرار گرفت تا ارتجاع ماهیت کثیف خودش را برملا کند. باید احمق نبود و توجه کرد که ارتجاع دولت وقت نیست، روابط ارتجاعی موجود در زندگی روزمره در محیط کار و زندگی است. دولت صرفا ابزار حفظ این روابط اجتماعی ست. در حاشیه، برای همین است که جیزی بنام دولت انقلابی یک توهم است.
    انقلاب همه اینهاست نه فرصت طلبانه بخشی از اینها:
    هیراشی
    مردسالاری
    بردگی مزدی
    امپریالیسم
    تعصبات
    تبهکاری
    خرافات
    .
    انقلاب فقط وقتی انقلاب است که خاصیت جامع داشته باشد. بزرگ کردن یک وجه از ارتجاع فرصت طلبی است.
    .
    آنارشیست

  14. اخراج زنان و کارگران افغانی از ایران هیچ چیز نیست جز سرکوب زنان و کارگران قربانی ارتجاع. ممکن است در میان افغانی های مهاجر جاسوس امپریالیستهای غربی وجود داشته باشد، اما مطمئنن در میان ایرانیان هم جاسوس زیاد است. نمیتوان بخاطر یکی دو نفر جاسوس میلیونها زن و کارگر را از ایران بیرون کرد، این جنایت علیه بشریت است.
    ممکن است بگویند که زنان و کارگران افغانی بیکاری را زیاد و دستمزد را پایین می آورد. دلیل این بردگی مزدی بودن جامعه است. زنان و کارگران باید بجای چنین تعصبات احمقانه ای، علیه بردگی خود متحد شوند تا هیچ نوع بردگی و نوکری و بندگی وجود نداشته باشد.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>