علی شاکری زند: برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار- بخش سوم ـ ب
علی شاکری زند
برگهایی از زندگی سیاسی
دکتر شاپور بختیار*
بخش سوم
فعالیت در تجدید سازمان جبهه ملی ایران
بختیار یک شخص نیست؛
یک راه است؛ راه امروز و آیندهی ایران
بخش سوم ـ ب.
آغاز تجدید سازمان
جبهه ملی ایران
چنانکه که گفتهشد در جریان نشستهایی که در خانهی بعضی از سران جبهه ملی مانند الهیار صالح، دکتر غلامحسین صدیقی، باقر کاظمی، و، نیز به گفتهی شاپور بختیار، در خانه ی خود وی واقع در فرمانیه برگذارمیشد هیأتی پانزدهنفره به عنوان شورای موقت برای سازماندادن به کارهای جبهه ملی ایران انتخابشدهبود. شاپور بختیار یکی از اعضاء این شورا و نیز عضو هیأت اجرائی موقت بود که ریاست آن را الهیار صالح بر عهده داشت.
همزمان با بردن مبارزه به میان مردم و تجدید سازمان، یکی از کارهایی که زیر نظر این هیأت اجرائی به پیش میرفت تدارک اولین کنگرهی جبهه ملی ایران بود، که در دیماه ۱۳۴۱ برگذارشد.
با اینکه کار این کنگره با موفقیت بهانجامرسید اما شناخت چگونگی تدارک و نحوهی برگذاری آن از اهمیت بسیار برخوردار است، زیرا فهمیدن حواث بعد از آن در گرو آگاهی بر همهی پیشآمدهایی است که به هنگام این تدارک و در جریان برگذاری کنگره رخدادهبود.
تعداد نمایندگان منتخب برای شرکت در کنگره ١٧۴ نفر بود. آنان از طرف ٨ واحد استان و شهرستان، و سه حزب عضو جبهه ملی، و ١٣ واحد متعلق به شعبههای مختلف سازمانی انتخابشدهبودند که ٣۵ نفر اعضای شورای موقت هم بطور خودبخود به آنها افزودهشدهبودند.
هیأت اجرائی موقت در گزارش خود به اولین اجلاس کنگره دربارهی چگونگی و مقدمات تشکیل آن چنین میگوید:
«جبهه ملی ایران که احیاء حقوق و آزادیهای اجتماعی و فردی ملت ایران بر طبق قانون اساسی و اعلامیهی جهانی حقوق بشر را هدف اصلی خود میشناسد یک جمعیت قانونی است. در عوض، دستگاه حاکمه یک سازمان غیرقانونی و اعمال آن نیز غیرقانونی است. ما با این دستگاه غیرقانونی و مستبد مبارزهخواهیمکرد، مبارزه را ادامهخواهیمداد تا سرانجام حکومت قانونی و ملی در کشور برقرارسازیم و هدفهای اصلی انقلاب مشروطه را جامهی عمل بپوشانیم. با توجه به وظایف سنگینی که به عهده داریم و با التفات به اوضاع و احوال دنیای امروز، از آغاز تجدید فعالیت جبهه ملی به این حقیقت مسلم توجه نمودیم که اجرای وظایف ملی و استقرار حکومت قانونی بدون داشتن ابزار مناسب عملی نیست و به همین سبب از نخستین روز به امر تشکیلات توجهنموده به کار آن همتگماشتیم [و] تا آنجا موفق شدیم که نخستین کنگرهی خود را به حمدالله اکنون میتوانیم تشکیلدهیم. تشکیل این کنگره نشانهای از موفقیت ما در امر تشکیلات است.۱» [ت. ا.]
در واقع نیز، تشکیل آن کنگره در آن زمان بخودی خود یک پیروزی بزرگ بشمارمیرفت. زیرا نخستین بار بود که در ایران یک جمعیت سیاسی، متشکل از احزاب و جمعیتهای سیاسی، توانستهبود کنگرهی سرتاسری خود را بر اساس انتخاباتی دموکراتیک برگذارکند. این موفقیت همچنین پاسخ روشنی بود به کسانی که مدعی بودند که مردم کشور ما دارای روح همکاری و تشریک مساعی نبودند و در نتیجه برای برخورداری از دموکراسی آمادگی نداشتند.
در آن گزارش، سپس، دربارهی اهمیت سازماندهی گفتهمیشود:
«در دو سال اخیر قسمت عمدهی وقت و فعالیت ما مصروف امر تشکیلات بودهاست زیرا ما به این حقیقت که پیشوای ما دکتر محمـد مصدق اعلامداشتهاست ایمان داریم و صمیمانه معتقدیم که فقدان تشکیلات سیاسی و اجتماعی سببشدهاست که ملت ما استقلال خود را از دست بدهد. جبهه ملی ایران، در دوران جدید، کار خود را از تدوین اساسنامه شروعکرد و این موفقیت در مقام مقایسه با سال ١٣٢٨ رشد و پیشرفت فوق العادهای را نشانمیدهد… علت عمدهی موفقیت دشمن در ٢٨ مرداد ضعف تشکیلاتی نهضت ملی ایران بوده و این همان نکتهای است که پیشوای ما در نامهی خود خطاب به سازمان جبهه ملی ایران در آمریکا به آن اشارهفرمودهاست.(…) پس از دو سال کار تشکیلاتی اگرچه در نتیجهی تضییقات و فشارهای هیأت حاکمه تمام انتظارات ما برآوردهنشد ولی آنچه بهدستآمده بسیار قابل ملاحظه است. توجه افراد و ابراز علاقهی آنها برای متشکل شدن و اقدام نسبت به ایجاد تشکیلات حقیقتاً نوید بخش بودهاست. در طی این مدت تقاضای شرکت در حوزهها و تشکیل حوزههای جدید بقدری زیاد بوده است که در مواردی تشکیلات و سازمان ما از لحاظ وسائل کار از قبیل تهیهی محل و معرفی گوینده دچار مشکلاتی شدهاست. (…) باری فعالیت ما از تاریخ تجدید فعالیت تا امروز ثمربخش و مؤثر بودهاست و اکنون میتوان گفت که در امرتشکیلات ما از مراحل اولیه عبورکردهایم و پایههای مستحکمی بهوجودآمدهاست که تشکیلات عظیم و وسیعی را میتوان بر آن بنا و استوار نمود.۲»
شاپور بختیار در سخنرانی خود، که در جلسهی پنجم کنگره ایرادشد، ابتدا از اهمیت تشکیل آن مجمع سخنگفت و با توجه به مناقشاتی که در جلسات پیشتر، و خاصه پیرامون واقعهی اول بهمن، رخدادهبود، به ضرورت تبادل نظر دربارهی مشکلات کشور و سازمان با روشنی و صراحت پرداخت: «ما اگر در این مقام مقدس و در حضور نمایندگان تهران و شهرستان ها اظهار نظر صریح و روشن نکنیم و اگر مسائل و معضلات خود را با یکدیگر در میان نگذاریم کی و کجا خواهیمتوانست که راجع به سرنوشت جبهه ملی، یعنی تنها سازمان ملی، مترقی و اصیل تبادلنظرکنیم.۳» و اضافهکرد: «ما در مقابل این دستگاه ظلم و فساد و بیایمانی یک جبههی آزادیبخش و فسادناپذیر و مؤمن تشکیلدادهایم و به اهمیت این هدف بزرگ یک به یک واقف هستیم. تمام تلاش های عده ای… مأموران کشوری و لشکری موفقنخواهدشد که طرح تازهی خود یعنی انفجار جبهه ملی از داخل را عملینماید.۴»
او سپس به ادای توضیحاتی دربارهی صراحت لهجهی خود پرداخته سخنان زیر را که شانزده سال پس از آن، به هنگام رودررویی آشکار با خطر خمینی، همهی معنای آنها به روشنی نمایان شد بیانداشت: «دوستان صمیمی و سیاستمداران مجرّبی که در اینجا حضوردارند بارها به من تذکردادند که صراحت و شجاعت اصل دوم و سوم برای یک مرد سیاسی است و باید حتیالمقدور از آن پرهیزکرد. قبول چنین نظریهای برای بنده بسیار دشوار است. من معتقدم که شجاعت و صراحت علیرغم زیانهای بسیاری که دارد روزی ثمر خواهدداد. این سرمایهگذاری در ابتدای کار زیان آور خواهدبود. ولی بهتدریج و با زمان همان طور که زمان به نفع حقیقت است روزی ثمر خواهدداد. عیب کار اینجاست که بعضی در تمام مراحل عمر در پی یک وضعیت اجتماعی راحت و آسودهای هستند و در عین حال جنتمکانی را بر تمام شقوق زندگی ترجیحمیدهند. ولی من اصولاً از سال ١٩٣۶ مسیحی که بر علیه فرانکو و دیکتاتوری او در سازمان دانشجویان وابسته به حقوق بشر فعالیتمیکردم و با فاشیسم و دیکتاتوری هیتلر جنگکردم نمیتوانم در میدان مبارزه برای وطن در صف مقدم واقعنشوم. این عمل و این روش اغلب به زندگی شخصی افراد لطمات جبران ناپذیری واردمیکند(…) این مقدمه لازم بود … برای توجیه بیاناتی که در اطراف وضع جبهه ملی و رهبری جبهه ملی مطرحخواهدشد.۵»[ت. ا.]
آنگاه برای تشریح اهمیت سازماندهی از جمله چنین گفت:« دکتر مصدق فردی بود که از جنبه ی سیاسی به جنبهی معنوی رسید. بعضی جبهه ملی ما را با جبهه ملی زمان ایشان اشتباهمیکنند. بنده معتقدم که ایشان همتراز نداشت و ندارد و از زمان امیر کبیر تا حال کسی مثل ایشان نیامدهاست. ولی در وضع فعلی جبهه ملی مفهوم دیگری پیداکردهاست. در زمان دکتر مصدق، فکر کنید این جبال البرز باقلهی دماوند، یک شخصیت عظیمی بر تمام این کوه و دره و دشت تسلط معنوی داشت و فردفرد افراد شما یک به یک به او ایمان داشتید و داشتیم و داریم. … جناب آقای دکتر مصدق و آن نهضت بر احساسات ما احاطهداشت ولی بر نیروها احاطهنداشت. اینها حقایقی است که ما باید بدانیم و با تمام احترام و با تمام خضوع و خشوعی که نسبت به این سرور بزرگوار داریم، فکر نکنیم که اگر به تشکیلات جبهه ملی اهمیتندهیم جز به ٢٨ مرداد به راه دیگری خواهیمرفت. شما باید ضمن این فداکاری که میکنید تمام جوانب امر را درنظربگیرید که راه تکرار ٢٨ مرداد بستهشده، بهکوری چشم دشمنان ملت ایران بستهخواهدشد.۶»
سپس، ضمن دعوت به خاتمه ی نقار دربارهی حادثهی اول بهمن، که بخش مهمی از جلسات نخست را گرفتهبود، به توضیح دربارهی کار در یک جبهه پرداخته گفت:« من فکرمیکنم با یک برنامهی مشترک ما میتوانیم با یکدیگر همکاریکنیم و به اهداف خود برسیم. البته اینکه پس از دستیابی به آزادی چه خواهدشد بحث دیگری است. من میدانم که پس از نیل به آزادی هر یک از احزاب به راه خود خواهندرفت. حزب ایران، جاوید باد ایران خواهدگفت و حزب دیگر بنام خدا میگوید. این مسئله خطا و گناه نیست. گرچه آرزوی من هم نیست که این مسئله رخدهد. ولی در هر صورت پیش از آنکه احزاب یکدیگر را بخوبی بشناسند، و پیش از برخورد عقاید صلاح نیست که این واحدهای متشکل که سال ها امتحان همکاری و دوستی دادهاند منحلشوند. این صحیح نیست که ما ایدهآلی فکرکنیم و جلوی پای خود را نبینیم. من پارسال و امسال این موضوع را مطرحکردم که این احزاب اصیل باقیبمانند و جبهه ملی به عنوان فرماندهِ مافوق تمام این دستجات عملکند.۷»
وی پس از اشاره به سخنان دکتر مصدق دربارهی اثرات منفی دورماندن ملت ایران از وقایع جهان در دوران دیکتاتوری رضاشاهی، اضافهکرد: «با تغییر اوضاع و آگاهی از تحولات جهان و از جمله پیشرفت نهضت نهرو و دیگران دکتر مصدق نیز بهتدریج به اهمیت تشکیلات پیبرد. در این پیامی که برای کنگره فرستادند به اهمیت موضوع اشارهکردند و این پیام تشویق به ایجاد تشکیلات است. دوستان بدانید بدون ایجاد تشکیلات صحیح این دستگاه فاسد جبهه ملی را ازبینخواهدبرد.۸»
سپس به دفاع از رهبری جبهه ملی پرداخته، گفت «این نهایت بیانصافی است که ما رهبری جبهه ملی را تخطئهکنیم و بگوییم به دو سال پیش برگردیم. این راه بیخطر و بدون مزاحمت و اغتشاش پیمودهنشدهاست. برای رسیدن به این نقطه زحمات فراوانی کشیدهشدهاست. ولی چنانکه گفتم باید روحیهی جدید و بدور از خودستایی و غرض شخصی… بوجودآید. این روحیه اگر در بین ما بوجود نیاید انفجار درونی رخخواهدداد. متأسفانه باید بگویم بعضی از حرکات و اقدامات ما با این روحیه منطبق نبود. من با سی نفر از اعضای شورای جبهه ملی افتخار همکاری داشتهام. به جرأت قسممیخورم که به هیچ عنوان از هیچیک از آقایان جز صفا و صمیمیت ندیدهام و اینکه عنوانمیکنند که شورای جبهه ملی ضعیف بودهاست بههیچوجه صحیح نیست. همهی افرادی که در شورا عضویت داشتند تلاشکردند و نتیجهی کار آنها نیز همین کنگره است. یک زمانی این پرسش وجودداشت که جانشین دولتهای وقت چه کسی خواهدبود ولی پس از اقدامات اخیر، جبهه ملی بهعنوان یک آلترناتیو مطرح شدهاست. و جبهه ملی فعلی بر مبنای یک تشکیلات سیاسی قراردارد نه بر مبنای یک احساسات متلاطم.۹» [ت. ا.]
شاپور بختیار که پیش از کنگره عضو شورای مرکزی و هیأت اجرائی بود به علت نقش تشکیلاتی مهم خود و اینکه در هیأت اجرائی مسئول امور دانشگاه، و به عبارت دقیقتر«سازمان دانشجویان دانشگاه تهران وابسته به جبهه ملی» بود، در سخنرانی یادشده چند بار از دانشگاه سخنگفت و بر اهمیت نیروی آن در مبارزات جبهه ملی تکیهکرد.
در بخش سوم، الف، این نوشته یادآوریکردهبودیم که:
«در بررسی مبارزات جبهه ملی ایران در دوران پس از تجدید فعالیت آن، در سال های ١٣٣٨به بعد، که شاپور بختیار در آن نقش بسیار برجستهای داشت، مسئولیت سازمان دانشجویان جبهه ملی ایران در دانشگاه که قلب تپندهی آن روز نهضت بشمارمیرفت، با وی بود و در این دوران او شبانهروز در راه رونق مبارزهی دانشجویان در سایهی تشکل بهتر و گسترش بیشتر آن میکوشید. بدین جهت ملاحظهخواهدشد که الهیار صالح که رئیس هیأت اجرائیه جبهه ملی بود، و شاپور بختیار، که مسئولیت سازمان دانشگاه را بر عهده داشت و در زمینههای سازماندهی و تدوین مبانی فکری فعال بود، در رأس حساسترین امور جبهه ملی قرارداشتند. “… زمانی که در اولین تحصن پرشکوه و پرصدای دانشجویان دانشگاه تهران در دانشکدهی ادبیات (دیماه ۱٣٣۹) به مخالفت با بازداشت تعدادی از دانشجویان که دکتر بختیار نقش اساسی در انجام [آن] تحصن داشت در ساعت یازده شب ناگهان اعلامشد دکتر بختیار به دانشگاه آمدهاست و میخواهد با دانشجویان متحصن صحبتکند هیجان و احساسات بینظیری از طرف دانشجویان دختر و پسر که از خستگی و فعالیت روز چرتمیزدند نشاندادهشد، اما بعد از آنکه او اعلامکرد به دستور هیأت اجرایی جبهه ملی به دانشگاه آمدهاست تا از دانشجویان منضبط جبهه ملی بخواهد تحصن را پایاندهند و به منازل خود بروند و[تصریح کرد که] این یک دستور است، موجی از مخالفت برخاست و او را بهناحق متهم به سازشکاری نمودند و در بازگشت از دانشگاه چند نفر بیشتر بدرقهاش نکردند؛ اما او برای رعایت انضباط تشکیلاتی بر احساسات خود غلبهنمود و اعلامنکرد که شخصاً تنها کسی بود[ه] که با شکستن تحصن در آن هنگام شب مخالفبوده ولی چون در اقلیت قرارگرفته مأمور ابلاغ نظر هیأت اجرایی گردیدهاست۱۰. هیأت اجرایی هم متاسفانه نکوشید تا هیاهوی ایجادشده در مورد شکستن تحصن از جانب دکتر بختیار و اتهام ناروای سازشکاری به او را با توضیحات خود منتفینماید!”»
در سال ١٣۴٢، درست در زمانی که باز شمار بزرگی از سران و دانشجویان جبهه ملی در زندان بودند، در گرماگرم «انقلاب سفید»، شاه بار دیگر کوشید تا رهبری جبهه را به سوی قدرت حکومت فردی خود جلبکند؛ در حالی که بازداشت شدگان از روز ١٩ فروردین در اعتراض به وضع خلافقانون خود دست به اعتصاب غذا زدهبودند. این عمل در داخل و خارج کشور بازتابی وسیع یافت. رژیم که از نتایج بعدی آن بیمناک شدهبود سرهنگ ناصر مقدم و سرهنگ جناب را به مذاکره با رهبران جبهه ملی در زندان فرستاد. دکتر صدیقی در اولین دور این مذاکرات بهنمایندگی از سوی زندانیان به افسران نامبرده گفت «به اعلیحضرت بگویید ما در بند زندگی خود نیستیم و تا زنده ایم با استبداد مبارزهمیکنیم ولی در حکومت استبدادی هم، ولو بهظاهر، باید اصول رعایتشود؛ باید تکلیف مردمانی [را] که به جرم آزادیخواهی به زندان انداختهاید، و قبل از همه دانشجویان را، روشنکنید. این آقایان باید خود را برای امتحانات آخر سال آمادهکنند… ۱۱» بهدنبال مذاکرات بعدی، دانشجویان آزادشدند اما رهبران جبهه ملی همچنان در زندان باقیماندند. چندی پس از این قضایا، شاه تصمیمگرفت تا با اعزام نمایندهای به زندان بار دیگر با رهبران جبهه ملی ایران باب مذاکرهای را بازکند. این نماینده که شخص سرشناسی نبود، همایون صنعتیزاده نامداشت، مدیر انتشارات فرانکلین بود، وبه ظاهر فردی غیرسیاسی. دکتر کریم سنجابی در خاطرات خود دربارهی وی مینویسد «بعد ها بر ما معلومشد او یکی از عوامل سیاسی مهم [دستگاه قدرت] است و با خارجیان ارتباط دارد، مستیماً با شاه ملاقات و در مسائل سیاسی اظهارنظرمیکند و نظریات او مورد توجه قرارمیگیرد. معلوم نبود این شخص که هیچ سمت سیاسی ندارد [کذا] چگونه واسطهی این مذاکرات شدهاست. بنده شخصاً نسبت به او بسیار مشکوک بودم.۱۲» به گفتهی دکتر سنجابی طرف مذاکرهی این شخص الهیار صالح، دکتر صدیقی، و شخص وی بودهاند۱۳. صنعتیزاده سعیداشت تا رهبران جبهه ملی را با پیشنهاد چند پست وزارت و استانداری راضی و به سازش با رژیم جلبکند، اما از این کار نتیجهای نگرفت.
اندکی پس از این مذاکرات بود که غائلهی خونین پانزدهم خرداد رخداد. در میان رهبران زندانی عدهای بر آن بودند که جبهه ملی باید با «مردم» اظهارهمدردیکند، اما گروه دیگری معتقد بودند که به علت زندانی بودن و عدمآگاهی از چندوچون قضایا نمیتوانند موضعگیریکنند. «از مجموع ٣۵ تن اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ١٢ تن در زندان و ۴ تن در خارج با صدور اعلامیه موافقتکردند. ٧ تن نیز مخالف بودند. بقیه اظهارنظر قطعی نکردند.۱۴» شاپور بختیار در این باره می گوید «… جبهه ملی از جنبش خمینی پشتیبانینکرد. در این موضعگیری من نقش داشتم. بههیچوجه نمیخواستم خود را با سیستمی مرتبطسازم که با پیشرفت و تحولی که ما تحسینش میکردیم عنادداشت: زمین بیشتر برای کشاورزان، تساوی بیشتر برای زنان. با چهار رأی در مقابل سه رأی تصمیمگرفتیم که اعمال خمینی را به هیچ عنوان تأکید و تقویت نکنیم.۱۵»
خطر انفجار درونی که شاپور بختیار در سخنرانی خود در کنگره علیه آن به جبهه ملی هشداردادهبود کاملاً فرضی نبود. باید دانست که از همان دورانِ تدارک کنگره میان برخی از عناصر با شورای مرکزی اختلافاتی وجودداشت که درصورت ادامهی آنها چنین خطری میتوانست جدیشود و دستهایی هم درکاربود که از بیرون به آن دامنمیزد. توضیح اینکه، در میان اعضای جبهه ملی دو اختلافنظر اصلی وجود داشت که میتوانست به پیشرفت و موفقیت نهایی همهی کوششهای اعضای آن آسیبی جدی واردکند. یکی از آن اختلافنظرها بر سرِ دو عامل اعضای منفرد و احزاب در تشکیلات و حقوق، نحوهی کار و چگونگی مشارکت هر یک از آنها بود. موضوع دیگر مسئلهی چگونگی تصویب عضویت جمعیتِ نوبنیاد نهضت آزادی بود. نهضت آزادی بهتازگی اعلامموجودیت کردهبود و چگونگی همکاری آن با جبهه ملی یکی از مسائل را تشکیلمیداد. موضوع اخیر از همان ابتدا در جلسات کنگره، بویژه جلسهی یازدهم که تقریباً همهی وقت آن صرف این موضوع گردید و جلسهی سیزدهم که دربارهی آن تصمیم نهایی گرفت، بحثهای درازی را برانگیخت. در همهی این بحثها شاپور بختیار، که میان او و مهندس بازرگان از دوران مبارزه در نهضت مقاومت ملی رابطهی عاطفی و شخصی بسیار صمیمانهای بوجودآمدهبود، در عین حفظ مواضع اصولی خود، بیش از همه در ایجاد تفاهم میان دو طرف کوششمیکرد.
سران نهضت آزادی، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، آیتالله طالقانی و حسن نزیه، بهعنوان عضو شورای سیوپنجنفرهی مؤسس جبهه ملی، و نه بهعنوان نمایندهی رسمی نهضت آزادی، عضو کنگره محسوبمیشدند. چند تن از دانشجویانی نیز که بهنمایندگی در کنگره انتخابشدهبودند از اعضای نهضت آزادی بودند.
در همه ی جلساتی که دربارهی نهضت آزادی و نحوهی پذیرش آن به عضویت جبهه ملی بحث پیشآمد شاپور بختیار شخصاً شرکتداشت. او، از جمله، در نخستین سخنرانی خود در کنگره پس از یادآوری سوابق همکاری صمیمانه و دوستیاش با مهندس بازرگان، که او نیز شخصاً در جلسه حضورداشت، به انتشار اعلامیهای اشارهکرده، گفتهبود: ولی بدبختانه نامهای چاپشد که در آن تمام توهینهای ممکن را به بعضی از سران جبهه ملی انجامدادهبودند «و چهار امضای جعلی در ذیل آن نامه بود. من نامه را که دیدم اظهارداشتم که این نامه نباید از مهندس بازرگان باشد …؛ مگر سنجابیها، صالحها، و صدیقیها چه گناهی کردهاند که مستحق این چنین ناسزاهایی باشند. هرچهقدر ما فکرکردیم به جایی نرسید. تا آنکه خداوند کمککرد و من یکی از اوراق آن نامه را جلوی چراغ قراردادم و بدین وسیله مشاهدهکردم که اسامی که آنجا نوشتهشدهبود همه پاکشدهبود و بجای آن نامهای دیگری نوشتهشدهبود و یک جا هم کلمهی نهضت مقاومت [پیداست که تا این زمان اعضای نهضت آزادی هنوز از همان عنوان نهضت مقاومت ملی که تا آن زمان عضو آن بودهاند، استفادهمیکردهاند] پاکشدهبود. (…) پس از این کشف، بنده در محل شرکتِ “یاد” به خدمت مهندس بازرگان رفتم؛ به ایشان گفتم، عزیز من، ما چند سال است که با یکدیگر همکاریمیکنیم. در این شرایط انتشار چنین نشریهای خلاف است. شما اگر هم با بعضی از آقایان جبهه ملی اختلافدارید، انتشار این نامه جبهه ملی را از درون منفجرمیکند و صحیح نیست. مهندس بازرگان انتساب این نامه به خود را تکذیبکرد. بنده هم به ایشان گفتم من قبولدارم که شما آدم دروغگویی نیستید.۱۶» دکتر بختیار، سپس، بهدنبال شرح بحثهایی که در یکی از جلسات بر سر احزاب و دستجات عضو جبهه ملی داشتهاند میگوید «سرانجام در آن جلسه بنده پیشنهاددادم که احزاب و دستهجاتی که در جبهه ملی هستند در جبهه باقیبمانند ولی نام مسئولین خود را به ما بدهند. در ظرف سه روز احزاب ایران، مردم ایران، و ملت ایران، اسامی مسئولین خود را اعلامکردند ولی آقایان عضو نهضت آزادی ایران اسامی مسئولین خود را اعلامنکردند. آقای نصرتالله امینی مأمور مذاکره با آقایان شدند. اعضای نهضت آزادی در پاسخ به دلیل امتناع خود گفتند که : “ما یک سازمان مخفی هستیم”؛ ما گفتیم این چه اختفایی است که بخشی از شما با ما هستید و لذا مخفی نیستید و قسمت دیگری مخفی است. شما تکلیف خود را باید روشنسازید. یا یک سازمان سِرّی و زیرزمینی هستید و یا یک سازمان علنی. ولی با کمال تأسف آقایان نزیه، بازرگان، جلسه [ی مذاکره] را و جبهه را ترککردند… در اینجا نیز که آقایان اعضای نهضت آزادی ایران بار دیگر به جبهه بازگشتهاند من امیدوارم که این بازگشت موجب تقویت فرماندهی جبهه ملی گردد و من با این امر صددرصد موافقم.۱۶» در این زمینه بحثهای درازی نیز در جلسات یازدهم و سیزدهم بهعملآمد که طی آنها سخنان دکتر غلامحسین صدیقی با توضیحات بسیار مفصل وی جای بزرگتری را اشغالکرد، و آنجا هم شاپور بختیار با سخنرانیهای کوتاهی نظر خود را به همان نحوی که پیش از این گفتهشد ارائهداد.
سرانجام، کنگره با توجه به همهی پیشنهادهای گوناگونی که در این زمینه دادهشدهبود، در جلسهی سیزدهم پیشنهادی را دایر بر اصل پذیرش عضویت نهضت آزادی، مشروط به آنکه آن جمعیت تصفیهی لازم را در صفوف خود بهعملآورد و گزارش آن با اکثریت دوسوم آراء به تصویب شورای جبهه ملی برسد، تصویبکرد. اما، پیش از پایان جلسهی یازدهم، پس از تصویب یکی از پیشنهادهایی که نهضت آزادی با آن مخالفتکردهبود، سران نهضت آزادی، زندهیادان مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، آیتالله محمود طالقانی و حسن نزیه کنگره را ترککردهبودند و دیگر به جلسات آن بازنگشتند.
دکتر مصدق در پیام خود نوشته بود: « (…) بنابراین باید با اتحاد و همآهنگی کامل و انتخاب افرادی برای عضویت در شورای جبهه ملی آمال و آرزو[های] افراد وطنپرست عملیشود و دربهای جبهه ملی ایران به روی کلیهی افراد و دستجات و احزابی که مایل به مبارزه و از خودگذشتگی در راه واژگون ساختن دستگاه استعمار هستند مفتوحگردد و منتهای کوشش بهعملآید تا کسانی که خواهان آزادی واستقلال ایران اند به جمع مبارزان بگروند.» [ت. ا.] دلیل تأکید ما بر کلمه ی افراد که دوبار در این جمله بهکاررفتهاست و بار دوم حتی بهروشنی در کنار کلمات دستجات و احزاب آمدهاست، بهزودی روشنمیشود. بهعبارت دیگر در این پاراگراف دکتر مصدق، بجز احزاب، برای افراد غیرحزبی نیز حق شرکت بالاستقلال در جبهه ملی را قائلگردیدهاست؛ و در نتیجه در سطر پیشتر که از انتخاب افراد برای عضویت در شورا سخنمیگوید این افراد شامل افراد مستقل نیز میباشند! اما او پیام را با جملهی زیر به پایان بردهبود: «این است آنچه به نظر اینجانب در پیشرفت سیاست جبهه ملی رسید و اکنون بسته به نظر آقایان محترم است که در اساسنامهی جبهه ملی مخصوصاً آن قسمت که مربوط به شورای جبهه ملی است تجدیدنظرکنند و جبهه را بهصورتی درآورند که مؤثر شود و هموطنان عزیز به آیندهی کشور امیدوار شوند. بیش از این عرضی ندارم و توفیق آقایان محترم در خدمت به وطن عزیز را خواهانم.۱۷» بدین ترتیب او خواستار تغییراتی در اساسنامه شدهبود که بر طبق آن اعضای شورا نه به صورت منتخبان اعضای کنگره بلکه به عنوان نمایندگان احزاب و دستجات و اصناف عضو جبهه ملی تعیینشوند. از آنجا که چنین ترتیبی منفردین عضو جبهه ملی را که اکثریت اعضای آن بودند از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن محروممیساخت کنگره از این نظر پیروینکرد. دستهبندیهای فعالان بعضی از احزاب علیه رهبری جبهه ملی، که از مدتها پیش از کنگره شروعشدهبود، پس از کنگره علیه شورای منتخب و اساسنامهی تصویبشده در آن شدتیافت، و نامهنگاریهایی که به تشدید مخالفت دکتر مصدق با آن اساسنامه انجامید رفتهرفته مانع از پیشرفت کار جبهه ملی گردید. از این زمان به بعد چندین نامه میان دکتر مصدق و هیأت اجرائی و شورای مرکزی جبهه ملی ردوبدلشد که طی آنها از یک طرف رهبر نهضت ملی همچنان بر تجدید نظر بر یک مادهی اساسنامه که ناظر به طرز انتخاب اعضای شورا بود پافشاریمیکرد، و از طرف دیگر هیأت اجرائی و هیآت رئیسهی شورا که خود را برای تغییر در اساسنامهای که تصویبکنندهی آن کنگره بود ذیصلاح نمیدانستند. در نتیجه آنان بدون اینکه مخالفت صریح با رأی دکتر مصدق را به صلاح نهضت ملی بدانند، قادر به پذیرش توصیههای اکید آن بزرگمرد نیز نبودند. ادامهی این وضع بود که ابتدا به استعفای الهیار صالح از ریاست هیأت اجرائی و سپس به استعفای اکثر اعضای شورای مرکزی انجامید۱۸.
آنان به این نتیجه رسیدند که باید ادامهی جریان کار را در اختیار خود دکتر مصدق قراردهند که ایشان اگر مایل بود با مسئولیت خود و به نحوی که به صلاح میدانست ترتیب کار را بدهد. دکتر مصدق سرانجام باقر کاظمی را مأمور گردآوردن کسانی کرد که حاضر بودند با اساسنامهی دیگری به تشکیل جبهه ملی بپردازند. بطوری که افراد آگاه میگویند آن زندهیاد این کار را تا حد زیادی از روی اکراه و بیشتر به احترام دکتر مصدق انجامداد. آنچه ظاهرأ تشکیل شد خود را جبهه ملی سوم نامید، و اساسنامهای هم برای آن تدوینکردند که به نکتهی اصلی آن خواهیمپرداخت. اما موجودیت این گروه که تنها راه کسب مشروعیت را در تخطئهی الهیار صالح و یاران او یافته، بجای هر کار سودمند و مبارزهی دیگر، تبلیغات منفی علیه جبهه ملی برونآمده از کنگره را، به همان شیوهی حزب توده و با کمک و همراهی فعال هواداران حزب توده، درپیشگرفتهبود حتی بر روی کاغذ هم دیری نپایید، و بدون اینکه گروه به مقاومتی از جانب جبهه ملی برخوردکند، هم به این دلیل که بر روی جامعه کششی نداشت و هم از این جهت که نه منشاءِ مبارزهای بود و نه برنامهای برای آن داشت، بی آنکه اثرمثبتی از خود در تاریخ بجایگذارد فراموششد. با این تأسف که خاموشی و فراموش شدن آن دیگر به معنی فعال شدن جبهه ملی، که حال با محرومیت از ارگانهای رهبری خود دیگر عملاً نام و عنوان رسمی خود را ازدستمیداد، نیز نبود.
در این زمان بنیانگذاران جبهه ملی این دوران در برابر این پرسش قرارگرفتهبودندکه برای ادامهی حیات، که لازمهی آن مبارزه بود، و برای ادامهی مبارزه، که لازمهی آن ادامهی حیات بود، چه میتوانستند بکنند. اما پیش از هرگونه برنامهی مبارزه ابتدا میبایستی به تداوم آن، مستقل از تصمیمات و انتخابات کنگره، رسمیتیدادهمیشد، زیرا تنها بدین شرط بود که در صورت احساس ضرورت به واکنش در برابر یک حادثه مرجعی برای پذیرفتن مسئولیت آن وجودمیداشت؛ مرجعی که در صورت پیدایش امکان، و احساس ضرورت تجمع، میتوانست دست به تأسیس یک هیأت مؤسس جدید بزند. بدین منظور بود که در آبانماه ١٣۴٢ جلسهای در خانهی شمسالدین امیرعلایی برگذارشد. در این جلسه پیشنهادشد که بهنشانهی این تداوم به الهیار صالح اختیاراتی دادهشود. عدهای با این پیشنهاد موافق بودند و عدهای نیز مخالف. شاپور بختیار و داریوش فروهر از زمرهی موافقان بودند؛ اما موافقت شاپور بختیار مشروط بود. وی بر آن بود که الهیار صالح مدت اختیارات خود را از پیش تعیینکند و اصولی بسیار کلی را نیز درباره برنامهی کار خود مطرحسازد. اما الهیار صالح حاضر به چنین قرارهایی نبود. در نتیجه سرانجام هم رأیی و اختیاراتی دادهنشد و تدوام بر عهدهی کسی قرارنگرفت.
این آغاز دورهی فترت جبهه ملی بود که تا خردادماه سال ۱۳۵۶ ادامهیافت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- صورتجلسات کنگره، همان، ص. ٦٨.
۲- پیشین، ص. ٦٩.
۳- پیشین، ص. ٢١٦.
۴- پیشین، ص. ۲۱۶.
۵- پیشین، ص. ۲۱۷.
۶- پیشین، صص. ۲۱۷ـ ۲۱۸.
۷- پیشین، صص. ٢١٩ ـ ٢٢٠.
۸- پیشین، ص. ٢٢٠.
۹- پیشین، ص. ٢٢٥.
۱۰- دکتر خسرو سعیدی، همان.
۱۲- سرهنگ غلامرضا نجاتی، مصاحبه با دکتر غلامحسین صدیقی، تاریخ بیستوپنجسالهی ایران، مجلد اول، تهران، رسا، ١٣٧١، ص. ٢۴١: نک. صورتجلسات کنگره، همان، ص. ١٧.
۱۲- دکتر کریم سنجابی، امیدها و ناامیدیها، صص. ٢٢٩ـ ٣٣٠؛ نک. صورتجلسات کنگره، همان، ص. ١٨.
۱۳- پیشین.
۱۴- صورتجلسات کنگره، همان، ص. ١٨.
۱۵- شاپور بختیار، یکرنگی، همان، ص.۳۰ ــ ۳۳؛
Chapour Bakhtiar, op. cit., p.26.
۱۶- صورتجلسات، همان، ص. ٢٢٢.
۱۷- صورتجلسات کنگره، همان، صص. ۳۴ـ ۳؛ محمـد ترکمان، نامههای دکتر محمـد مصدق، تهران، نشر هزاران، ۱۳۴۷، ص. ۳۰۶.
۱۸- برای تفصیل بیشتر، نک. ع. شاکری زند، نهضت آزادی ایران به مثابهی یک سازمان ایدئولوژیک و نقش آن در شکست نهضت ملی ایران (منتشرنشده).
Comments
علی شاکری زند: برگهایی از زندگی سیاسی دکتر شاپور بختیار- بخش سوم ـ ب — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>