ارزیابی مشترک: رویدادهای سوریه، ناکامیهای جمهوری اسلامی و دورنمای انقلاب
ارزیابی مشترک
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران(راه کارگر)
رویدادهای سوریه، ناکامی های جمهوری اسلامی و دورنمای انقلاب
اول ـ صحنه رویدادهای سیاسی و میدانی سوریه، به دلیل دخالت کشورهای منطقهای (ایران، ترکیه، قطر، عربستان، اسرائیل)، فرامنطقهای (آمریکا و متحدانش و روسیه) و بازیگران داخلی (بشار اسد، گروههای اسلامگرای جهادی، نیروهای سوریه دموکراتیک و ارتش ملی سوریه)، سرانجام در هشتم دسامبر به پایان ۵۳ سال حاکمیت استبدادی خانواده اسد بر سوریه انجامید. جبهه گروههای اسلامگرای هیئت تحریر الشام در مدتی کمتر از یک هفته، راه سیزدهساله جنگ داخلی را پیمودند و تا مرکز دیکتاتوری بشار اسد در دمشق پیش رفتند و حکومت را در دست گرفتند.
کاروان اتومبیلهای غبارآلود جنگجویان اسلامگرای جبهه تحریر الشام با چهره مردانه، کلاشینکف در دست، ریشهای بلند، چهرههای عبوس و شعار “اللهاکبر”، که یکی پس از دیگری شهرهای سوریه را بدون مقاومت به تصرف درآوردند، نه شباهتی به انقلاب به معنای متعارف آن داشت و نه حامل مطالبات و شعارهای روشنی بود که نوید آیندهای بهتر و رهایی از دیکتاتوری خونین را بشارت دهد.
در حالی که بخش بزرگی از مردم سوریه، پایان حکومت بشار اسد را در خیابانها جشن گرفتند، بخش دیگری که از بیش از یک دهه جنگ، آوارگی و سرکوب حکومت اسد به ستوه آمده بودند، با تردید و نگرانی به آینده مینگریستند. با وجود سقوط حکومت اسد و به قدرت رسیدن گروه اسلامگرای تحریر الشام، درگیریها همچنان ادامه دارد. گروههای میلیشیای وابسته به ترکیه به مواضع نیروهای سوریه دموکراتیک حمله میکنند و جنگ در مناطقی از سرزمینهای تحت کنترل این نیروها جریان دارد.
همزمان، اسرائیل از فرصت پیشآمده بهرهبرداری کرده و بخشهایی از خاک سوریه را اشغال نموده است. در طول هفته گذشته، اسرائیل توان نظامی، تجهیزات استراتژیک و زیرساختهای صنعتی سوریه را بهشدت تخریب کرده و ویرانی گستردهای به بار آورده است..
دوم ـ حکومت سوریه، همانند دیگر دولت-ملتسازیهای اجباری پس از جنگ جهانی اول و قرارداد سایکس-پیکو، بر پایه تمرکز قدرت در دستان اقلیتی خاص و به بهای استثمار، تبعیض، سرکوب و انکار هویتهای دیگر بنا شده بود. این ساختار، خود منبع تناقضات حلنشده و درگیریهای هویتی مذهبی، زبانی، اتنیکی و ملیتی شد. عربها، کردها، ترکمنها، آشوریها، ارمنیها، چچنیها و گروههای مذهبی شامل مسلمانان سنی و شیعه، مسیحیان، دروزیها و ایزدیها از جمله هویتهای ساکن سوریه بودند که هر یک به شکلی در چارچوب حاکمیت حزب بعث سوریه تحت تبعیض و بیحقوقی قرار گرفتند.
بهعنوان نمونه، دولت مرکزی سوریه با سیاستهای ضدانسانی و نژادپرستانه “تعریب”، منطقه کردستان سوریه را از توسعه صنعتی و زیربنایی محروم ساخت. این منطقه که از ظرفیتهای چشمگیری مانند پالایشگاههای نفت، کشاورزی پررونق در حاشیه فرات و زیرساختهای توسعهیافته برخوردار بود، عمداً در فقر و عقبماندگی نگه داشته شد. تا پیش از اعتراضات ۲۰۱۱، بسیاری از کردهای سوریه حتی از حقوق اولیهای چون دریافت مدارک شناسایی، تابعیت سوریه، مالکیت اراضی، تحصیلات رایگان، خدمات بهداشتی عمومی، اشتغال در بخش دولتی، ثبت ازدواج و تولد و دریافت گذرنامه محروم بودند.
افزون بر تبعیضهای سیستماتیک، اقتصاد سوریه نیز پس از ۱۳ سال جنگ داخلی به شدت آسیب دید. این جنگ داخلی منجر به نابودی زیرساختها، ابزارهای تولید و بخشهای صنعتی و کشاورزی شد. بیش از ۵۰۰ هزار نفر کشته و بیش از ۱۲ میلیون نفر آواره شدند. هماکنون بیش از ۹۰ درصد جمعیت سوریه نیازمند کمکهای بشردوستانه هستند.
این شرایط داخلی و تداوم یکی از مستبدترین حکومتهای معاصر باعث شد که نه در ارتش، نه در وابستگان حکومت و نه در شخص بشار اسد، ارادهای برای مقاومت باقی بماند. ارتش سوریه که از جنگ داخلی ۱۳ساله خسته و فرسوده شده بود، غافلگیر شده و انگیزهای برای مقاومت نداشت و عملاً فروپاشید.
در این شرایط، متحدان بشار اسد نیز نتوانستند مانع از سقوط رژیم او شوند. روسیه، که خود درگیر جنگی فرسایشی در اوکراین است، قادر به تغییر معادلات سوریه نبود و احتمالاً به امید دریافت امتیازاتی از دولت وقت ایالات متحده، بهویژه در اوکراین، پشت رژیم اسد را خالی کرد. حزبالله لبنان، که در نبرد با اسرائیل به شدت تضعیف شده بود، توانایی حفظ وضعیت خود را از دست داد، چه رسد به حمایت از بشار اسد. حکومت ایران، که علاوه بر از دست دادن هزاران نیروی نظامی در سوریه، بیش از ۳۰ میلیارد دلار از منابع کشور را برای حفظ بشار اسد هزینه کرده بود، بهعنوان بازنده اصلی این بحران سیاسی شناخته شد. این هزینهها که از منابع مردم و حاصل استثمار کارگران و زحمتکشان ایران تأمین شده بود، سرانجام نتوانست بقای حکومت اسد را تضمین کند.
سوم ـ اکنون قدرت سیاسی در سوریه با چنین رنگین کمانی از تنوعات اتنیکی وفرهنگی در دست گروهی بنیادگرای سنی مذهب قرار گرفته که از لحاظ سیاسی سرسپرده دولت ترکیه است. تا این جای قضیه دولت ترکیه به سوریه همچون یکی از استان های خود می نگرد و سیاست های خود را به حاکمان جدید دیکته می کند.
گروه سلفی هیئت تحریر الشام که پیشتر به دلیل جنایت هایش در لیست ترور کشورهای غربی قرار داشت، اکنون کنترل سوریه به جز بخش های کردنشین و مناطق عرب نشین تحت حاکمیت سیستم خود مدیریتی را به دست گرفته است. رهبر این گروه احمد الشرع که در درون گروه های اسلامگرای داعش و القاعده پرورشیافته ، بر بستر روند تضعیف اسلام سیاسی در منطقه، سعی می کند چهره ای معتدل از خود به نمایش بگذارد.
تا اینجای کار هنوز آینده سوریه روشن نیست. اگرچه گروه هیئت تحریر الشام از تامین حقوق اقلیت ها، تحمیل نکردن حجاب اجباری و غیره صحبت می کند، اما بنا به ماهیت، گذشته این گروه ها در حکومت داری در استان ادلب و به ویژه تبعیت از سیاست های و منافع دولت اردوغان دشوار است که آینده ای بهتر از حکومت دیکتاتوری بشار اسد برای سوریه را متصور شد. باید دید در هفته های آتی چه بالانس قدرتی در سوریه شکل می گیرد. کشوری که از لحاظ اقتصادی فروپاشیده و در نتیجه سیزده سال جنگ داخلی اکثرزیرساخت های اقتصادی و کشاورزی خود را از دست داده و اکنون گروه های سابقا داعشی و القاعده قدرت را در دست گرفته اند، آینده ناروشنی دارد.
چهارم ـ اما علیرغم تغییر قدرت سیاسی در دمشق، هنوز بخش های وسیعی از نواحی شرق رودخانه فرات که عمدتا کردنشین هستند، در کنترل نیروهای سوریه دموکراتیک قرار دارند. در عین حال سپاهیان آمریکا نیز در این منطقه حضور دارند. این بخش از کشور سوریه اگر چه مدام تحت حملات جنایتکارانه ارتش ترکیه از زمین و هوا قرار داشته و حتی دولت ترکیه عملا بخش هائی از آن را اشغال کرده ، اما دست آوردهای اجتماعی ارزشمندی داشته است که تماما با آنچه در که ۲۰۱۱ به این سو در سوریه می گذرد، متفاوت است.
علیرغم هر ملاحظهای که در مورد مختصات «تشکیلات اداره خودگردان دموکراتیک شمال و شرق سوریه» (DAANES) داشته باشیم، ساکنان این مناطق به طور قابلتوجهی و به گونهای که در هیچ نقطهای از خاورمیانه نظیر ندارد، به شکل مستقیم در اداره امور خود مشارکت دارند. زنان به صورت قانونی از حقوق برابر با مردان برخوردارهستند و در سطوح مختلف سیاسی، اجتماعی، نظامی و رهبری نقش فعالی ایفاء می کنند. اقلیت های ملی و مذهبی نیز تا کنون در همزیستی سازنده با همدیگر زندگی کرده اند. با وجود فشارهای مداوم ارتش ترکیه و تخریب زیرساختهای اقتصادی توسط حملات هوایی، این منطقه توانسته است با استفاده از نیروی نظامی و حمایت مردمی، خدمات اجتماعی را در حد توان خود سازماندهی کند. اکنون دولت ترکیه عزم خود را برای نابود ساختن همه این دستاوردها جزم کرده است و علاوه بر به کارگیری مزدورانش در “ارتش آزاد سوریه”، نیروهای نظامی خود را در پشت مرزها متمرکزکرده و با دولت آمریکا مشغول چانه زنی و گرفتن مجوز برای ورود به منطقه ای است؛ منطقه ای که در آن نیروهای آمریکائی نیز حضور دارند. منطقهای که در آن نیروهای آمریکایی نیز حضور دارند. دولت آمریکا، در حالی که وانمود میکند دوست مردم کرد است، در واقع تلاش میکند از طریق مذاکره، جنبش روژاوا را از سیستم خودمدیریتی و بهویژه یکی از ابزارهای اساسی دفاعی آن، یعنی نیروی مسلح سازمانیافتهاش، محروم کند. به این ترتیب، آمریکا عملاً با دولت ترکیه در خلع سلاح نیروهای سوریه دموکراتیک همراه شده است.
اکنون در شرایطی که دولت آمریکا برای تامین منافع خود همراهی با دولت ترکیه را بر حمایت از مردم روژآوا ترجیح می دهد، در شرایطی که گروه به قدرت رسیده در دمشق در همراهی با دولت ترکیه نخستین هدف خود را نادیده گرفتن حقوق مردم کرد و نابودکردن دست آوردهای اجتماعی جنبش روژاوا قرار داده ، در چنین شرایطی تنها حامیان واقعی جنبش روژآوا، مردم مبارز در منطقه و آزادیخواهان جهان هستند. حمایت و پشتیبانی همه جانبه از مردم آزادیخواه و حق طلب کردستان سوریه برای دفاع از دست آوردهای شان یک نیاز عاجل است.
پنجم ـ با سقوط حکومت خاندان اسد و به قدرت رسیدن هیئت تحریر الشام در دمشق و شهرهای اصلی سوریه، این کشور اکنون در برابر یک دوراهی سرنوشتساز قرار گرفته است. هیئت تحریر الشام دولت کنونی را بر مبنای الگوی “دولت نجات ملی ادلب” بهعنوان دولت انتقالی سازمان داده است؛ الگویی که آشکارا برای بخش بزرگی از نیروهای سیاسی و مردم سوریه غیرقابل پذیرش است.
اکنون، نحوه تدوین قانون اساسی سوریه برای تعیین ساختار سیاسی آینده، به یکی از مباحث کلیدی در فضای سیاسی این کشور تبدیل شده است. طرحهایی برای تدوین قانون اساسی از سوی حاکمان کنونی و شرکای آنها، با دخالت ترکیه و دیگر دولتهای ذینفع، از بالای سر مردم در حال مطرح شدن است. این در حالی است که یک قانون اساسی دموکراتیک و راهگشا تنها در شرایط آزادی کامل سیاسی و با مشارکت نمایندگان منتخب مردم از طریق فرآیندهای دموکراتیک میتواند مسیر خروج سوریه از بحرانهای کنونی را هموار کند.
تجربه ایجاد “تشکیلات اداره خودگردان دموکراتیک شمال و شرق سوریه” نشان داده است که حتی در بحران ترین شرایط ممکن بنیان گذاری یک سوریه دمکراتیک نه تنها ممکن، بلکه کاملاً عملی است. سوریه یا باید مسیر دموکراسی واقعی را در پیش گیرد، که معنای آن فراهمسازی مشارکت برای همه بخشهای مختلف جامعه و احترام به تنوع ملی، قومیتی و فرهنگی در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور است، یا دوباره درپرتگاه ادامه جنگ داخلی و فروپاشی فرو خواهد رفت.
ششم ـ بازتاب رویدادهای جاری در عراق، رفتار محافظه کارانه جمهوری اسلامی در رابطه نیروهای هوادارش در منطقه، باعث نارضایتی های گسترده در بین نیروهای حشد الشعبی در عراق شده است. عراق تنها کشوری است که رژیم اسلامی همچنان در آن نفوذ بالای در سطوح حاکمیت دارد. اما این نفوذ در حال کاهش است. با تسریع دومینوی شکست های رژیم در لبنان و سوریه، نیروهای جهادی سنی در عراق اعتماد به نفس تازه ای پیداکرده اند. با آزاد شدن حدود ۶۰ هزار تن از اسرای جنگ با داعش که در اختیارنیروهای سوریه دموکراتیک در روژاوا قرار دارند و شمار زیادی از آنها از سنی های عراق هستند، قابلیت های جدیدی بوجود خواهد آمد. از هم اکنون زمزمه پیوستن باقیمانده بعثی های سابق عراق به این جریان به گوش می رسد. داعش عراق این بار با درس گرفتن از تجربه هیئت تحریر الشام در سوریه در سیمای متفاوتی نسبت به گذشته ظاهر خواهد شد. همراهی آشکار و پنهان عربستان سعودی و امارات و غیره با این جریان دور از انتظار نیست. مقتدی صدر، روحانی شیعه با نفوذ در عراق به صف مخالفان علنی حاکمیت اسلامی اضافه شده و در میان جریان حشدالشعبی نیز دودستگی و نارضایتی از ایران وجود دارد. چنین شرایطی در کل باعث سردرگمی حاکمیت اسلامی شده است. آنها دو راه پیش پای خود دارند : یا باید عقب نشینی ها را تا تهران ادامه دهند و راه مذاکره و سازش با غرب با زنجیره ای از نرمش های قهرمانامه را برگزینند یا این که این روند شکست های پی درپی را ادامه دهند تا همانند بشار اسد به مرحله فروپاشی قطعی برسند.
هفتم ـ زبان خامنه ای در توجیه سیاست های شکست خورده اش قاصر است. خامنه ای در جلسه با جمعی از طرفداران نظام تلاش کرد که شکست های پی در پی “محور مقاومت” در لبنان و سوریه را توجیه کند و به آنها روحیه دهد. اما محتوای واقعی سخنان وی چیزی نبود جز اعتراف به شکست در برابر قدرت اسرائیل و آمریکا در منطقه و ناتوانی در نجات اصلی ترین متحد خود در “محور مقاومت”. ترس و نگرانی خامنه ای و اطرافیانش به حدی است که آنها هر نوع بحث و بررسی این شکست استراتژیک را در سطح ملی ممنوع اعلام کرده و جرم انگاری کرده اند. رئیس قوه قضائیه نیزتمامی دادستان ها را در این رابطه مسئول دانسته و وزارت اطلاعات نیز دست به کار شده است. خامنه ای و سران سپاه پاسداران هر آنچه را که در طی دو دهه گذشته به قیمت فقر، نابودی زیرساخت ها، فروپاشی اقتصادی، غارت اموال عمومی، در کشورهای منطقه و تسلیح و سازماندهی گروههای ارتجاعی وابسته و یا نزدیک به خود سرمایه گذاری کرده اند را از دست رفته می بینند. برای توجیه همین موقعیت است که خامنه ای سعی می کند آن را تاکتیک عقب نشینی بر اساس فرمول های جنگ جا بزند. اما تمام اهمیت مسئله در این است که أولا، این نه یک عقب نشینی تاکتیکی بلکه یک شکست استراتژیک است. دوما، بر متن شکست درهمه عرصه های دیگر، سیاست خارجی و ناتوانی رژیم در تامین نیازهای اولیه زندگی مردم صورت می گیرد. اعتراضات گسترده کارگران و زحمتکشان و به ویژه بازنشستگان خود گویای وضعیت اقتصادی مردم است. آلودگی هوا در تهران و کلان شهرها اکنون به یک معضل ملی تبدیل شده است. خاموشی های مکرر و کمبود برق در آغاز فصل زمستان بلای جان مردم شده است. این وضعیت در حالی زندگی مردم را مختل کرده که ایران بر دریای نفت و گاز قرار دارد و با داشتن کویر لوت و کویرنمک، بزرگترین صحراها برای تولید انرژی خورشیدی را در اختیار دارد که عملآ بلااستفاده مانده و در برابر آن صدها میلیارد دلار صرف انرژی پرمخاطره اتمی شده که تاکنون هیچ باری از دوش کمبود برق در کشور را برنداشته و به جای آن سنگین ترین تحریم های بین المللی را نیز به جان مردم انداخته است. چنین بیلان کاری است که « عقب نشینی تاکتیکی» ادعائی خامنه ای را به یک شکست استراتژیک برای کل جمهوری اسلامی تبدیل کرده است.
هشتم ـ جنبش زنان، در کنار جنبش کارگری، از نهضت هائی در ایران است که وحشت مرگ در میان حاکمان اسلامی بوجود آورده است. این جنبش با مقاومت ها و نافرمانی مدنی زنان آزاد پوش لایحه حجاب و عفاف، که اکنون به صورت قانون درآمده است، را در نطفه خفه کرد. کنسرت جسورانه پرستواحمدی بدون رعایت “حجاب اجباری”، در عرصه مبارزه برای آزادپوشی، ادامه دهنده مبارزات زنان و مردان آزاده در خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی»، بود. هنرنمائی این هنرمند جوان در”کاروانسرا”، در ۲۱ آذرماه ۱۴۰۳ میلیون ها ایرانی در ایران و جهان را پای کنسرت خود میخکوب کرد و شکل گرفتن ده ها حرکت مشابه در گوشه و کنار ایران و برپاداشتن جشن های شادی و سرور را به دنبال داشت که همچون خاری در چشم جمهوری اسلامی هستند. این حرکت خط بطلانی بر مواضع ضد زن خامنه ای، مجلس نشینان بیکاره و مرتجع و اقدامات سرکوبگرانه دستگاه های بیست و هفت گانه سرکوب علیه زنان آزاد پوش بود. جنبش زنان در حضور ۴۰ تا ۵۰ هزار تماشاچی زن در ورزشگاه نقش جهان اصفهان بار دیگر قدرت خود را نشان داد. این زنان با پوشش های اختیاری در کنار هم نشستند و تیم مورد علاقه خود را تشویق کردند. این کلان شهر کارگری تحت کنترل مرتجع ترین جناح رژیم تا کنون اجازه نداده بود پای هیچ زنی به ورزشگاهی برسد که در آن مردان “نیمه لخت” با هم مسابقه می دادند. سخنرانی روز سه شنبه ۲۷ آذر خامنه ای نشان داد که ولی فقیه جامعه ی تغییریافته ایران را نمیبیند و یا نمی خواهد ببیند و همچنان در دام خیالبافی های ارتجاعی و امام زمانی و کاملا ضد زن خود اسیر است. اما علیرغم این واقعیت او زیر فشار جنبش انقلابی زنان، در این سخنرانی نتوانست از قانون جدید “حجاب و عفاف” دفاع کند و تلاش کرد با کلی گویی در باره جایگاه زن در اسلام ، هواداران خود را راضی نگهدارد.
نهم ـ به نظر می رسد که اکنون جریان های مخالف درون قدرت به تدریج تلاش دارند بدون اعلام رسمی و بدون درگیر شدن مستقیم با ولی فقیه، خط جدیدی را همراه او برای نجات جمهوری اسلامی در پیش گیرند. مهمترین محور این خط، عقب نشینی از سیاست ماجراجویانه خارجی و تلاش برای ایجاد فرصت هایی برای توافق با آمریکا و غرب است. هر چند آمریکا و غرب با توجه به شکست سیاست نگاه به شرق رژیم اسلامی، با توجه به شکست سیاست عمق استراتژیک رژیم و از هم پاشیده شدن “محور مقاومت” ، با توجه به فروپاشی اقتصادی هر دم افزایش یابنده و با توجه به نارضایتی گسترده مردم ایران، قصد ندارند بدون امتیازات جدی با رژیم اسلامی وارد گفت و گو و معامله شوند. در این میان اپوزیسیون راست وابسته به قدرت های خارجی، در شرایطی که حاکمیت جمهوری اسلامی با ناکارآمدی اش در همه عرصه ها دست و پنجه نرم می کند و در شرایطی که سیاست خارجی رژیم نیز با شکست های خفت باری روبروشده و قدرت های خارجی برای ایران نیز خواب های آشفته ای دیده اند، خود را برای تحولات تازه آماده می کنند. پیام به مردم ایران توسط جنایتکار تحت تعقیبی همچون بنیامین نتانیاهو که دستانش و دستان ارتش اشغالگرش به خون ده ها هزار فلسطینی آلوده است و مسبب ویرانی های گسترده در فلسطین، لبنان و سوریه می باشد، نشانه برنامه ریزیهای خطرناکی است که برای ایران در دستور کار قرار گرفته است. سخن گفتن چنین جنایتکاری از جنبش «زن، زندگی، آزادی» توهینی آشکار به انقلاب مردمی ژیناست. اما این پیام به مذاق اپوزیسیون راست ایرانی خارج نشین و وابسته به پروژه های کشورهای سلطه جو خوش آمده است. آنها انتظار دارند با بمباران زیرساخت های کشور توسط ارتش اسرائیل و باکمک آمریکا و با گسترش نارضایتی عمومی، زمینه فروپاشی حاکمیت اسلامی فراهم آید و آنها بتوانند همچون اپوزیسیون وابسته سوریه به قدرت دست یابند. اپوزیسیون راست چه سلطنت طلبان و چه مجاهدین در تمامی سال های گذشته در خدمت قدرت های خارجی قلم و قدم زده اند به امید روزی که با حمایت این قدرت ها بتوانند بر ایران حکومت کنند. اما خیزش انقلابی ژینا نشان داد که مردم ایران فریب تبلیغات این نیروها ورسانه های تبلیغاتی کشورهای امپریالیستی را نمی خورند و از این رو بعید است این نیروها در میان مردم از پایگاه مردمی در خور توجهی برخوردارباشند.
دهم ـ بحران حکومت اسلامی و دورنمای انقلاب در ایران، اما آنچه که در اعماق و زیرپوست جامعه ایران می گذرد، با بازی قدرت های سودطلب و استثمارگر بیگانه است.
اکنون سرنگونی انقلابی حاکمیت اسلامی در ایران با محوریت جنبش های رادیکال اجتماعی با شعارها و مطالبات روشن و رهایی بخش آن در افق پدیدار شده است. تقویت جنبش های پیشرو زنان، کارگران، معلمان، پرستاران، دانشجویان، دادخواهان، طرفداران محیط زیست و ملت های تحت ستم، همگرایی و تقویت احزاب چپ و کمونیست، می تواند توطئه های بین المللی از نوع آنچه در سوریه عملی شد را خنثی سازد. در شرایطی که کابوس فروپاشی سر تا پای آن را در نوردیده، دو نیازضروری در جنبش انقلابی برجسته رفتر می شود. از یک سو، تلاش برای گسترش تشکل های صنفی گسترده در بخش های گوناگون کارگری و اجتماعی و تلاش برای گسترش همگرائی های جدی در میان آنها و از سوی دیگر تلاش برای ایجاد یک قطب سیاسی قدرتمند که بتواند شعارها، برنامه ها و اهداف این جنبش های اجتماعی را به دقت فرموله کرده و راهبری سیاسی در تحولات آتی را بر دوش کشد. اکنون که جنبش انقلابی آزادیخواهانه و مطالباتی و عدالت طلبانه مردم به شکل آشکاری به اعماق جامعه روی آورده و خواست های اکثریت عظیم جامعه را بیان می کند، وظیفه قطب سیاسی چپ طرفدار آزادی های بی قید وشرط سیاسی و دمکراسی که برای شکل دادن به ملزومات بدیل سوسیالیستی در برابر جمهوری اسلامی تلاش می کند آن است که در کنارکمک به سازماندهی از پائین، در فرموله کردن و برجسته تر کردن این خواست ها تمامی نیروی خود را به کارگیرد.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی؛ دمکراسیو سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران
شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ برابر با ۲۱ دسامبر ۲۰۲۴
ارزیابی مشترک شماره ۳6
به خانم ماجدی و خوانندگان روشنگری،
در تمام کشورهای دنیا اقتدارگرایی حاکم است و این ویژگی فرهنگی تاکنونی این نوع از پرایمیتهاست.
انقلاب جهانی در حقیقت نفی اقتدارگرایی حاکم بر بشر است، به عبارت دیکر، انقلاب جهانی یعنی نفی فرهنگ فعلی حاکم بر بشر.
اقتدارگرایی در هر کشور شکل فرهنگی خاص خودش را دارد که میتوان آنها را زیر- فرهنگ دانست، خود زیر- فرهنگها هم زیر- فرهنگ دارند و رابطه ای بازگشتی در آنها وجود دارد.
فرهنگ غربی یک زیر – فرهنگ است، اما بعلت جهانی شدن اقتدارگرایی آن، تاثیر عظیمی بر اقتدارگرایان دیگر مناطق گذاشته است.
ضدیت با فرهنگ غربی در کشورهایی که در تحت فشار امپریالیسم غرب هستند ،فقط وقتی اتقلابی است که در وحدت با ضدیت با اقتدارگرایی در خود کشورهای غربی هم باشد. همانطور که ضدیت با اقتدارگرایی در کشورهای غربی فقط وقتی اتقلابی است که در وحدت با انقلابیگری قربانیان امپریالیست کشور خودی است. پس، از آنجا که فقط جنبش آنارشیستی ضد اقتدارگرایی است، انقلاب خصلت جهانی دارد نه ملی.
پس،
نفی فرهنگ غرب صرفا به معنی نفی حاکمیت اقتدارگرایی خاص آن است نه نفی ضد فرهنگ حاکم درونی آن ، این توضیح دهنده ارتجاعی بودن بسیاری از مبارزات ضد امپریالیستی ست. مبارزه ضد امپریالیستی زمانی انقلابی است که در وحدت با مبارزه ضذ اقتدارگرایی در کشورهای امپریالیستی هم هست.
حال،
سرنگونی رژیم شاه ارتجاعی بود ، چون در وحدت با جنبش آنارشیستی در آمریکا و غرب نبود.
آزادی هندوستان از انگلیس هم مثل سرنگونی شاه و بیرون انداختن آمریکا، ارتجاعی بود.
بقیه شورشهای موفق ضد امپریالیستی ارتجاعی بوده اند.
“شورش زن زندکی” آزادی چطور؟
ارتجاعی بود چون در وحدت با آنارشیسم در کشورهای غربی نبود. این شورش صرفا ضد حاکمیت خامنه ای و تندروی اسلامی او در برخورد با زنان و جوانان بود.
همه شورشها انقلابی نیستند. فقط شورشهایی انقلابی هستند که اساس ضد اقتدارگرایی دارند.
سرنگونی ارتجاعی را باید از سرنگونی انقلابی متمایز کرد.
آنارشیست
مقاله جالب خانم ماجدی:
https://www.azadi-b.com/?p=51205
تا قبل از این مقاله، در طیف ضد سرمایه داری، هیچ کس جز آنارشیست روشنگری، فرهنگ غرب را نقد نکرده بود. همه اپوزیسیون چکمه بوس غرب شده اند و فرصت طلبانه برای خزیدن به قدرت بعد از سرنگونی سعی میکنند حقایق استثماری و استعماری غرب را بیان کنند و یا آنرا مفید جلوه دهند.
کمی بیشتر:
جنبش مشروطه، حکومت رضا شاه، آزادی های نسبی دوران جنگ دوم بعلت ضعف امپریالیستها، کودتای آمریکا-شاه، اصلاحات ارضی، از بین بردن فئودالیسم، ورود کالاها و صنایع مونتاژ و جاری شدن سیل برنامه های تلویزیونی ، فیلمها و موسیقی های غربی به ایران، فرهنگ غربی را در ایران تقویت کرد. این فرهنگ از یکطرف وجوه ضد اقتدارگرائی داشت (مثل فرهنگ هیپی ها و تمایلات مارکسیستی – کمونیستی) و از طرفی دیگر بغایت محافظه کارانه و ارتجاعی بود. مارکسیسم پرو غرب راست و مارکسیسم پرو غرب چپ بلوک شرقی بوجود آمد. مشروعه خواهی که نیم قرن زیر ضرب فرهنگ غرب قرار داشت، موفق شد رژیم شاه را سرنگون کند و رژیم جمهوری اسلامی را درست کند که چیزی نبود جز سرمایه داری اسلامی با طیف های گوناگون. با رفتن فئودالیسم، بقایای ارتجاع اسلامی سرمایه دار شدند. از آنجا که اسلام متحد کننده بود، طیف محافظه کار دست بالا داشت و پیروز شد.
دلیل اینکه اسلامیون موفق شدند این بود که ضدیت با اقتدارگرائی در زندان احزاب مارکسیست جهانی و تشکلات مارکسیستی ایران گیر افتاده بود. جنبش هیپی ها میتوانست بجای حرکت بجانب کالائی و سرمایه داری و مافیائی شدن در غرب به جنبش کمونیستی آنارشیستی تبدیل شود – مارکسیسم قی الحال ورشکسته شده بود. در ایران و بقیه جهان هم چنین زمینه هائی وجود داشت. ولی ارتجاع مارکسیسم دولتی بدنام اجازه رشد و پیدایش انقلاب علیه ارتجاع امپریالیتهای غربی و سنتی را نداد و تا به امروز، این سه ارتجاع بر تغییر و تحولات جامعه بشر حاکمند.
آنارشیست
مشروطه خواه، سکولار و مارکسیسم دولتی
باید باشد:
مشروعه خواه، سکولار و مارکسیسم دولتی
اگر ارتش آمریکا کمک نکند، بهترین گزینه دولت روژاوا تسلیم شدن است. آمریکا میداند که اگر کمک کند، سوریه را گرفته، ترکیه را داده. وقتی عایش حمله میکرد، بهترین گزینه فرار به ترکیه بود تا خود دولتها با عایش روبرو شوند نه اینکه به یکی از دولتها برای جنگ با آنها اتکا کنند. وقتی جنگها ارتجاعی هستند نباید وارد آنها شد و باید شکست را پذیرفت و فرار کرد تا آلت دست نشد.
راه حل سوریه و منطقه، فقط و فقط اتحاد زنان و کارگران سوریه و کشورهای منطقه و در بهترین و موثر ترین حالت، اتحاد زنان و کارگران تمام جهان است. چنین چیزی موجود نیست چون کسی دنبال آن نبوده. پس روژاوا باید سروری یکی از مرتجعین را بپذیرد. بخاطر عدم وجود شرایط انقلابی، باید امیدوار بود که دولت روژاوا ارتش ش را تحویل دولت مرکزی بدهد و از آمریکا بخواهد که امنیتش را تضمین کند. راه دیگر این است که روژاوا بکل از سوریه جدا شود و بصورت دولت وابسته به آمریکا در بیاید. کلا، بعلت حاکمیت ارتجاع در تمام ماطق سوریه، بهترین گزینه ها آنهائی هستند که در آن جنگ و آدم کشی حداقل است. آمریکا و ترکیه میتواند با هم روی این آخری توافق کنند. ترکیه تضمین میگیرد که روژاوا در امور ترکیه و کردهای مناطق دیگر دخالت نکند و دنبال دولت کردستان در تمام آن کشورها نرود.
آنارشیست
قسمت دوم گم شد!!
بهرحال قسمت دوم بصورت دیگری در جائی دیگر قابل مطالعه است.
قسمت دوم:
.
# طبقات در ایران #
در صف بندی طبقاتی جامعه، این دو تشکل مارکسیستی در طیف اریستوکرات طبقه کارگر هستند. تقزیبا 99 درصد مارکسیستهای ایران متعلق به این قشر هستند، گرایشات سیاسی – اقتصادی این دسته هست: رای دهنده به سرمایه داری دولتی، به هواداران سرمایه داری خصوصی نولیبرالی و به هواداران اقتصاد مخلوط = سرمایه داری دولتی + خصوصی.
.
طبقه سرمایه دار در بالاست و طبقه کارگر در پائین. در جهان طبقه زن و مرد، نژاد حاکم و محکوم هم داریم که بخث جداست و شیوه استثمار خاص خود را دارد. وجود شیوه های استمار گوناگون در کنار شیوه غالب اصلا چیزی جدیدی نیست.
طبقه سرمایه دار تمام سرمایه داران بزرگ و کوچک و متوسط هستند. رقابت درونی این اقشار از طریق ابداع ایدئولوژی های گوناگون صورت میگیرد که در ایران در سه طیف بزرگ جای میگیرند: مشروطه خواه، سکولار و مارکسیسم دولتی.
با مراجعه به تاریخ میتوان گفت که نماینده نظری طبقه کارگر فقط آنارشیستهای کمونیست هستند که فعلا هیچ حضور سیاسی موثری در طبقه کارگر ایران ندارند و برای همین ذهن افراد طبقه کارگر ایران در دست مرتجعین مردسالار، سرمایه داران و امپریالیستها و نژاد پرستان است و به بازی گرفته می شود.
تمام
قسمت اول:
.
دفاع راه کارگر و حزب کمونیست ایران از روژاوا که یک دولت وابسته به آمریکا و در روابط نزدیک با اتحادیه اروپاست، نشان میدهد که خود راه کارگر و حزب کمونیست ایران جزء اپوزیسیون راست هستند نه فقط سلطنت طلبان و جمهوی خواهان دیگر.
.
میخوانیم:
“تجربه ایجاد “تشکیلات اداره خودگردان دموکراتیک شمال و شرق سوریه” نشان داده است که حتی در بحران ترین شرایط ممکن بنیان گذاری یک سوریه دمکراتیک نه تنها ممکن، بلکه کاملاً عملی است. سوریه یا باید مسیر دموکراسی واقعی را در پیش گیرد، که معنای آن فراهمسازی مشارکت برای همه بخشهای مختلف جامعه و احترام به تنوع ملی، قومیتی و فرهنگی در ساختار سیاسی و اجتماعی کشور است، یا دوباره درپرتگاه ادامه جنگ داخلی و فروپاشی فرو خواهد رفت. ”
.
یعنی اینکه اپوزیسیون مارکسیست ایران باید از آمریکا و اتحادیه اروپا یعنی شیادان دموکراسی امپریالیستی کمک بگیرند و یک دولت دموکراتیک با یک قانون اساسی سکولار-دموکرات در ایران درست کنند. که البته، مجاهدین و برخی دیگر دارند همین را میگویند و این ایده ها از خود آنها نیست.
.
میگوئید در راه کارگر و حامی ایده کمونیسم هستید ولی این مواضع را دارید. کارگران انقلابی ایران با یک استدلال ساده، شما رهبران مارکسیست دست راستی را از اسب رهبری پائین می کشند:
این استدلال:
اگر قانون اساسی دموکراتیک و یک دولت سکولار دموکراتیک خوب است، پس نظام سرمایه داری امپریالیستی دولتهای غربی هم خوب هستند و شما استثمارگریو استعمارگی آنها را در خدمت بشریت ارزیابی میکنید. پس هوادار سرمایه دارها هستید نه کارگران.