مجامع عمومی در اعتصابات فولاد اهواز و هفت تپه… و اعتصاب تاریخی اتومبیل سازی رنو (1947) در فرانسه (1)/ احمد بخردطبع
مجامع عمومی در اعتصابات فولاد اهواز و هفت تپه… و اعتصاب تاریخی اتومبیل سازی رنو (1947) در فرانسه (1)
احمد بخردطبع
تداوم بحران در جنبش جهانی کارگر دلایل روشنی دارد و ما نمی توانیم چشمان خود را در برابر واقعیت های انکارناپذیر ببندیم که چگونه در پس دعاوی کارگری و اندیشه ی برابرطلبانه، سایه های بروکراتیسم بورژوایی ما را احاطه می نماید و باعث می شود که نتوانیم راه برون رفت از مشکل یاد شده را بیابیم ، زیرا این بحران از طریق احکام بازدارنده ای که می توانند تداوم و عمر طولانی تری را ایجاد کنند، بر دو پایه پی ریزی می شوند. اولی آن بخشی است که با عدم تجربه و شناخت کافی در رابطه با مفاهیم کلیدی جنبش پرولتری و معانی واقعی تشکل و سازماندهی کارگری است که باعث می شود در کمال بی دقتی و نیز عدم آگاهی، تشکل های پویا و تسلسلی را تشکل نداند و زمانی که از سازماندهی و تشکل صحبت می شود از روی اشتباه منظور همان ساختار هرمی و نمایندگی پر دوام و طولانی مدت که غالبن از پویایی خارج می گردد، مد نظر قرار گیرد، و دومی آمیختن آگاهانه ی بروکراتیسم بر راه کارهای این جنبش است. خوشبختانه امروزه بخشی از نیروهای بین المللی بویژه در فرانسه و بخش قابل توجه ای از مبارزان کارگری در ایران، آستین ها را بالا زده اند که در برابر ندانم کاری ها و از جمله در مقابل تراوشات بروکراتیسم و اپورتونیسم سوسیال دموکراتیک در جنبش کارگری ایستادگی نموده تا راه بحران جنبش جهانی به مراتب کوتاه تر گردد. یکی از این راه های بروکراتیسم، نقد تشکل های هرمی و اتصال آنها به حاکمیت بورژوایی است. از آنجا که واحدهای مهمی در ایران که سابقه ی درخشانی در کارنامه ی مبارزاتی خود دارند و مطالبات نه فقط اقتصادی بلکه حتا سیاسی را در غالب مجامع عمومی، کمیته های اعتصاب که حکم تسمه نقاله های قدرت شورایی را ایفا می نمایند و تسلسل و یا سلسله مراتبی از این گونه تشکل های پویا می باشند، ضرورت دارد که از نظر نمونه ی کارکردهای تاریخی بررسی شوند تا در پیرامون آن، گفتمان ایجاد شده بسظ و گسترش یابد. از آنجا که به باور من، اعتراضات اقتصادی و نیز سیاسی از چنین بستری عبور می کنند، اعتصاب شجاعانه و تاریخی اتومبیل سازی “رنو” را شاهد می آورم و دلایل موفقیت آنرا با موفقیت نسبی کارگران فولاد و هفت تپه، نفت و گاز و پتروشیمی، ذوب آهن اصفهان و… به داوری میگذارم و عمیقن معتقدم که خارج از تشکل های بروکراتیک، راه کارهای انترناسیونالیستی باید برجسته شوند تا راه اپورتونیسم و ندانم کاری که موجب ضربات کاری به جنبش مذکور می گردد، تدریجن بسته شود.لازم به یادآوری است که غالبن مبارزات کارگران کارخانجات اتومبیل سازی فرانسه به دلایل روشنی تا به امروز از طریق مجامع عمومی صورت می گیرد و در این راه بصورت مستند با هم طبقه ای های خود در ایران وارد گفتمان و دیالوگ می شویم. بعنوان نمونه کارگران اتومبیل سازی سیتروئن، پژو و… در منطقه ی “اولنه و پوآسی” (Aulnay – Poissy) با اینکه بخش سندیکای س ژ ت را تشکیل می دادند، اختلافات عدیده ای را در رابطه با سازماندهی اعتصاب، با مسئولین (direction) سندیکای س ژ ت داشتند که آخرین آن، در سال قبل یعنی 2023 بوقوع می پیوندد و باعث آن می شود که بیش از 180 نماینده ی این بخش از کارخانه ی اتومبیل سازی همراه با تعداد قابل توجه ی ازکارگران از سندیکای س ژ ت جدا شوند. به این منظور اکنون به اعتراضات کارگران اتومبیل سازی فرانسه و بخش های دیگر آن، پس از جنگ جهانی دوم می پردازیم و تشابه ی اینگونه سازماندهی اعتصابات را با اعتراضات کارگری در ایران، مورد داوری قرار می دهیم و با طرح واقعیت های تاریخی باید در برابر اپورتونیسم سنتی و سخت جان “وطنی” ایستادگی نمود. بنابراین تشریح چگونگی روند اعتصاب و یا اعتصابات، وقایع نگاری نبوده بلکه شفافیت بخشیدن به سازماندهی از راه مجامع عمومی در برابر بروکراتیسم بورژوایی است.
اعتصاب کارگران اتومبیل سازی “رنو” در سال 1947
همه ی بخش های متفاوت بورژوازی و حتا “حزب کمونیست فرانسه” و اتحادیه متصل به آن یعنی سندیکای “س ژ ت” بسیج شده بودند تا در برابر اعتراضات بیش از بیست هزار نفر از کارگران کارخانه ی اتومبیل سازی “رنو” که ابتدا با سه هزار نفر از کارگران آغاز شده بود، با هر ابزاری حتا نا مشروع بایستند و این جنبش عظیم مطالباتی را با شکست روبرو سازند. جنگ جهانی دوم به انتها رسیده و تقسیم دنیای جدید بر مبنای نظام سرمایه داری جهانی چه بصورت خصوصی و چه بشکل دولتی به اهداف خویش نائل می گردید و کارفرمایان هر دو بخش بورژوازی به گسترش هر چه بیشتر سرمایه های مالی و به گردش آوردن آن از راه “ترکیب ارگانیک” در مسیر انباشت روزافزون سرمایه می تاختند و در چنین مسیری طبقه کارگر باید مطیع بالایی ها ، تولید را گسترش میداد و نیروی کار خویش را به ارزان ترین نوع آن به فروش می رساند. ولی وضعیت اقتصادی فرانسه و به طریق اولی کارفرمایان آن رضایت بخش بود و افزایش کار و تولید سرمایه از هر طرف بوسیله ی بورژوازی در همه جا به گوش می رسید.
بیدرنگ پس از پایان جنگ، آمریکا میخواست اروپا را در جنگ سرد با روسیه استالینی، وابسته به خود کند از این نظر با “نقشه و یا طرح مارشال” (Le plan Marshall) بعنوان کمک اقتصادی به اروپا، در پی تحقق مقاصد خود می شود. از آنجا که “شارل دوگل” از اهداف آمریکا اطلاع داشت، توافقی با کمک اقتصادی “مارشال” نمی کند زیرا او همواره سعی میکرد در عین دوستی با آمریکا، ولی استقلال فرانسه حفظ شود، ولی اکثریت قابل توجه ای از بورژوازی فرانسه از این کمک مطابق با “طرح و نقشه مارشال” استقبال می کردند، دوگل در ماه ژانویه 1946 بیش از بیش به همین دلیل از دولت استعفا داد ولی پس از مدتی مجبور شد که وارد گردد. حاکمیت سیاسی و دولت آن به دست سه نیرو اداره میشد. 1ـ MRP (جنبش توده ای جمهوری خواهی). 2ـ PS (حزب سوسیالیست). 3ـ PCF (حزب کمونیست فرانسه). در واقع در چنین دوره ای “حزب کمونیست فرانسه” چندین وزیر در دولت فرانسه به ریاست جمهوری Vincent Auriol (وانسان اوریول) داشت که عبارت بودند 1ـ موریس تورز (Maurice Thorez) وزیر حاکمیت و معاون نخست وزیر “شورای وزرا”. 2ـ فرانسوآ بیلو (François Billoux) وزیر دفاع. 3ـ آمبروآز کروآزات (Ambroise Croizat) وزیر کار و امور اجتماعی. 4ـ جورج ماران (Georges Marrane) وزیر بهداشت. 5ـ شارل تیلون (Charles Tillon) وزیر شهرسازی و سازندگی.
ولی در چنین مسیری وضعیت اقتصادی و معیشتی کارگران فرانسه با استثمار شدیدی که از طرف دولت در چارچوب کار و فعالیت بیشتر برای تولید بیشتربه آنها روا می گردید، اسف بار بود. در چنین دوره ای “حداقل دستمزد” حتا از طریق سه جانبه گرایی مشخص نمیشد، بلکه دولت به ابتکار کابینه وزارت کار و امور اجتماعی که بدست “آمبروآز کروآزات” از حزب کمونیست بود، حداقل دستمزد ها را تعیین می نمود. قیمت کالاها همواره سیر صعودی طی می کرد. زمانی که کارگران بخش های مختلف جهت اضافه دستمزد به میدان می آمدند، دولت همراه “سندیکای س ژ ت” اعلام می نمودند که اعتراض نکنید، اول باید تولید افزایش یابد و کشور رشد و توسعه کند، سپس در دوره های آتی می توانید مطالبات دستمزدی را مطرح نمایید. در دیوارهای مترو و از طرف سندیکای س ژ ت نوشته شده بود: “بهتر است که آستین ها را بالا زنیم و تولید را توسعه دهیم”. (1).
در ژانویه 1946، کارگران بخش صفحه بندی مطبوعات برای اعتراض به شرایط سخت و طاقت فرسای کار (علیرغم توصیه های سندیکای س ژ ت مبنی بر ضرورت تداوم کار در سطح شهرها)، وارد اعتصاب می شوند ولی از طرف “حزب کمونیست فرانسه” و سندیکای س ژ ت، اعتراضات به بن بست می رسد. دوم ژوئن 1946 انتخابات پارلمانی میبایست انجام میگرفت، “حزب کمونیست فرانسه” برای اینکه کارگران را برای رای گیری به نفع خود بسیج کند، شعار اضافه دستمزد 25 درصدی را طرح می کند ولی پس از انتخابات و از ماه اوت 1946، قیمت ها باز هم بالا میروند، بدون اینکه دستمزد ها اضافه شوند. وزیر کار و امور اجتماعی که یک “کمونیست” بود، کاملن رضایت خاطر حاکمیت بورژوازی و کارفرمایان را بر می انگیزد. کارگران بخش های مختلف پس از شکست اعتصاب کارگران مطبوعاتی، نظیر راه آهن، پرستاران، اداره پست و … در دوره های مختلف وارد اعتصاب می شوند، ولی همه ی اعتصابات در همان روزهای نخست با عدم موفقیت روبرو شده و قادر نیستند خواسته های بر حق خود را دنبال کنند و چه بسا با خشونت فیزیکی نیز روبرو می شوند و شکست پشت شکست عایدشان می گردد. “شارل دوگل” در خاطرات خود برای این دوره ها از “حزب کمونیست فرانسه” قدردانی کرده و عنوان می دارد که با کوشش همه جانبه ی حزب مذکور، هیچ اعتصاب کارگری در فرانسه بوقوع نمی پیوندد. در شهرهای “پاریس، نانت، دیژون، بوردو، سان نازر و کارگران پست در سراسر فرانسه با آنکه اکثریت آنها متعلق به سندیکای س ژ ت بودند، ولی سیاست ضد کارگری سندیکای خود را نمی پذیرفتند. (2)
کارگران شش روز در هفته بین 50 تا 60 ساعت کار می کردند با دستمزدی که در سطح نازلی پرداخت می گردید. در عوض در سال 1946 بیشترین بودجه دولتی یعنی 43 درصد به بخش نظامی اختصاص داده می شود و فراموش نکنیم که وزیر دفاع دولت بورژوا ـ امپریالیست فرانسه “فرانسوآ بیلو” از حزب کمونیست فرانسه بود.
در ژانویه 1947 کارگران مطبوعات با مقاومت شجاعانه ای اعتصاب را آغاز می نمایند و از ماه مارس، کارگران بخش کتاب فرانسه نیز به اعتصاب می پیوندند. اعتصاب مطبوعات ، روحیه کارگران اتوموبیل سازی رنو را ارتقا می دهد و انگیزه ای برای اعتراض وسیع و گسترده می گردد. ما از این فرصت استفاده می کنیم تا نشان دهیم مطالبات، اعتراضات و اعتصاب در چه شرایط و وضعیتی آغاز می شود و زمینه های اولیه آن در یک کارخانه عظیم که بیش از بیست هزار کارگر دارد، به چه ترتیبی انجام می گرفت و مقاومت دلاورانه آنها چگونه بود و نیز راه کارهای بسیج و سازماندهی آیا بر مبنای تشکل های سنتی و هرمی صورت می گرفت و یا بسیج از راه تشکیل مجامع عمومی در بخش های مختلف بمثابه تشکل های پویا و تسلسل وار پیش میرفته است. بررسی و کنکاش در چنین مواردی است که موجب می شود روش پیشرفته و کاملن آگاهانه کارگران ایران در نزدیکی با کارگران اتومبیل سازی فرانسه آشکار گردد و وظایف انترناسیونالیستی و همبستگی آن برجسته شود. بیهوده نیست که ارگان “رزم کارگری” فرانسه که چند هزار حامی کارگری در این کشور دارد در نشریه شماره 2891 ، روش بسیج مجمع عمومی را مد نظر قرار می دهد و از اعتراضات و اعتصاب کارگران فولاد اهواز به تفسیر می نویسد.
/////////////////////////////////////////////////////
در کارخانه رنو، سازماندهی اعتصاب از بخش های 6 و 18 که دارای فعالین آگاهی بود آغاز می گردد. این دو بخش که از نظر حرفه ای به واحدهای “کولاس” (Collas) معروف اند، مخفیانه به تشکیل دو گروه مبادرت می ورزند ولی بر عکس، مطالبات در سطح علنی تبلیغ می شود. مطالبه ی اولیه آنها بر مبنای سهم بری از ارتقا و رشد میزان تولید کارخانه بود که کارگران این دوبخش که تعداد آنها به سه هزار نفر میرسید چنین خواسته ای را امضا می کنند. سندیکای س ژ ت پتیتسیون مذکور را تقبیح و مردود میشمرد و حتا از حربه ی تهدید نیز استفاده می کند. در تاریخ 15 فوریه 1947 اولین شماره نشریه “صدای کارگران رنو” (La voix des Ouvrières de Renault) برای هر دو هفته یکبار انتشار مییابد. بخش 6 و 18 جلسه ای را فرا می خواند تا اولین مطالبه ی خود را به شور گذارند. در این جلسه کارگران تاکید می کنند که متاسفانه سندیکاها اراده کرده اند که خواسته ها و اعتراضات ما را در نطفه خفه کنند، بنابراین مقاومت بعنوان اساس کار تلقی می گردد و بیش از 100 نفر به نمایندگی انتخاب می شوند. نشریه “صدای کارگران رنو” با انتشار حقایق و افشای استثمار روزافزون کارگری، موجب افزایش اعتراضات می گردد و تشکل های 10 تا 15 نفری را ایجاد می کند. این تشکل ها جلسات مختلف را ساتزماندهی می نمایند که در بین آنها فعالین چپ انقلابی نیز شرکت داشتند. در چنین روندی از بخش های 6 و 18 کارخانه تصمیم گرفته می شود که کمیته ای از اعتصاب انتخاب شود که وظایف آن ارتباط گیری با سایر بخش ها و برقراری شور و دیالوگ متقابل است. در همین دوره ، سطح تولیدی اتومبیل رنو به میزان 150 درصد افزایش مییابد در صورتی که در این چند ساله اخیر دستمزد کارگران فقط 22.5 درصد بالا رفته بود. نشریه “صدای کارگران” همه ی این واقعیت ها را منتشر می کرد.
کارگران تصمیم می گیرند که اعتصاب را از بخش های “کولاس” آغاز کنند و در این میان بیش از صد نفر بدان آگاهی داشتند. برای پیشبرد هدف یاد شده جلسه ای در سالن “کولاس” برگزار می گردد. در جلسه ی یاد شده آن بخش از کارگرانی که با سندیکاها فعالیت داشتند اعلام میکنند:
“در فکر اعتصاب نباشید زیرا مسئولین پلیس را به کارخانه خواهند آورد… یک اعتصاب یک ماه و یا حتا بیشتر می تواند تداوم یابد و شما از گرسنگی تلف می گردید، بنابراین خودتان را از چنین برنامه های پر خطر جدا کنید…”.
جلسه یا کنفرانس فوق در سالن “کولاس” بدون کسب موفقیت خالتمه مییابد و کارگران تحت تاثیر صخبت های سندیکالیست ها روحیه اعتصابی شان تضعیف می گردد. ولی باید جو ضد اعتصابی درهم شکسته شود و مطالبات منطقی کارگران علیه کارفرمایان دولتی به کرسی نشیند. از این نظر بیش از صد نفر از کارگران تصمیم می گیرند که علیه سیاست ضد اعتصابی سندیکاها مبارزه ی جدی تری را انجام دهند و جهت پیش برد اعتصاب فعالانه تر کار کنند.
در ابتدای آوریل 1947، آنها پیشنهادی مبنی بر اضافه دستمزد میدهند و در این رابطه از کارگران به جمع آوری امضا می پردازند و این مطالبه را در نشریه “صدای کارگران رنو” انتشار می دهند. اعلام اینکه باید 10 فرانک به نرخ پایه ای دستمزدها اضافه گردد. اولین گام موفقیت کارگران آگاه در جمع آوری امضاها برجسته می شود، زیرا اکثریت قابل توجه ای از کارگران این دو بخش ، پتیتسیون را امضا می کنند و کاملبن با آن توافق دارند. اکنون میبایست این امضاها را به مسئولین ارائه دهند. ولی پاسخ مسئولین فشار و تهدید است و لیست امضاها را پاره می کنند. در 17 و نیز 23 آوریل 1947 متینگ های موفقیت آمیزی در مسیر خروجی کارخانه برگزار می شوند و اعلام میگردد که مسئولین، لیست بلند امضاها را پاره کرده اند… «به ما میگویند که اعتصاب ادامه داشته باشد، کارگران از گرسنگی تلف می شوند، در صورتی که 5 سال است که ما به دلیل گرسنگی در حال تلف شدن هستیم. به ما میگویند که مسئولین به پلیس متوسل می شوند و آنها را به کارخانه می آورند، در واقع 5 سال است که ما زیر ستم گاز اشک آور (کریموژن) دست و پا میزنیم. گاز “کریموژن” فقط اشک های ما را جاری نمی سازد، بلکه خانه های ما را همراه خودمان تخریب می کند…”
پس از متینگ های موفقیت آمیز، ابتدا “مجمع عمومی فرا خوانده می شود که از دل چنین مجمعی و با شور کارگران 350 نماینده ی کارگری انتخاب می شوند و کمیته اعتصابی که از قبل موجودیت داشت و از 11 کارگر تشکیل شده بود، یک مسئول و یا سخنگو برای آن برگزیده می گردد. مسئول “کمیته اعتصاب” جوان 25 ساله ای است که “پی یر بوآ” (Pierre Bois) نام دارد. کارگر آگاه و فعالی که در بخش 6 کارخانه کار می کند. “کمیته اعتصاب” جلسه ای برگزار کرده و روز جمعه 25 آوریل را آغاز اعتصاب انتخاب می کند و به دلیل جو امنیتی از طرف نیروهای مخالف اعتصاب، در سطح کارخانه علنی نمی شود. ولی برای خنثا کردن راهی را بر می گزیند که هر عضو “کمیته اعتصاب” همراه 5 کارگر فعالیت ها را تشدید دهند و با احتیاط کامل به کارگران اعلام دارند که ساعت 6 صبح 25 آوریل در کارخانه حاضر شوند. روز جمعه 25 آوریل از این نظر انتخاب شده بود که در این روز کارگران دستمزدهای خود را دریافت میکردند. باللخره کارگران بخش های 6 و 18 اعتصاب را آغاز میکنند و مطالبه بر دو پایه استوار است 1ـ اضافه دستمزد 10 فرانک بر مبنای نرخ پایه برای ساعات کار 2ـ پرداخت کامل در مدتی که کارگران در اعتصاب بسر میبرند.
در چنین شرایطی که اعتصاب از دو بخش آغاز شده بود، مسئول سندیکای س ژ ت کارخانه رنو بین اعتصاب گران حاضر می شود و اجازه صحبت می خواهد. او در صحبت هایش “مجمع عمومی” کارخانه را به تمسخر می گیرد و اعلام می دارد که مطالبات شما را به سندیکای ما اعلام کنید تا آنها را مورد بررسی قرار دهیم که کارگران باتفاق نمی پذیرند زیرا کارگران از قبل مطالبات را در سطح کارخانه اعلام کرده بودند. پس از سندیکای س ژ ت بلافاصله یکی از مسئولین کارفرمایی بنام “لو گارک” (Le Garrec) که عضو “حزب کمونیست فرانسه” بود، و در عین حال ریاست روابط روسیه استالینی و فرانسه را بعهده داشت به محیط اعتصاب وارد می شود و قصد دارد کارگران را قانع سازد که از اعتصاب دست کشیده و به کار خود بازگردند. وی پس از ارائه بحث، منتظر پاسخ کارگران بود که یک نماینده ی کارگری عضو “کمیته اعتصاب” برگزیده می شود تا به”لو گارک” پاسخ دهد. این نماینده یک کارگر اسپانیایی بود که در کارخانه رنو کار می کرد و در سال 1934 در جنگ انقلابی برای کسب سوسیالیسم شرکت داشت. او پاسخ میدهد:
«دیروز کارخانه بدست شما بود و شما فرمان می دادید، فردا امکان دارد پلیس در اینجا فرمانروایی کند. ولی امروز ما کارگران سرنوشت کارخانه را بدست گرفته ایم و شما بیهوده در اینجا حضور دارید و اعتصاب ما ادامه خواهد داشت.”. ولی رئیس کارخانه و عضو “حزب کمونیست فرانسه” اینگونه جواب می دهد: “من با یک خارجی بحث نمی کنم”. در این اثنا کارگر “اسپانیایی”، نماینده برگزیده از طرف هزاران کارگر اعتصابی رنو، اینگونه پاسخ می دهد: آقای رئیس؛ در تجمع اعتصابی ما یک خارجی حضور دارد و آن شما هستید. در اینجا فقط کارگران حاضراند و در رویارویی با بورژواها قرار گرفته اند. بنابراین خارجی شما هستید، زیرا شما از طبقه ما نمی باشید. ما کارگران وطن نداریم، در عوض طبقه مشترکی داریم. لطفن اینجا را ترک کنید».
پی یر بوآ (Pierre Bois) در کتاب خود می نویسد: «رئیس “کمونیست” کارخانه درس خوبی در رابطه با انترناسیونالیسم از طرف رفیق ما دریافت می دارد» (3).
بعد از این ماجرای تاسفبار، گروهای کوچکی از کارگران در درب های خروجی کارخانه حاضر می شوند و در حال توزیع بیانیه اعتصاب بودند که از طرف اعضای “حزب کمونیست فرانسه” مورد ضرب و شتم قرار می گیرند. تدریجن اعتصاب به بخش های دیگر نیز سرایت می کند بطوریکه در روز 29 آوریل، تعداد کارگران اعتصابی به 12 هزار نفر می رسد و باز بیشتر و بیشتر می شود. در چنین موج فزاینده ی اعتراضی، سندیکای س ژ ت در رابطه با اعتصاب، اعلام رفراندوم میکند و در نتیجه مطابق با رفراندوم فوق 21286 کارگر در آن شرکت می ورزند. از این تعداد 11354 کارگربرای ادامه ی اعتصاب رای مثبت می دهند. ولی 8015 کارگر بر این باوراند که باید اعتصاب را رها کرده و به کار بازگردند. 1009 نفر رای سفید و 538 نفر در رای گیری شرکت نمی کنند.
همبستگی از خارج کارخانه رنو آغاز می گردد. کارگران مطبوعات و بویژه کارگران اتومبیل سازی “سیتروئن”، اعتراض و حتا اعتصاب های کوتاه مدت می نمایند و همبستگی عمیق خود را نسبت به ااعتصاب کارگران رنو ابراز می دارند. در اینجا وزیر کار و امور اجتماعی کمونیست، یعنی “دانیل مه یر” وارد میدان می گردد. زیرا اکثریت عظیمی از کارگران پیشنهادات ریاست کارخانه و سندیکای س ژ ت را نمی پذیرند. بویژه ریاست اعلام کرده بود که پرداخت کامل ساعات در روزهای اعتصاب پذیرفته نمی شود. اما برعکس همبستگی کارگران کارخانه ها و شرکت های نیز افزایش می یابد. در چنین مسیری رئیس کارخانه عنوان می دارد که خطراتی موجودیت همه ی ما را تهدید می کند که عبارتند از کارخانه، مالکیت دولتی و کارگران در خطر جدی می باشند. او “کمیته اعتصاب” را مورد اتهامات نا بجا قرار می دهد و مستقیمن به مسئول این کمیته می گوید:
«آقای بوآ؛ مطمئن هستم که اگر شما به کارگران بگویید که کار خود را آغاز نمایند، همه اعتصاب را رها خواهند کرد». این سخنان “لو فوشو” عضو حزب کمونیست فرانسه و مسئول اول (PDG) کارخانه است. ولی “پی یر بوآ” در حضور هزاران کارگر اینگونه پاسخ می دهد: “شما از من می خواهید که به همکاران کارگری خیانت نمایم. طرح این گونه بحث ها و پیشنهادات از طرف شما بی فایده است. خودتان را عصبانی نکنید… اگر معتقد هستید که کارگران برای شکستن اعتصاب آمادگی دارند، خودتان بجای من چنین پیشنهادی بدهید. آقای رئیس؛ شما در محیط اعتصابی کارگران قرار دارید. بعنوان مسئول “کمیته اعتصاب” وظیفه دارم که در اینجا به کارگران بگویم؛ رفقای کارگر! آقای “لوفوشو” از شما می خواهد که با قطع اعتصاب به کار برگردید. ایشان پرداخت ساعات صرف شده در اعتصاب را نمی پردازند و معتقدند که من بر همه ی شما نفوذ دارم و از این نظر است که شما در اعتصاب بسر میبرید. من برعکس به آقای کارفرما پیشنهاد دادم که خودتان به نحوی در کارگران ایجاد نفوذ نمایید… اکنون آقای “لوفوشو”؛ شما می توانید در این مورد با کارگران در همین مکان صحبت کنید». (4).
“لوفوشو” وقتی آغاز به صحبت می کند، بحث های او همچون سکوت یخ زده ای در فضا به گردش می آید و زمانی که سخنانش به انتها می رسند، کارگران اعلامن می دارندکه دستمزدها باید 10 فرانک از روی نرخ تولید به ساعات کار اضافه شود و دوم اینکه تمام ساعات روزهای اعتصابی ما نیز پرداخت گردد.
در روز جمعه 16 مه، ریاست کارخانه عقب نشینی می کند و به کارگران اعلام می دارد که اگر می خواهید اعتصاب را به اتمام رسانید، 1600 فرانک برای از سرگیری کار پرداخت خواهد شد و 900 فرانک نیز بعنوان ساعات اعتصابی به شما تعلق خواهد گرفت. روز دوشنبه 19 مه “مجمع عمومی” بین هزاران کارگر تشکیل جلسه می دهد و به اتفاق پیشنهاد ریاست کارخانه مورد پذیرش قرار گرفته و اعلام می شود که به کار باز میگردیم. در این رابطه اضافه دستمزدها در رابطه با نرخ تولید در ساعات کار کارگران 3 فرانک اعلام شده بود که آنرا نیز می پذیرند. در “مجمع عمومی” کارگری که از موفقیت اعتصاب خشنود گشته بود، اعلام می دارد:
«در کارخانه ما برای پیشبرد اعتصاب ما هیچ رهبری نداریم. من به جنبش ما افتخار می کنم. ما هر صبح و چندین بار در روز “مجمع عمومی” برگزار می کردیم و تصمیمات جمعی ما عملی می گشت.»(5).
با پیروزی اعتصاب کارگران رنو، دولت “رامادیه” (Ramadier)، و به دستور وی همه ی وزرای “کمونیست” (باستثنای وزیر بهداشت و)، مجبور به استعفا می شوند. بویژه که حزب کمونیست فرانسه در 20 آوریل، زمانی که هزاران کارگر رنو در اعتصاب بسر میبردند، سیاست خود را ناموفق و در تنگنا می بیند و برای اینکه از این طریق اعتبار و پایگاه خود را در درون طبقه از دست ندهد، در مورد افزایش قیمت ها و بالا نرفتن دستمزدها به دولت رای اعتماد نمی دهد و همین مسئله باعث می شود که وزرای “کمونیست” از روی اجباراز دولت “رامادیه” استعفا دهند و چنین وضعیتی با اعتصاب شجاعانه کارگران رنو بوجود می آید. اگر وزیر “کمونیست” بهداشت استعفا نمی دهد، به این علت بود که در روز اخذ رای اعتماد به دولت، در پارلمان حضور نمی یابد.
بعد از رنو، کارخانه های مختلف دیگری برای تحقق مطالبات خویش به اعتصاب روی می آورند. بنابراین آنچه که حائز اهمیت و جلب توجه می کند، شورای کارگری و شور همگانی آنها که چندین بار در روز درون “مجمع عمومی” صورت می گرفت، راه سازش احتمالی و باز نمودن بروکراسی را سد می کند. زیرا “مجمع عمومی” همه چیز است، تشکل پویا و تسلسل وار است و از تصمیمات هرمی بهره ای ندارد. شور می کند و هر نماینده ای را که در مسیر سازش و بروکراسی گام بردارد، سریعن برکنار می نماید. برعکس؛ تشکل های ثابت که از کنگره ای تا کنگره ی دیگر قادر به تعویض مسئولین خود نمی باشد و این کنگره ها در فواصل 2 یا سه و یا حتا چهار پنج سال به طول می انجامند و اینگونه ساختارهای تشکیلاتی راه بروکراسی و سازش با بورژوازی را تحکیم می کنند.
سانتریست های سوسیال دموکرات ما از آنجا که در وضعیت و همچنین در اندیشه ی طبقاتی قرار ندارند، نه می خواهند و نه می توانند از شیوه ی منطقی و پویای “مجمع عمومی” دفاع کنند. هر انسان و یا هر نیرویی می تواند سندیکالیست باشد و یا از موجودیت سندیکا بنا بر مواضع سانتریستی حمایت کند، این حق آزادیخواهانه ی آنها خواهد بود. مشکل ما از اینجا بر نمی خیزد، مشکل زمانی سر برون می آورد که ما نتوانیم از تشکل های هرمی و سندیکاها انتقاد نمائیم. متاسفانه اغلب احزاب و نیروهای سیاسی ما در این زمینه رویکرد مورالیستی ارائه می دهند، یعنی دیپلوماتیک عمل می نمایند و هم به میخ می زنند و هم به نعل، دلیل آنهم روشن است چون آنها نیز دارای ساختار تشکیلاتی هرمی می باشند و یک فرد دارای مسئولیت های متفاوتی در یک تشکیلات می گردد. این نمی تواند از کیفیت شورایی برخوردار باشد و اگر حمایت خود را از شورا ابراز می دارد، فقط به فقط در سطح شعار باقی خواهد ماند زیرا چنین نیرویی در عمل خلاف جریان مورد نظر ما گام برمیدارد. این سیاست قادر نیست علل شکست انقلابات را دریابد و به همان اندازه گره ای از بحران جهانی و جنبش انقلابی کارگری را حل کند. اعتصابات کارخانجات اتومبیل سازی فرانسه همان سیاستی را پیش میبرند که امروز در بعضی از صنایع های کلیدی ایران مشاهده می کنیم. سندیکا چه در کشورهای استبدادی و چه در ممالکی که به اصطلاح غیر استبدادی می باشند، مظهر بروکراسی و در موارد حساس و یا در تند پیچ های اجتماعی بطریقی با حاکمیت سازش دارند ولی برعکس تشکل های پویا و غیر هرمی و تسلسلی همانند “مجامع عمومی” و یا کمیته های متنوع سیاسی ـ اقتصادی و غیره از این دست، پایه های مادی شوراها می باشند و تسلسل وار به هم مربوط می گردند و رمز موفقیت های نسبی را نیز در چنین راستایی باید مشاهده نمود. در آینده باز بطور مستند بیشتر در این زمینه قلم خواهم زد.
ادامه دارد.
بهمن 1402 ـ ژانویه 2024
1ـ زندگی یک کارگر فعال کمونیست انقلابی ـ پی یر بوآ ـ انتشارات ال ب س ـ صفحه 33 ـ متن فرانسه
2ـ تاریخ واقعی رزم کارگری ـ روبرت بارسیا (الیاس هاردی) ـ مصاحبه ی کریستف بورسیه با روبرت بارسیا ـ انتشارات دنوئل ـ متن فرانسه، صفحه 116
روبرت بارسیا در سال 1928 در پاریس متولد گردید و در سن 15 سالگی که در دبیرستان تحصیل می نمود، به دلیل فعالیت سیاسی و داشتن اندیشه ی کمونیستی، در زندان پاریس محبوس بود. وی در سال 2009 در پاریس وفات یافت.
مصاحبه ی کریستف بورسیه با رفیق روبرت بارسیا (قبل از وفات وی ) بصورت کتاب فوق انتشار مییابد. کریستف بورسیه، روزنامه نگار، هنرمند سینمایی، فعال در رسانه های رادیو ـ تلویزیون، نویسنده و دبیر زبان فرانسه می باشد و هنوز هم فعال است.
- La véritable histoire de Lutte Ouvrière – Robert Barcia , alias Hardy –
Entretiens avec Christophe Bourseiller – Editions Denoel – page 116
3 ـ زندگی یک کارگر فعال کمونیست انقلابی ـ پی یر بوآ ـ انتشارات ال ب س ـ صفحه 66 ـ متن فرانسه
3 – Une vie de militant ouvrier communiste révolutionnaire – Pierre Bois – Editions lbC – pages 66.
4 ـ همانجا صفحات 74 و 75.
4 – Ibid – les pages 74 – 75
5ـ همانجا صفحه 77 ـ متن فرانسه
5 – Ibid – pagf 77
آنارشیستها ایده سندیکالیسم انقلابی را ارائه دادند که بنظر من هنوز کاربرد دارد. در این ایده، نه تنها هدف اتحادیه از بین بردن سرمایه داری است، بلکه شکل مدیریت کل جامعه نیز می باشد، چون تمام افراد فعال جامعه در محیط کار هستند. ایده “شورا” در میان مارکسیستها گنگ است. معلوم نیست شورا تشکل اداره کننده محیط کار و ابزار اجتماعی الغای شیوه تولید سرمایه داری است و یا شکلی از انتخابات برای تعیین قدرت مرکزی (دولت) در جامعه!! تفسیر دوم، بکل ارتجاعی می باشد چون کماکان نیرویی را بالا سر طبقه کارگر سازمان میدهد. تفسیر اول درست است، اما با مقوله حزب در میان مارکسیستها در تضاد قرار دارد. بهتر است فعالین مارکسیست ایده حزب را بنفع سندیکالیسم انقلابی کنار بگذارند که به معنی آنارشیست شدن است. یکی از دیدگاههای مارکسیستی، دیدگاه آقای ناصر پایدار، تفسیر اول را دارد بدون تجویز حزب و قدرت دولتی که بدرستی تجدید نظر در مارکسیسم است، اما متاسفانه، ایشون در بند پیغمبر دیدن مارکس که خودش حزبی بود، اسیر است و در تناقض بسر می برد. در کامنتی نوشتم که علل صد دکون شدن و شکست مارکسیستها ماتریالیسم تاریخی آنهاست.
آنارشیست