الفبای مرگ در رژیم اسلامی ـ ولائی / بهنام چنگائی
الفبای مرگ در رژیم اسلامی ـ ولائی
این یک واقعیت تاریخی و آشکار و جاری ست که دین برای رهروان اندیشه جز “بت ذهنی” بیش نبوده و نیست و سران و گردانندگان ادیان و از جمله اسلام آگاهانه آنرا پاسداری و ستایش می کنند و کارگران و توده های ساده دل را به بت پرستی پنهان و خیالی وامی دارند تامگر پایگاه و جایگاه ولای خود را آنگونه که امروزه دارند نبازند. آنها اما چه بخواهند یا نه رودرروی دانش ورزی پیشرو، انسان های پویا، جستجوگر و سازندگان فرداهای انسانمدارند و در سراسر جهان هم می بینیم که سران ادیان برابر پرسش های چرائی پیگیری سنتگرائی های دینی در عصر دیجیتال، و یا چونی فراروئی های نوپای انسانی با دین، دچار تضاد و تناقض بنیادی اند و در رویکردهاشان به پدیده های نو ستیزهجو و همچنان مکارند و در پاسخ به پرسش های فلسفی از”حرکت و زمان”دچار دور و تسلسل های تکراری و سرگردانند. بی دلیل نیست رشد نقدهای علمی اجتماعی از ادیان از یکسو، و از سوی دیگر ترک، دوری و یا خروج کامل جهانی از باورها و مراکز دین بان چنین شتابی بیابد.
همگی این تبار “ابراهیم بت شکن” دیری ست که خود و برای فریب مردم نه با بت سنگی بل با بت”خدای پنهان” مومنان را ذهنی و رویائی مجاب به تبعیت و بندگی واداشته و بدنبال خدای خود می گردانند و از همینرو در طول تاریخ بلندشان جز نیرنگبازان ناگزیر نبوده و نمی باشند. آنها در دور حیات انگلی خویش کاری مفید و خلاقیتی ناچیز بسود تقویت نیروی کار و زحمت که در سراسر جهان توسط سرمایه سالاری چپاول و لهیده شده اند نکرده اند. و شگفتا که آنها پیوسته توانسته و هنوز هم می توانند بی دردسر خوب و مجانی بخورند، در خویش سکتاریستی هموندانه بلولند و کرم سان می لولند و خود را بازتولید و تکثیرمی کنند، و تا آنجاکه توانسته و بتوانند و می توانند همیشه دار و ندار توده های ساده دل و درآمد کارگران اسیر بهره کشی را بالاکشیده و می چاپند.
ترفند این جماعت دینمدار مفتخور و نادان پرور در درازای تاریخ بهره کشی ها و غارتگری ها و جنگ ها پیوسته این بوده که آنها از سوی خدا و بیاری بندگان او آمده اند تا یا خود خداتباری مستقل شان را بسان خمینی و خامنه ای حاکم کنند و یا با خودکامگان زمانه همچون شاهان همراه و هموند شده، و دست در دست تک تک گردنکشان تاریخ به انباشت سرمایه روبرده و سهمی شایان داشته، و به خاطر پشتیبانی های ضدبشری شان از سرمایه، پیگیر توانسته اند بسادگی از پدیدآوران تولیدهای اجتماعی بیشترین بهره ی آسان را ببرند که تاکنون بی واهمه برده اند؛ و همچنان از ده کوره ها تا کلان شهرها بر کشت، داشت و برداشت زحمتکشان دست دراز یغما برند و می برند و از همینرو چه در ایران و یا پهنه ی جهان سرمایه سالاری ادیان، اینک به دومین مراکز کاردهی و به تبع آن به انباشت سرمایه های کلان و هنگفت رسیده اند. در همین ایران اسلامی امروز بیشترین ملاها و مکلاها و حلال زادگان و فرمانبرداران شان جزو ۲۵۰ هزار میلیاردرها و اشرافیت نوپای ایران پس از دوران شاه می باشند که کمتر کسی از وجود این میلیاردرها و اینکه آنها چه کسانی هستند بی خبرند. دینکارانی که هیچگاه اندکی کار نکرده اند و هرگز هم نخواسته و نمی خواهند تلاش سازنده و مفیدی برای دستکم آنچه که می خورند و پیگیر مصرف می کنند پاسخ اخلاقی و عملی داده و داشته باشند.
پرسیدنی ست! چرا دینمداران بجز دعاخوانی نمی خواهند بخشی از کارهای سازنده اجتماعی را بپذیرند؟ چون کار آنها جز دین فروشی و دروغ بافی و تحمیق مردمی بیش نیست. این قوم در هرکجای جهان و با هر نامی که داشته باشد تنها می خواهد با پوشش نام خدا و با اهرم دین سالاری در جامعه سرمایه سالاری درنده، کالای ویژه ی خود را که دین باشد به ساده دلان بفروشد و همچون ” ولی فقیه مطلق ” این نشانه ی خدا یا”آیت الله” بی چون و چرا روی زمین سوخته ی ایران خدائی کند؛ همانگونه که پاپ ها و اسقف ها، خاخام ها و… کرده و می کنند. بدنیست بدانیم که مفهوم قرآنی انفال چیست: انفال غنائم و موهبتهای منقول و غیر منقولی ست ( معادن و کان ها و درآمدهای فروش آنها ) که از جانب خداوند در اختیار پیامبر، و پس از مرگ او در اختیار امامان اعصار قرار گرفته است. این همان برانگاشت یا ” فرضیه” منشآ پیدائی “امامت در دین” می باشد که برایش تصویب ((اصل پنجم قانون اساسی)) بکاررفته است. “انفال و امامت” دام های گرفتاری ما و مرگ اراده ی کارگری ـ توده ای بر سرنوشت خویش است که “بساط ولائی الهی” اش برای همه ی ما تاکنون جز تباهی ها، فسادها و ویرانگرهای بی شمار ببارنیاورده است.
و در عصر واژگون ما، سناریو دین دولتی در هموندی یکدست و در خدمت به ساختار ضدبشری سرمایه سالاری ست. حکومت اسلامی فاجعه ی تراژدیک و هولناک عصری ست که در آن دین و یک آقا حرف آغاز و پایان ۸۵ میلیون انسان کار و تلاش را می زند. و در همین ایران اسلامی ِملاها و مکلاهازده ها فجایع بیکرانی روی داده است که اهرم راهبردی و پیشبرد اینهمه فسادها، پلیدی ها و تبهکاری ها و جنایت ها را یکجا “دین اسلام” به حکومت خودمحور خدا یا ” حزب الله” اسلامی داده است. همانگونه که در منطقه و جهان لنگه هایش از القاعده، طالبان و داعش شروع، و در بخش هائی مشابه دیگر به راسیسم ِبرتریجوی صهیونیست ها انجامید، یا در گذشته دور به جنگ های چهارصدساله شرق و غرب اروپای صلیبی و… که باشند رسید که می دانیم پاپ و واتیکان چه ها که نکرده اند!؟.
در ایران ویران ما پس از گذشت ۴۳ سال فاجعه آفرینی های بی شمار اینک بر هیچکسی پوشیده نیست که رژیم اسلامی ـ ولائی جز دشمن انسان آزاده و مستقل، جز منشأ پشتیبانی از قضای شکنجه، شلاق و اعدام برای خردورزان آگاه نیست و جز ناسازگاری با هرشکلی از اشکال همبستگی طبقاتی کارگران بکارترفته و نیست. این دین پیوسته نابردبار و سرکوبگر در برابر اراده ی آزاد انسان کار و خودباوران اندیشمند ظالمانه ایستاده و همچنان بسان زهر کشنده ی هرگونه دادخواهی های انسانی ست، و بی کم و کاست همیشه مخالف هرگونه خواست طبقاتی و دشمن اراده و اداره زندگی آزاد و غیر اسلامی بوده و می باشد.
این رژیم دشمنی سازش ناپذیر با خرد پویای انسانمدار دارد، با هرگونه پیدایش و پویش دانش تاریخی در ستیز است و جلاد هر بینش و خیزش برابری خواهانه بوده و مانده است و یا تاکنون هرگز هیچیک از انگیزه های سازماندهی اراده طبقاتی و یا هریک از دیدگاه های حکومت اجتماعی و برابریجو را برنتابیده است. این دین و رژیم از برابری انسان با انسان بسیار سفته ولی، هر جریانی که بخواهد و بتواند بیاری توان توده ای و مدیریت شورائی کارگران و کشاورزان و کارمزدان موجودیت خود را اعلام، متشکل و همبسته کند را هیچگاه برنتابیده و بسرعت سرکوب کرده است. آنهم نپذیرفتن حق تشکل مستقل کسانی را که آنها خود گردانندگان منابع زندگی و سازندگان مراکز صنعتی خدماتی متنوع و تولیدگران و عرضه کنندگان منابع زندگی اند؛ که نه در دوران شاه و نه در دور شیخان امروز ایران و بسان کارگران سراسر جهان از کار تولیدی شان اغلب کمترین بهره ی لازم و کافی نبرده و نمی برند.
وزهمینرو نه بدلیل اینهمه فجایع بیکران دین دولتی بل، تنها بهمین خاطر (( دین + حکومت)) نباید برجاماند! رژیم سرمایه سالار آخوندی حق ندارد بیش ازین نان و کار نان آوران را ربوده و هزینه ی اشرافیت و اهداف ضدبشری جنگ مذاهب برای سرکردگی در جهان اسلام خود کند. از اینرو، این بساط فاسد و مرگبار هم مانع بزرگ نان، کار و هستی آگاه و آزاد مسالمتجویانه طبقاتی ـ اجتماعی ست، و هم بی چشم و روترین اهرم نادانسازی، فریبکاری و هرگاه هم که لازم افتد که بی شمار افتاده است و می افتد قداره کشی خون آشام و سرکوبگر خونینی از خواست هرگونه زندگی “مورد دلخواه” کارگران و آدم های کار، سکولار و رنگین فرهنگ و مخالف خود بوده، هست و خواهدبود. این دین بسان هر دین، باور و مرام ایدئولوژیک دیگری باید دستش از قدرت فرهنگی، قانونگذاری، سیاسی و اقتصادی بریده شود و چاره پایه ای آن نیز جز سرنگونی کلیت آن نیست که کارگران و زنان و جوانان و ملیت های سرکوبشده مان در پی اش بی قرارهستند و نچندان دور خیابان ها و میدان های سراسر کشور را تسخیر خواهندکرد.
ساختار اسلامی ـ ولائی از همان روز آمدن و پیدایش نابهنگام اش در ایران می خواست ما را با الفبای زندگی بیگانه کند تامگر با رسوخ جبری احکام دینی ظالمانه، تبهکارانه و زورکی اش بتواند خواست رنگین اجتماعی را ریشه کن کند و در کوتاه مدت هم کرد و بخیال خام خویش آرزوهای فرادینی و انسانروای خرمندان را بشکل سیستماتیک بکشد و کشت. ولی او هرگز نمی دانست که نسل نوی ما را همزمان رودرروی سازش ناپذیر احکام جبری خویش درآورده است. بهررو رژیم نتوانست الفبای دشمنی، ترس، ترور، ناامیدی و مرگ را بنانهد و یا آنها را بما بیاموزاند؛ و با همه ی زندانی کرده ها، شکنجه گری ها، نسل کشی ها، اعدام های خیابانی و ترورهای بی شمارش، کلیت نظام در برابر توان و خرد اجتماعی طبقاتی کارگران و خردورزان لنگ انداخت؛ و مبارزه حقوقی کارگران و خیزش های بحق ۸۸، ۹۶، ۹۸ و…علیه سران شیعی جلاد، بیانگر این تناقض دین دولتی و دین باوران با روح جوان و سرکوبشده آن رودررو بوده و شده است.
رژیم می داند که ما از بربریت و توحشش نترسیدیم و بخوبی می دانیم که شقاوت قضای اسلامی و جزای حداش چیست! فرمان الهی بریدن دست و پا و سر گرسنگان و یا سنگسار یک زن و آرزوهای سرخورده اش کدام است! و کیفر بالای دار کشاندن زن باردارش چگونه گرم دلانه برپامی شده است. این دین و دینمدارانش تاریخی هولناکی دارند و بازتابی تجربه مند برای نسل جوان و آیندگان بجاگذارده اند که دوباره توان گول زدن آنها را نیابند. و فرادائیان مدلل ببینند که دین حکومتی جز دستگاه پیچیده ی کشت و کشتارهای بی گناهان و میدان ثروت و قدرت اندوزی باندها و مافیاهای رهبری و دیگران روبروی او بیش نبوده است که زندگی کارمزدان و همگانی را ۴۳ سال به بازی مرگ و پرتگاه نابودی کشانده است. سران و گرانندگان رژیم تا به همینروز خواست ناچیز خود مسلمانان شیعی را نشناخته و برنتابیده و هرگز هم بدنبال زندگی و آرامش وابستگانش بها و تن نداده، و ۱۴۰۰ سال جنگ و کشتار خونین مذهبی را درین پرونده سنگین نهفته است. درین ۴۳ سال حکومت الهی در ایران اسلامی ما هیچ نداریم مگر ساختن انبوه امامزاده ها، مسجدها، گریه سراها که به گسترش تنگدستی ها، بدبختی ها، گرسنگی ها، خواری و نامرادی ها دامن زده است. آیا جز این هست؟ مگر نه اینکه ایران امروز نه آب دارد و نه نان کافی و نه برق و… که همه به غارت دعاگویان، نوحه سرایان، زاری بانان و فرداکُش ها رفته و یا توسط حلالزادگان به یغمارفته است!؟. ما چاره ای جز این نداریم که با سرنگونی این دستگاه به الفبای مرگ در رژیم اسلامی ـ ولائی پایان بخشیم.
بهنام چنگائی ۲۳ تیر ۱۴۰۰
درود جناب ناشناس؛
از جنایت های این ساختار ضدبشری هرچه بگوئیم کم گفته ایم. بی گمان اگر من و شما هم در تیررس شان بودیم، همان می کردند که بر سر بی شماران آورده اند.
اگر شما مقاله ی مرا درست خوانده باشید آنگاه بخوبی می دانید که من به زبان ساده زیر بنای ایدئولوژیک نظام ” اصالت وحدت” آنرا به نقد کشیده و سعی کرده ام گذرا نشان دهم که بت پرستی های عصر پدر ابراهیم که سنگ ستائی خدائی بود، با آمدن یکتاپرستی ابراهیم از شکل خدا پرستی مجسمه های موجود به خداپرستی یا بت پرستی پوشیده دگرگون و فراروئید که تا بامروز دوام آورده و شایسته است هرچه بیشتر درین پهنه ها نقد، بررسی و کارهای روشنگرانه کرد.
باسپاس
روشنگرانه و انتقادی کرد تا ادیان
جناب بهنام.
شما در پانویستان می نویسید کار ما روشنگری وافشا گری است ونه توهین وتحقیر.
در جائی دیگر نیز می نویسید با خانواده اعدام شدگان احساس همدردی میکنید.
حال پرسش این است که چگونه میتوان با خانواده دو تن از مردمی همدردی نمود که درراه آگاهی دادن به نا آگاهان بوسیله بیان واقعیتهاو حقیقت راجع به ماهیت ضد بشری اسلام ومقدسینش! جانشان را گذاشتند اماهمزمان با آن همدردی! کارحقیقت گوئی آنان را همان توهینی!گذاشت که بجرم آن اعدام شدند؟.
جناب چنگائی.
بیهوده نیست که از چپ ومنافقین ومصدقی ها واعلیحضرتی های سفره حضرت عباس بنداز هوادار رضا پهلوی در برابر این گونه اعدامهاصدائی تا کنون برنخواسته که همه این مجموعه اسلام پناه بیان حقیقت رانشات گرفته ازاسلام توهین نامگذاری نموده اند.
بیچاره این خلق ستم دیده که پیش از امپریالیستها وارتجاع حاکم درمحاصره اپوزیسیونی است که باری بهر جهت اگربر فرض محال در هیچ چیز بارژیم مشترک نباشد که این چنین نیست وامثال منافقین کپی عقب افتاده همین ولایت فقیه است و بچه شاهش بوی گند یک مذهبی فناتیک را میدهد و…امااشتراک کل این اپوزیسیون با رژیم درمقوله اسلام چپ وراست نمی شناسد.
جناب ناشناس درود؛
من هم از حکم اعدام این دو بیدادرس یوسف مهرداد و سعدالله فاضلی بسیار رنجورم و خودم را همدرد با خانواده های آنها می دانم.
دوست گرامی؛ ما با ساختاری ایدئولوژیک بربر و ضدبشری ای رودرروئیم که از همان آغاز آمدنش ویژگی دعاوی او جز ریا، دروغ، سرکوب، اعدام، ترور و نسل کشی نبوده است، همانگونه دین اسلام جز این نیست و دیگر شاخه های مذهبی این دین نیز چنین بوده و هستند.
پرسیدنی! اگر این بساط وحشی چنین است که شما نوشته اید و من هم باوردارم؛ پس باید از خود بپرسیم که ما در برابر چنین درندگانی بدنبال چگونه روش و شیوه ای برای زندگی هستیم؟
در پاسخ می توان گفت:
هرکدام از ما روش و دیدگاه ویژه ی خود را برای زندگی فردی و اجتماعی دارد که با همه ی تفاوت ها بی گمان و در همان گام نخست می بایست اهداف اش متکی بر حقوق پایه نوع انسان، پذیرش امر رنگین کمانی عقیده ها، اتنیک ها، فرهنگ و زبان و ملیت ها استوار باشد و هست. دین اسلام و باورمندانش با این ایده های فرامذهبی و ملی تناقض و تضادش سازش ناپذیردارند و اغلب مریدان سرسپرده ی آن هم کمترین دانش انسانشمول از دریافت های آزادی عقیده و وجدان دارند و شگفت آورتر اینکه خدا و دین خود را بهترین ها می دانند؛ اگرچه یکتاپرست می باشند ولی در ذهن و کارکرد بیشتر خدائی را برای خود ترسیم کرده و می کنند که برتر از خدای مسیحیت و یهودیت می باشد.
بنابرین برای نجات جان و خرد نوع انسان می باید بیش از همه شیوه های مدرن و درست زیستن و راهکارهای درست اندیشیدن را فراگرفت و فراداد تا پاسداران حماقت نتوانند از ساده دلی، نادانی و آسیب پذیری آنها چنین بهره برداری های ویرانگر برند.
کار درست ما روشنگری و افشاگری ست نه تحقیر و توهین! فراموش نکنیم که پاسخ مشت، لگد است و دستآورد “دانش انسان” آگاهی و بازتاب آن به” نادانی و جهل” افکندن روشنائی خردورزی ست به تاریکی ها.
باسپاس
جناب چنگائی با درود.
مزاحم شدم تا بعرض برسانم متاسفانه جنابعالی ودیگرانی که روشنگری وحقیقت گوئی راجع به اسلام وجنایت های سران آن را “توهین”نام گذاری میکنند وبرای لاپوشانی موافقت خود با قانون ضد بشری اسلام در کشتن توهین کنندگان به مقدسات!مانند جنابعالی می گویند به دین مردم!توهین نمیکنند ومانند شما صراحتامیگویند من “توهین” نمیکنم بسیارروشن بر قانون ضد بشری اسلام درکشتن توهین! کنندگان موافقت و مهرتائید میزنند.
امروز حکم اعدام دو نفر بنامهای یوسف مهرداد وسعدالله فاضلی از همان مردمی که شما به بهانه توهین نکردن به مقدسات آنها زمینه ساز اعدام آنهاشدید به اتهام توهین به مقدسات!به تائید نهائی رسید ودر این هفته اجرا خواهد شد.
اگرچپ به اندازه خودش صدایش را در برابرقانون ضدبشری اسلام بلند میکرد واعلام مینمود حقیت گوئی حق انسانی مردم است شاید که اینهمه در این چهل سال گذشته به جرم توهین به مقدسات!توهین نمی شدند.
امروز امریکابجای محکوم نمودن رسمی کشتن وسرکوب معترضان به بی آبی دریک موضع گیری صد درصد منافقانه وعوام فریبانه بنفع رژیم اعلام نمود تیراندازی به معترضان به بی آبی را رصد! میکند.
این موضع گیری مانند کلی گوئی های جنابعالی وچپ بر علیه اسلام ولائی و ملائی و…میباشد اما آنجا که نوبت به محکوم کردن چنین قوانین ضد بشری اسلام ودفاع از حق انسانی مردمان واز جمله این دو قربانی در افشای اسلام ننگین میرسد با یک ژست دموکراتیک توهین به دین مردم!که نام مستعاروحوش حزب الهی حامی رژیم میباشد رامحکوم کرده و بدین وسیله پای اعدام همین دو نفر از مردم واقعی جان به لب رسیده مهر تائید می زنید.
جناب ناشناس درود بر شما؛
نوشته اید:
درنوشته شما صورت مسئله اصلی بی رنگ کردن آگاهانه یا ناآگاهانه تفاوت ماهوی اسلام با سایرادیان بوسیله کارخانه یکسان سازی طبقاتی! میباشد ونه اینکه بجث بر سر این است که محمد جهود بود یا نه؟و…
تلاش من در اینجا و با این و دیگر مقاله هایم این بوده و می باشد که در راستای دخالت ویرانگر “دین در حکومت” روشنگری کرده و به کارگران و توده ها و لهیده شدگان جسارت نقد بر دیدگاه های دینی تشویق کنم؛ نقد و رد و افشاگری های را برجسته کنم بدون آنکه به خود دین، دینمداران و دلبستگان ادیان تحقیر و یا توهینی کرده باشم و نمی کنم.
زیراکه من کمونیست به آزادی عقیده و وجدان ِآزاد باوردارم، همچنین گمانم بر این است که تا بقای ساختار سرمایه سالاری و روابط بهره کشی انسان از انسان و به تبع آن وجود طبقات چنددست نمی توان دین را با زور و بخشنامه ای از فکر انسان تنگدست بیرون آورد. چرا؟ چون دید و سرمایه از دیرباز درهم تنیده و به همدیگر نیاز حیاتی دارند و از همینرو پشتیبان یکدیگرند. همانگونه که می دانیم ناسیونالیسم، راسیسم و فاشیسم و پانیسم مورد بهره برداری هردو بوده و می باشد.
درین راستای سیاه و خونین شایسته است که نگاهی به دسیسه های اشکال برتریجوئی های ناسیونالیسم و دشمنی های مذهبی در گستره جهانی آن بیندازیم. و آنگاه درمی یابیم که جنگ های موجود جهان چه در گذشته و یا حال برای چه اهدافی سرمایه و دین بوده و هستند. آیا لشگرکشی، دخالت و برپاکردن جنگ ظفار شاه بسود کارگران ایران و یمن بود؟ نه هرگز!
همانگونه که دخالت و تجهیز نظامی رژیم اسلامی امروز در جنگ حوثی ها با فامیل سعودی بما ربطی ندارد و تنها ریشه در سرکردگی مذهب شیعی در برابر سران سنی ست و تاوان هنگفت آنرا کارگران و زحمتکشان بیکار، گرسنه و بیدادرس پرداخته و می پردازند.
بنابرین تلاش من بیشتر درین راستاست که برای خرد و بیداری اجتماعی و دست یافتن به برابری ها بیش و پیش از همه به ضرورت سازمانیابی های اجتماعی طبقاتی نیروی کار پابفشاریم و اگر توانستیم یاری رسانیم و به حقوق انسانی شان آگاه کنیم تا خود آنها دشمن شان را بشناسند و در برابر هردو دین و سرمایه و وابستگان آنها هوشیارتر بایستند و فردای شان را با مدیریت مستقل خویش بسازند.
چراکه: دگرگون کردن و انقلاب کار توده هاست نه ورج و ورج چندها کمونیست همچون من و چند ماجراجوی ناسیونالیست و فناتیست و…! هیچکدام از ما درست نیست و حق هم نداریم کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان، فرهنگیان و ملیت های ایران را با بهانه های ناسیونالیستی ـ مذهبی بجان هم اندازیم و سودش را همچون همیشه تاریخ شاهان و شیخان و دلبستگان آنها ببرند.
به دسیسه ها و ترفندهای فاشیسم مذهبی در ایران بنگریم که چگونه شاه کمربسته امام رضا و شیخ نماینده ی خدا با دستاویز قراردادن آنها برابر ساده دلان جگونه خوب توانست ملای امروز را سرکرده سرمایه و نماینده ی تام اختیار دین دولتی کند؟!
و یا همزمان بهتر است که ما چهره های فریبنده ی ناسیونالیسم را درست بنگریم که چگونه و با چه ترفندهای ضدبشری اهداف پوشیده ی خود را بر علیه همبستگی و مبارزه ی مشترک کارگران و کارمزدان ملیت ها و بسود سروری سرمایه بکارمی بندد و پراکنده آنان را بیش از پیش دامن می زنند و ای بسا بجان هم می اندازد!؟
درین راستا باید هوشیار بود و به حقوق دمکراتیک چه زبان، اتنیک و دلبستگی های ملیت ها باشد احترام شایان گذاشت تا هرکدام از آنها در هموندی برابر، دلبخواه و آزاد خویش، خود را بنام ایرانی دلگرم ببیند و زندگی خود را در این کشور خوشبخت دریاند.
نوشتار و گفتمان من تنها پیرامون همین محورهای مهم است که مرا پیوسته دلگرم و امیدوار به نوشتن می کند.
همچنین نوشته اید:
اهمیت استراتژیک جنبش پاسارگادی وادامه آن در دی ماه نود وشش برای امپریالیستها ونقش منحصربفرد رضا پهلوی در تکمیل سرکوب رژیم وبه انزواکشاندن این جنبش در راستای منافع جهانی سازی ورژیم اسلامی خواهم گفت تا ببینیم این اسلام عزیرمارکسیستها تا کجا از طرح امپریالیستی جهانی سازی مسئله حل میکند.
دوست گرامی؛ شما می توانید در راستا پاسارگاد تلاش های مورد دلخواه خویش را بکنید و رضا پهلوی را همراه خود دریابید و یاری رسانید؛ من ولی درکی بسیار متفاوت با شما و دریافت سیاسی تان دارم و از همه مهمتر با هرگونه ساختاری از فردگرائی ها با هرشکلی که داشته باشد شازگاری ندارم؛ چه رسد به دیدگاه های شاه و شاهبازی ها که تجربه های آنها را گذانبارداریم و محصوا اش هم همین بساط شیخی ست که در دوران شاه هیچ جریانی حق فعالیت سیاسی نداشت مگر شیخ که همان نیز حکم مرگ منونارشیسم شد.
با سپاس
نویسنده گرامی دراینجایعنی درنوشته شما صورت مسئله اصلی بی رنگ کردن آگاهانه یا ناآگاهانه تفاوت ماهوی اسلام با سایرادیان بوسیله کارخانه یکسان سازی طبقاتی! میباشد ونه اینکه بجث بر سر این است که محمد جهود بود یا نه؟و…
کار این کارخانه همانطور که بروشنی روز درنوشتارشمامشخص است ازبین بردن تفاوت ها و درنتیجه تاثیر عوارض این تفاوت ها برزندگی مردمان واتفاقا تاثیرمستقیم آن برتهی دستان میباشد.
زمانیکه رژیم اسلامی ایران و حاکمیت عربستان وشیوخ…بهمراه دول سرمایه داری اروپا وامریکا وکانادا و…به این کارخانه ریخته میشوند آنچه بدست میاید اینکه اینهااز آنکه سنگسار میکند وخون زنان درشیشه کرده است و کارگران را شلاق میزند و…تابورژوازی متمدنی که رعایت حداقل های حقوق انسانی را تاآنجا مینماید که ضد امپریالیست های فراری از ایران و…بدین امپریالیستهاپناه آورده اند همه با هم استثمارگر هستند.
همین قاعده در مورد ریختن اسلام وبودائیت وزرتشتیت ومیترائزم و…بدرون کارخانه یکسان سازی طبقاتی!وجود دارد.
برای این کارخانه یکسان سازی عوارض دهشتناکی که پس از انقلاب امریکائی ایران برروح وپیکرزنان ایرانی وهم اکنون برپیکرزنان افغان و…اثرمیگذارد وتماما بعلت جاری بودن کشتار وسرکوب وغارت و…همه اعمال ضد بشری ازالله خدای اسلام یا همان نام دوم محمد میباشد اصلا مهم نیست.
همانطور که برای این کارخانه یکسان سازی طبقاتی! جاری نشدن احکام وقوانین ضد بشری درادیان دیگربمانند مسیحیتاز خدای آنان که ظرفیت استحاله شدن وبرداشته شدن ستم مضاعف دینی از توده های تهی دست گردید اصلا مهم نیست.
اگرسه روز پیش فیلم کوتاهی ازتیرباران سربازان دست بالا برده توسط طالبان روی آنتن خبری رفت که تیرباران با فریاد الله واکبرتوام بود واگر امروز اداره امنیت آلمان یک پناهنده سوری متعلق به جبهه النصر القاعده را بجرم شرکت در اعدام یک سرباز سوری دستگیر نمود که اعدام سرباز مجروح شده طبق فیلم باز هم با فریاد الله واکبر توام است واگرهر سنگ ساری وهر اعدامی وهر تیربارانی وهر گردن زدن اسلامی مرسوم در عربستان سعودی وهرشلاقی که در اوائل پیروزی توطئه امریکائی اسلامی پنجاه وهفت وپیش از آنکه زنان شجاع ایرانی در میان نارضایتی حزب توده ومنافقین وفدائی رژیم را به عقب برانند بر پیکرآنان فرود آمد و…علت اینکه هر عمل شنیع ضد بشری در اسلام چنانچه با فریاد الله واکبر توام نباشد آن سر بریدن یا …حرام میباشد علت در همان تفاوت اسلام باسایرمکاتب میباشد که جنایت وغارت وسرکوب و…ازخدایش جاری میشود وبهمین دلیل است که قابل تغیرنیست.
حال زمانیکه همین اسلام ومسیحیت وزرتشتیت و…به کارخانه یکسان سازی طبقاتی میروند آنچه مهم نیست سوزش شلاقی است که بر پیکرزن افغان و…وارد میشود.
آنچه که مهم نیست آزاد شدن میلیونها انسان از ستم کلیساها بعلت نبود قوانین ضد بشری کلیساها درآموزه های مسیح ونداشتن ظرفیت استحاله در اسلام ودقیقا بعلت جاری شدن قوانین براستی شیطانی از خدای آن وباقی ماندن میلیونهامیلیون انسان در زیر ستم مظاعفی است که در کشورهای اسلامی!رواج داشته ودارد.
تجربه چهارده قرن عقب ماندگی وجهل وجنایت درسرزمین های به اصطلاح اسلامی با وجود هزاران دانشگاه و…دسترسی به اروپا و…این اواخر با وجود اینترنت بدون اینکه نشانه کوچکی از رنساس و تمایل توده های مسلمان وروشنفکران!آنهادر این هزاروچهارصد سال به بستن قلاده اسلام در مساجد دیده شود خود گویای عمق تفاوت ادیان دیگر با اسلامی است که جهل وجنایت وغارتش ازخدایش جاری میشود وطبعااین احکام برای پیروانش چه دانشگاه دیده وچه بیسواد وچه فقیر وچه غنی مقدس وعین حق وغیرقابل دست زدن است.
این چنین است که همه نوع اعتراض وجنبشی در کشورهای به اصطلاح اسلامی دیده میشود بجزجنبشی که هدفش دخالت ندادن اسلام درزندگی روزمره انسانها وقوانین اجتماعی و…باشد.
چنین است که تا قلدری پیدانشود و ریشه نمایندگان زمینی الله را به انضمام نمادهای اسلامی مانند مساجد و…را از خاک سرزمین خود درنیاورد وهمچنین آنقدر بداند که “جدائی اسلام از دولت”بمانند دوران پهلوی در ایران ویا حتی جدائی “اسلام از سیاست” بمانند دوران آتا ترک دردی را دوا نمی کند که نکرد ونتوانست جلوی قدرت یافتن اسلام را البته بکمک امپریالیستها بگیرد.
این قلدر مردم دوست قاعدتا دنبال نخود سیاه امپریالیستی مارکسیستی بنام “آگاهی”و آگاه کردن مسلمانان از اسلام نخواهد رفت چرا که میداند طالبان وحزب الله و بوکو حرام و داعش و…برآمده از نا آگاهی نیستند که عمده رهبران آنها تحصیل کرده های دانشگاه های اروپائی وامریکا میباشند بلکه برآمده از باوری میباشند که هویت ضد بشری آنان را نمایندگی میکند.
ایران پس از پنج قرن شاهد جنبشی بود با شعاررهائی بخش ما آریائی هستیم عرب نمی پرستیم که صد البته منظوراز عرب نمی توانست بجزخاندان جهل وجنایت وغارت محمد باشد وبا شعارکوروش پدر ماست ایران وطن ماست که مواجه بادشمنی قابل فهم مارکسیستها ومنافقین ومصدقی های نهضت آزادی وجبهه ملی واتفاقا از ترس ظهورآن قلدر فقیردوست ملی ضد ارتجاع وضد امپریالیست از چنین بستری گردید که در این میان رضا پهلوی رودربایستی را کنار گذاشته ودر مصاحبه با کیهان لندن حرف دل همه دشمنان این جنبش رازد و گفت اگر قرار باشد این حرکت به تضعیف اسلام منتهی گردد چه بهتر که جمهوری اسلامی سر کار باشد.
بعلت اینکه این پانویس بعلت خستگی ودرد کشیدن از حمایت مارکسیستی از اسلام بوسیله کارخانه طبقاتی!و تقلیل دادن هزارو چهارصد سال جنایت وغارت وسرکوب به استثمار! خود بدرازی نوشتار شما گردید در اینجا آن را خاتمه وچنانچه روشنگری با چاپ این رنج نامه اجازه داد در پانویس بعدی اهمیت استراتژیک جنبش پاسارگادی وادامه آن در دی ماه نود وشش برای امپریالیستها ونقش منحصربفرد رضا پهلوی در تکمیل سرکوب رژیم وبه انزواکشاندن این جنبش در راستای منافع جهانی سازی ورژیم اسلامی خواهم گفت تا ببینیم این اسلام عزیرمارکسیستها تا کجا از طرح امپریالیستی جهانی سازی مسئله حل میکند.
جناب ناشناس درود،
نوشته اید:
به نویسنده گرامی مجدانه اصرار میشود تا پیش از روشنگری مذهبی کمی زحمت مطالعه بخود دهند تا دریابند ابراهیم جد محمد نیست ومحمد از یهود نبوده وبیخود زور زد تا خود را از شجره ابراهیم جا بزند و زمانیکه نتوانست قبله مسلمانان را از اورشلیم به مکه برد وحج مشترک با یهودیان را برهم زد وبه مکه برد.
دوست گرامی؛
پیش از همه بگذارید دوستانه بشما بگویم که هرگز در مورد افسانه ها، روایت ها و نقل قول ها چه دینی باشند و یا فرادینی، چندان دستآویز های محکم و بیش از همه قابل دسترسی وجودندارد که هرکدام از ما و یا دیگران کاوشگر روزی بخواهند و بتوانند به آنها بچسبند و روند تاریخی را درست برگیرند و ادعای بررسی خویش را درست تر از پیش بربشناسانند.
بنابرین آگاهی من و شما و یا ناآگاه بودن ما اهرم راهبر درست و یا گره اصلی نادرست در پردازش یقینی چنین سوژه های ذهنی و فراعقلی محک ارزش نبوده و نیست، چون پیش از همه تضاد در محور تناقض های ایدئولوژیکی ست که هریک در منبع کشف و چگونگی تعریف ها الگوی مورد دلخواه خود را برجسته ساخته است.
و ما به ناچار از تاریخ ادیان و وابستگی های پیشینیان به هریک آنها جز همین شواهد و سرنخ های در هم پیچیده و متناقض اثر و نشانه های معین تری نداریم و همه ی آنچه را که ما و تاریخ شناسان در دسترس دارند جز همین بی شماران بی اعتبار نیست.
تازه دستبردها و تحریف های بلند تاریخی بی شمارند و کمترین آسیب شان این است که می توان از قرآن ها، انجیل ها و تورات ها گفتمان های کسل کننده داشت و خود شما بهتر می دانید که بررسی و شناخت درست از هرکدام از کوه های ارثی، دینی و بازمانده هم عمر افسانه ای نوح را می خواهد که ما نداریم؛ تازه ضرورت اش هم در کار ما نیست، زیرا جنگ ایدئولوژیک ادیان برای ئاشتن قدرت و ثروت هرکدام را در برابر دیگری ناگزیر به افشاگری های موهوم دینی عقیدتی می کند.
و اما: بنا به احادیث موجود اسحاق دومین پسر ابراهیم و فرزند ساره بوده است. و البته می دانیم که هاجر کنیز ساره بوده و اسماعیل را برای ابراهیم زائید.
و همچنین اعراب خود را از نسل اسماعیل میدانند. و برخلاف آن برداشت یهودیان و مسیحیان هست که خود را از نسل اسحاق می دانند.
و مسلمانان معتقد به پیامبری و رسالت اسماعیل هستند؛ همچنانکه دیگران معتقد به پیامبری اسحاق. و… خیلی می توان پیرامونش نوشت و من کوتاه نوشتم!
اینک بر نکته ای انگشت می گذارم که محور دید من از دیدگاه های ایده الیست و اصالت وحدتی ها یا الهی ست.
بنا به همان روایت های سردرگم ما می دانیم که پدر ابراهیم یک مجسمه ساز و بت پرست بود و پردازش های هنری خود را می ستود و می پرستیت و می پرستاند.
و ابراهیم در برابر دیدگاه پدرش ایستاد و مجسمه ها و یا بت های او را شکاند و مدعی یکتاپرستی و یا خدا پرستی شد.
و من کار او و یا بت شکنی ابراهیم را چنین برنوشتم که ابراهیم در زمان خودش بت های سنگی پدرش را شکاند و از دید بت پرستان نابودکرد.
ولی همو زیرکانه بت ذهنی و پنهانی ای را بجایش نهاد که ایده خیالی و زیرکانه ی او تاکنون تأثیر فاجعه بار جنگ های دینی و بازتاب های ویرانگرتری از بت های پدرش داشته است و…همین
باسپاس از پانویس تان
سنت مسیحی بهطور کلی ابراهیم را پدر معنوی همه مومنانی که قرار است عهدهای الهی به ابراهیم را به ارث ببرند،
به نویسنده گرامی مجدانه اصرار میشود تا پیش از روشنگری مذهبی کمی زحمت مطالعه بخود دهند تا دریابند ابراهیم جد محمد نیست ومحمد از یهود نبوده وبیخود زور زد تا خود را از شجره ابراهیم جا بزند و زمانیکه نتوانست قبله مسلمانان را از اورشلیم به مکه برد وحج مشترک با یهودیان را برهم زد وبه مکه برد.
دیگراینکه “ادیان ابراهیمی”وجود خارجی نداشته ونمی توانسته وجود داشته باشد و این چیزی بجز داستان سرائی محمد ومسلمانان برای اینکه خود را از تبار ابراهیم جا بزنند چیز دیگری نبوده است که امروزه نیز ادیان ابراهیمی! ورد زبان امپریالیستها میباشد. از این ها گذشته اسلام یعنی آئین شیطان پرستی واز همین منظر است که در کارنامه تاریخ هزاروچهارصد ساله اسلام چیزی دگری بجزریختن خون انسان ها با فریاد الله واکبر،تجاوزجنسی به دختران کودک سال وخرید وفروش انسان بعنوان کنیز وغلام و…دیده نمیشود.
نویسنده همه ادیان را برابر اسلام قرار داده وآنهارا نقد طبقاتی!نموده تا از قبح این آئین شیطانی بکاهد بدون اینکه بتواند حتی یک نمونه مانند اسلام بیاورد که مثلا مسیح یا موسی ویا زرتشت ویا بودا و…درسن پنجاه ویک سالگی بر دختری هفت ساله بنام عایشه تجاوز نموده باشند ویامانندسر قصاب محمد سرهفتصد وپنجاه تسلیم شده را در یک روز ببرد ویا هزاران از این جنایت ها.
اینکه بگوئیم بله اسلام این طور توده های قابل تحمیق راتحمیق کرده وآن طور استثمار!نموده وتحلیل طبقاتی!از یک آئین شیطانی ضد بشر بدهیم چیزی بجز خواسته یا نا آگاهانه تقلیل جنایت ها وغارتها وتاریخ خون بارش به استثمار!وبرابر کردن وحوش طالبان وبوکو حرام وحزب الله و…بااپوزیسیون کشورهای اروپائی و…همچنین برابرکردن حاکمیتهای اسلامی حتی قرن بیست ویکمی عربستان وایران وقطر وعمان و… باحاکمیتهای مسیحی اروپائی وامریکا وکانادا و ژاپن و یا حاکمیت یهودی اسرائل …بدین بهانه که بله همه استثمارگر میباشند چیزدیگری نیست.
تفاوت اسلام با دیگرادیان که نویسنده عمدا یا سهواروی ازآن می گرداند در این است که احکام جنایت وغارت ودیگراعمال ضد انسانی توسط خدای آن ادیان که در معنی نسخه دوم آن پیامبران میباشند جاری نشده و برزبان پیامبران آنان بعنوان دستورات خداوند! نیامده ومهمترآنکه پیامبران ادیان دیگر بمانند محمد خود نمونه وسمبل جنایت وتجاوز جنسی و…نبوده اند بلکه هرچه شده وهرچه گفته شده بمانند حاکمیت ضد بشری کلیساها از سوی پی روان آن ادیان انجام شده است وربطی به مسیح وزرتشت وبودا و…ندارد درصورتیکه احکام ضد بشری اسلام مستقیم از کتاب مقدس!آن جاری شده است ومحمد ودستیارانش خود سمبل آن احکام نفرت انگیز بوده اند که ادامه آن در امام خمینی وطالبان وبوکوحرام وحماس واخوان المسلمین و…تبلوریافته است.
متاسفانه نویسنده عمدا یا نا آگاهانه به مهمترین وجه تمایز اسلام شیطان پرست با دیگر ادیان توجه نکرده است که اسلام بهمان علت جاری شدن احکام ضدبشریش از خدایش واز کتاب مقدسش!و از سیره پیامبرش قابل استحاله نبوده ونیست وبهمین دلیل است که اسلام صدر اسلام امروزه در وحوش طالبان و کلا در داعیشیعه متبلور میباشد واین وحوش دست نخورده چهارده قرن است که نسل به نسل از درون قران وسیره محمد و…می جوشند وبیرون میایند واگرجریانی بمانند منافقین بخواهد نمایش اسلام استحاله شده بدهدنمایشش بجزنمایش یک سیرک و بنمایش گذاشتن دلقکی رهبرانش نخواهد بود.
چرا این چنین است که منافقین برای قابل قبول شدن از سوی امپریالیستها هرپشتکی میزنند اما آنجا که نوبت به محکوم نمودن اعمال اسلامی طالیان وداعش ورژیم و…مردود نمودن این اعمال ضد انسانی در اسلام میرسد دلقک های منافق بجای آوردن فاکت از تاریخ اسلام وقران و…در رد اعمال امام خمینی و… میفرمایند این اعمال با روح!اسلام سازگار نیست.
اما در ورای این نقائص همینکه نویسنده بقول معروف پی تکفیر کمونیستهارا بر تن خود مالیده وانگشت بر این آئین جهل وجنایت گذاشته است قابل تقدیرمیباشد