شخم دین، کاشت نادانی و برداشت ناتوانائی ها / بهنام چنگائی
شخم دین، کاشت نادانی و برداشت ناتوانائی ها
تا ساختار پلشت طبقاتی، خودسری نظام سرمایه سالارهای دینی و شاهی و راست، و بهره کشی انسان از انسان و قوانین ضدبشری آن پابرجاست، بی گمان حق آزادی عقیده و وجدان، و همچنین حق داشتن و نداشتن باور دینی جایگاه خود را در وجود انسان باورم داشته و دارد. ولی پرسیدنی ست! آیا انسان ندار با متدین بودن حق زندگی در جهان سرمایه را بهتر می یابد؟ یا انسان مسلمان و نوع گرا بی داشتن آموزش علوم اجتماعی و بی پرورش در فضای مدرن انسانی دانائی و عاقل شدنش از یکسو، و همزمان در راه و مسیر خردمندی پویاتر و شکوفاتر ماندن از دیگرسو آسان است؟ از آنهم پایه ای تر باید پرسید! آیا بی بودن و شدن در چنین روندهای انسانمدارانه ای”انسان کار و تهیدست” می تواند بخود باوری رسیدنش میسر و بر خودمدیریتی اش متصور باشد؟ آنهم در تاریخ بلند ما و در جوامع بشدت نابرابر، تنگدست و ستمزده اسلامی ـ شاهی ایران؛ و یا در هرکجای جهان که انسان ها تنها برای یافتن نان و داشتن سرپناهی کوچک تلاش روزانه سخت و سرسام آوری می کنند! آیا درین میادین ضدبشری و نداری ها ساده دل نبودن و فریب آسان کلاشان شاهی و شیخی و راست هار را نخوردن “دشوار” نیست؟
بویژه اینچنین که در ایران بوده و هست انسان معتقد و خودناباور که بخش بزرگی از ما شامل اش باشند و باشیم، در گذشته ها نادانسته مدیریت راه اجتماعی، طبقاتی، سیاسی و اقتصادی، و همچنین سازماندهی روابط فرهنگ گسترده و رنگین اتنیکی خود را به شاهنشاهان، و درین دوران به بیدادگری دینی سپرد، و ۴۳ سال آزگار به آخوندها اجازه داده است که بر اراده و اداره مطلق ما با خودسری یک آقای خداوار، و یاری صدها هزار مسجد و ملا و مکلا هدایت چنینی اسلامی الهی شویم و شده ایم، ما دهه هاست نالان و در اعتراض، ناتوان در گرفتن حق مسلم خود، بیکار با وجود توانائی کار و تلاش، و گرسنه از شدن نبود درآمد کافی، و دچار در تورم و گرانی و بازار قاچاق ها اسیرشده ایم و فرمانبردار بی بدیل یک ولی خدا و مذهب او شده و توسط دستگاه سیستماتیک اش با و یا بی بهانه سرکوب عریان گشته، شلاق بیرحم حد و حدود الهی ـ آخوندی را چشیده، و سرخورده تر از تجربه های گذشته ها همچنان این رژیم وادرمان می کنند که در نه توی فریب ها، نیرنگ ها و دسیسه های بی پایان، گرفتار سرکشان دینی بی وجدان و سرمایه داران هموند آخوندها باشیم؛ و حال و روزمان چه در گذشته با با باور به سایه ی خدا که شاه بود، و چه اینک با محکوم به بندگی شدن خود در درگاه موهوم خدا، و یا اینچنین اسیر در بندِ بنده پروری آخوندها روزگارمان سیاه و خونین شده است؛ و حکومت با زور کور دینی جز دست و دهان بسته برایمان برجانگذارده و آنها هم هرچه خواسته و می خواهد بر سرمان عقل ما آورده و پیوسته هم ناچارمان می کنند که پای صندوق بردگی خویش رفته و با دادن رأی به این بندگی، خداوارگی رهبر و سران رژیم را پذیرفته و در برابر دشمنان واقعی خودمان سرفرودآوریم.
بهررو این ساختار مکار ولائی اسلامی خداپناه همچون همیشه ی خدا هزاران نیرنگ در زیر عبا و عمامه و مساجدش دارد و هرباره با دلایل و وعده های چندش برانگیزتر آسمانی اش شگفتا توانسته و یا ناچارمان کرده و می کند به این یا آن مهره فاسد مافیاهای ـ ولائی یا مخالفان هم سفره و مصلحتی اش رأی داده و با رأی جبری خویش، مهر تأئید حق سروری ولایت فقیه مطلق و تک تک جنایتکاران او را در ایران ویرانشده بر پیشانی خود بکوبیم تا مگر به گفته ی خامنه ای و علم الهدا و دیگران خدایاران … دوسر طلا دچار کفر نشویم و در روزی از روزهای رستاخیز با نام کافر، خدای شان ما را بجزای رآی ندادن به حکومت برحق اش به جهنم پرتاب نکند! وزینرو ما نباید ناخواسته دچار خشم خدای آخوندپرور بشویم؛ پس وظیفه هر مسلمانی ست که به رژیم رأی دهد.
آیا برای تحمیق توده ای ازین مسخره تر هم استدلالی شنیده و یا می تواند وجودداشته باشد؟! آیا با این نیرنگ رسوای آقا و ترفند هموندانش می توانند همچنان اعتراض به نبود نان و کار و آزادی و حقوق نداشته انسانی ما را بیش از پیش چنین شرورانه و ریاکارانه با نام کافر تحقیر و سرکوب کند!؟ دریغ که رژیم ما را بخاطر مومن بودنمان هالو و نادان حساب کرده و می کند؛ زیرا ما دیری چاره فردای بهتر و زندگی شاد و نداشته ی خویش را جز در درون این بساط های انگل دینی سرمایه سالاری و جنایت تبار جستجونکرده و از همینرو پیوسته گمراه تر می شده ایم و بی سبب هم نیست که اینک سرخورده تر از همیشه ی تاریخ هستیم و با زبان بسان کروات برجای جای بدبختی ها و بدبیارهای مان با خودملامتگری می نگریم و برای برچیدن تک تک شان خشم فروخورده را اینجا و آنجا بلندتر از همیشه جارمی کشیم. ولی این یک حقیقت است که ما پاکباخته نشسته و تن و جان بزرگ و کلان و سراسری مان با توطئه های آخوندها پراکنده می باشد.
وزینرو، بیائید باهم گواهی تجربی و عینی از دردها و بی درمانی های زمانه اسلامی خود باشیم و بر پیکر تکیده و جان رنجور کلان خود نیرو با امید به رهائی شوق فراروئی دهیم، مصیبت های دین دولتی و نامرادی های آنرا بی هرگونه ترس و لاپوشانی در چشم همگانی و جهانی افشا و روشنگری کنیم و با خرد و گفتمان اجتماعی برایشان پاسخ انسانی ـ طبقاتی بیابیم و برای نظام آخوندی روشن تر کنیم که ما دیگر نمی خواهیم و نباید گول بخوریم و گول هم نخواهیم خورد و از وعده های پوچ دینی برای همیشه تن و سر بازده ایم و از خیانت های آخوند جماعت ریز و درشت و سرانش رژیم آگاهیم؛ از جنگ افروزی های مذهبی، ایجاد مافیاهای قاچاق مذهبی در منطقه و جهان و چپاول های دینکاران از نان و آب خود و فرزندامان بیزاریم و آشکارا هم می بینیم که زندگی و هستی اجتماعی ـ خصوصی مان با حکومت دینی ولائی بیش از هر دورانی درهم لهیده تر و شکننده تر می باشد و ما اینک آسیب پذیرتر از همیشه بر درگاه ستمگران دینی و سرمایه سالاران به التماس داشتن کار و نان و آزادی نداشته به التماس نشسته ایم؛ اما ممکن نیست که بیش ازین آنرا برتابیم و برنخواهیم تابید.
برای ما، اصلاحجوی مکار مذهبی که دست و پا و تن در خون هزاران انسان بی گناه دارد، هیچ تفاوتی با اصولورز دینی و ضدبشری و شارلاتان ندارد و هردو سر و ته یک چوب دوسر طلا می باشند، درین ۴۳ سال هردو جریان در هنگام قدرت داشتن از ما جز بندگی نخواسته و بما اجازه استقلال عقلی نداده اند تامگر دمی برپای خرد انسانی خویش بایستیم و همفکری مستقل و اجتماعی باهم داشته باشیم و از دانش همدیگر بیآموزیم و دگرگونی های پیاپی در حل مسائل روزمره بکاربریم و جاری و پویا برای زدودن نارسائی ها و چایگزین شان همکاری مشترک داشته باشیم.
کار ما دیگر با آنهای ( اصلاحطلب و اصولگرا) سازش ناپذیر شده است، همانگونه که با دار و دسته های شاهی و مشروطه خواهی! ما زیر بار فردگرائی، ناسیونالیسم، فناتیسم و جلیه گران امپریالیست نمی رویم، چراکه ما بیش ازین نمی خواهیم به این خفت ها و خواری های حکومت فردی، دینی و سرمایه سالاری و خودکامه تن دهیم و ناگزیر، ما می باید بیدارشویم و با خرد جمعی، بیداری کلان و کارگری را در همین کوران نمایش چندش انگیز رأی گیری برپا ساخته و توسط خود خود آنها حکومت کارگری برپانموده و راه شکوفاسازی را مهیا و هموارکنیم؛ تامگر هرچه زودتر خودگردانی و اراده شورائی کارگران و همبستگی توده ای میان ما که همگی قربانیان اصلی آن نظام شاهی کمربسته ی امامرضا و این حکومت تبهکاران دینی بوده ایم دیگر بوجود درنیآید و بیش ازین حکومت کارگری مردمی نگذارد در کشتارگاه های اسلامی کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان و معترضان اتنیکی بخاطر درخواست حق آزادی بیان، تشکل و بدلیل اعتراض انسانی به حقوق نداشته شهروندی شان ستم ببینند، شلاق و جور دینی بخورند و در صورت فریاد کلان و بزرگ نیز همچون تهدید و ترورهای ۸۸، ۹۶، ۹۸ مزدوران رژیم، معترضان را بفرمان خامنه ای همچون آب خوردن بکشند و به هیچکس هم پاسخگو نباشند.
بدنیست که خامنه ای، نیروهای سپاه، بسیج و لباس شخصی ها بداند که آنها دیگر شانس نادان پروری و آدمخواری ندارند و نمی توانند بسادگی های تاکنونی، خیزش های بحق و حیاتی ما برای کار و نان و آزادی را بسان بارهای بار پیش به رگبار شرورانه جزای اسلامی ـ ولائی خویش ببندند؛ نسل کشی ها بی مانندی براه بیندازند و به مادران داغدار بی شمار بیفزایند. چون اینک شرایط بسیار دگرگون شده و ۹۹% های بی نان و آب و آرامش برای شان چیزی برجانمانده که آنرا از دست بدهند مگر جان نهیف شان را! و بهمین خاطر می خواهند کارشان را با دین دولتی روشن و برای همیشه طومار آنرا درهمریخته و ریشه ی تمامیت فساداش را از خاک ایران برکنند و ولایت فردی ـ آقائی را سرنگون کرده و به تداوم بساط شخم زن دین، کاشت بی شرمانه نادانی و برداشت ناتوانی هائی انسان کارو رنج پایان دهند و ایران ویران را باهم آزاد و آباد کنند.
داشتن دین و باور به هرکدام از ادیان جزو حقوق آغازین انسان هاست، ولی دین حق نداشته و ندارد و نباید هم دیگر بار در یک کشور رنگین، حکومت مطلق کند و دیگران مخالف را با نام دشمن خدا تیر خلاص زند همانگونه که در ۶۰ و ۶۷ هزاران انقلابیون مردمی، آزادگان نوعدوست و مخالفان عقیدتی خویش را همچنان محکوم به مرگ کردند و طناب دار و اعدام فله ای جرو شئون و شعار الهی آنها شد و می باشد و ایان بی عاطفگان هرکه بوی مخالف می داد بسرعت بدار دلخواه آخوندها آویزان شد و همچنام می شود. درد و تجربه های تاریخی و تباهی های تاکنونی زندگی ما بما می گوید که هیچ دینی و از جمله اسلام نمی بایست و هرگز نیز نباید چنین حقی داشته باشد که حکومت کند. و حال بر اساس رویدادهای روزانه ی اعتراض ها و خیزش های کلان کارگری ـ اجتماعی هم ما و هم خودکامگان دینی بخوبی می دانیم و می بینیم که قریب به اتفاق شهروندان بجان رسیده ی ما از موجودیت و بقای دین دولتی بیزارند و بی هیچگونه سازش و بهانه ای خواستار جدائی دین از دولت و سرنگونی آن برای همیشه می باشند.
بنابرین این گریزناپذیر می باشد و خود خامنه ای، سران بیت و مزدوران دنبه پهن کرده اش بدانند که تاب بردباری کارگران و توده های بیکار و گرسنه بریده و اینبار تقلب در رأی گیری و یا هر کلک و ترفندی که رژیم بکاربرد در پایان کار، به ویرانی زودتر خود دامن زده است. شهروندان ما با تقلب ها که در تاریخ اسلام حکومتی بی شمار است آشنایند ولی اینبار رژیم بی آبرو برای مشروعیت خود، جز دست بردن در امار رأی و تقلب بزرگ در آن چاره ای دیگر ندارد، تامگر پشتیبانی سرمایه جهانی را نبازد و بتواند در انظار جهانی با این تقلب هاف نشانه موافقت مردمی را نمایش داده و اعتماد غرب را داشته باشد. و اما با وجود اینهمه دامنه ی آشکار رد و موج ستیز و طرد رای گیری ها کلان و سراسری که روزانه می بینیم، رژیم بخواهد ادعای موافقت مردمی کند و قصد حکومت دوباره داشته باشد! آنگاه کارگران، زحمتکشان، زنان و توده های جزغاله شده ی سراسر ایران بمیدان مبارزه نهائی با دروغ ها، تاریکی ها و نادان پروری ها خواهندآمد تا که هم کار خود را با رژیم اعدام ها و فسادها و چپاول ها تمام کنند؛ و هم سازمانده چگونگی اراده و اداره فردای اجتماعی ـ طبقاتی خود باشند.
البته و بی گمان در همان آغاز کار بجان آمدگان به سراغ کله ی اژدرها خامنه ای و گردانندگان بیت رهبری او خواهندرفت تا دوباره و با بهانه های بی پایان او، روزی از روزها به اختاپوش مرگکارهای دینی فرصت کشتار ندهند تا هیچ معترضی دچار غضب و جزای فقهی”ملای خدا” نشده و بسان بسیارانی بدار قهر قضای ظالمانه آخوندی آویخته نشوند. زیراکه: اراده های بخش درمند ولی مقتدر کارگران دیگر با همه ی سرکوب ها، بر توان سراسری خود پی برده، و به عمق تباهی ها و ویرانی ها و بهره کشی های شاهان و دینسالاران بدذات آشناست. مزدبگیران با تمام وجود به تحمیق و سوء استفاده های ملائی ـ شاهی از دین و خدا پی برده و دیگربار فریب هیچکدام را نخواهندخورد. آخر مگر جز این است که بنا بگفته ملا و خدا “انسان” هیچگاه کامل و بی نیاز از هدایت و حکمت خدا نیست و هر انسانی در برابر خدا جز توان و شانس بندگی بیش ندارد! و جالب ترش این است که در نبود عینی وجود خدا، این تنها سروری بی حد و مرز ملاست که همه جا همه کاره هست و بعنوان نماینده خدا در روی زمین، امام رل راهبری و هدایت های نادانان و ناتوانایان را بعهده دارد و گمراهان را بیاری خدا بسوی رستگاری ها هدایت می کند. یعنی همینی که امروز داریم و زندگی مان را رقم زده و پس از ۴۳ سال خونین و خرابکاری های بی انتها که ملاها و مکلاها برای ما و کشورمان داشته و برسرمان درآورده اند، ما می باید راضی به رضا و حکمت و رحمت خدائی باشیم و کارکرد سران دینی را بستائیم و با پوست و استخوان خود و زن بچه های مان ناروائی های دین و سرکشی های ولایت را که همگی مصلحت الهی ـ آسمانی برای آزمایش ایمانی ما دارند را برتابیم، تا رستگاری اخروی را داشته باشیم و ازینرو بفرمان خدا ما می بایست این همه تباهی ها را تاب بیاوریم و بیش از پیش رهبری آقا و اسلام را تائیدکنیم.
ما درین ۴۳ سال حکومت پاک اسلامی دروغ های بسیاری از خمینی و خامنه ای و کلیت ساختار اسلامی را شنیده و رفتار ناشایست و ضدبشری بسیاری از آنها دیدیم و سرآخر پی بردیم که یکایک و همگی چه تبهکارانی بیرحمی بوده و می باشند و تلاش کلیت دینکاران سرهم و در یک قالب هویت مشترک شان این بوده و آنها خواسته و همچنان نیز می خواهند که مای نوعی انسان نادان بمانیم، خودناباوری مان را در خویش بکشیم، مطیع تر شده و جز راه بردگی و گوش بفرمانی به ملاها را در مخیله های مان راه ندهیم و آنها هم اچازه اش را نداده و نمی دهند و ما بردگان هرگز اندک سهمی از تحول تاریخی و اندیشه ورزی انسانمداری را نیابیم و جدی نگیریم و با این انسان ستیزان آنگونه که آنها و خدای شان جایزدانسته کناربیائیم. ولی تا کی می باید شخم زدن ملاها در اعماق ناخودآگاه تنگدستان را تاب آورد؛ کاشت بی شرمانه نادانائی ها و برداشت ناتوانائی های هولناک را برتابید و به ادامه ویرانی های زندگی خود و به ستیز کور کورانه ی ملاها بر علیه هستی نوع بشرانه یاری ناروا رساند!؟ نه دیگر بس است.
بیائید بپذیریم که در بخش هائی از میان ما این حقیقت تلخ و تاریخی خودناباوری و “خودکم بینی های مذهبی تبار” وجوددارد؛ و در گویش روزانه و گفتمان ناخودآگاه و عادتی و مذهبی ما ریشه ژرفی دوانده است به نحوی که در گفتار جاری مان پیرامون هر موضعگیری میان اراده ی خود و تسلیم در برابر توان خدا، این ناهنجاری های دردبار به وفور هست و بازتاب منفی اش گزافه نیست. سنت مردودی که باید آگاهانه نشانه هایش را در گویش روزمره شناخت و بازتاب های منفی و خودباوری کش آنرا زدود. ما برای ایجاد فضائی دیگر می بایست به سوگندها، توکل ها و امیدهای واهی و خودناباورانه پایان دهیم.
زیراکه ما همچنان بخود و افکار مترقی و مستقل اجتماعی وفاداری و بهای کمی داده ایم و یا فراگیری ها مان متکی بر دانش انسانمدار اصالت وجودی و اصالت فردی مدرن همگام نبوده و یا بخشی از ما بدان شیوه های اصولی و انسانشمول وابسته نیستیم و یا شاید هم باور چندانی به تجربه های گران و ویرانگر تاریخ ادیان نداشته و یا دسترسی و آگاهی کافی نداریم. ولی در همین ایران ملائی چطور؟ ما از پلشتی و پلیدی های این جماعت فاسد که امروز همه بجان هم افتاده و چشم و گوش ساده ی ما بینا و شنوا ساخته اند بسیار آموخته ایم، و خیلی رنج برده و بارها خون خورده ایم. با اینوجود ما فریبخورده ی دیروز می دانیم که ملا شغل اش دینکاری ست و دستکم اینک نباید همچون پیشترها، هرکاری را با نام خدا و بسود فرهنگ تحمیقگر ملا آغاز می کنیم؛ و شاید زمانش فرارسیده باشد از انشالله، ماشاالله و اگر خدابخواهد و بامید او و هرچه او مصلحت کند و ها… پایان دهیم و تلاش کنیم در گویش های و برای زدودن این عادت بیمارگونه ی خود بیشتر پی دارو و درمان عادت بد خود باشیم و براستی چرا نباشیم؟ ما در اروپا شاهد این نوع قسم های رایج در ایران نیستیم. بویژه مگر نمی بینیم که درین درندشت بی آبرو نظام دینی هیچ نیست مگر دکان پرسود آخوندها. مگر نمی بینیم که در هیچکجای ایران انسان تنگدست مسلمان حقوقی مستقل اندکی هم ندارد و سهم انسانی او بنام اشرف مخلوقات توسط همین قوانین اسلامی هم برنتابیده است، و از همینروست که ملا و دین با جسارت، زن ستیری کرده و کمترین حق را در برابر مرد برای او جایز شمرده است. آیا زن در قوانین اسلامی نیم مرد نیست؟ پس چرا قوانین اسلامی چنین نابرابر است؟
بیائید منتقدانه به سنت و سامانه های فرهنگ مذهبی خود نگاهی متفاوت داشته باشیم و از خود بپرسیم که چرا بخشی از ما هرکاری را آغازمی کند، و یا می خواهد مسئله مبهمی را به پیش برد، ناخودآگاه به نام خدا و پیام آوران وی متوصل شده و این رویه همیشه ورد زبانش بوده و هست و بر روی گفتمان او تدثیر دارد و کمتر با ایهمه جنایت های دینی و آخوندیف بسیاری از ما نمی خواهد گفتمان تازه و مدرنی بیآموزد و در گویش اش بکاربرد؟ و چرا بخشی از ما با بی سرسپردگی به فرهنگ دین و گوش بفرمانی به دروغ ها و خرافه های آخوندی، اغلب کمترین جرأت استقلال انتقادی و اعمال راهکار عقلی بر علیه ترفندها و توهم پراکنی های ملائی دارد و یا برای حل نارسائی ها و رفع سختی های زندگی شیوه انسانمداری را بعنوان الگو نداریم و برای گسترش اجتماعی و کلان آن تلاشی جدی نداشته ایم!؟ آیا ما توان استقلال انسانمداری فکری و عقلی نداریم و یا نیاموخته ایم و یا نه دولتمردان دینی نگذاشته و نمی گذارند ما انسان باوری را بیآموزیم!؟ پاسخ ما اگر این باشد که دین و دینمداران نگذاشته اند ما روش و شیوه های انسانتباری و خودآگاهی تاریخی را بیآموزیم! پس آنگاه بیائید باهم بپاخیزیم و دست در دستان هم و برابر دشمنان خردورزی بایستیم و نابودکنندگان خودباورها را به زباله دان تاریخ بسپاریم.
بهنام چنگائی ۲۴ خرداد ۱۴۰۰
چون زیاد گریه کردید نتوانستید تشخیص بدهید که درک قضیه مارکسیسم است.
جناب ناشناس ۲ با درود؛
دوست گرامی، نقد پانویس من و بازتاب دیدگاه هایتان پیرامون آن پاداش همفکری های سالم و پویای ماست. من هیچگاه انتظار ندارم که کسی مصلحتی مواضع خود پنهان و یا در سایه ای از تردید ها و توهم ها رهابگذارد.
ما می باید و شایسته است هرچه بیشتر فرابگیرم که بیرون از درک و دیدگاه های مان همیشه و هنوز می تواند نکته و یا نکاتی وجودداشته باشد که نیاز به گفتمان بیشتر و بی طرفانه تر دارد.
چنانچه دیالوگ ها مشوق همفکری ها شوند، خود این شیوه بسیار مفید و در کارکرد بسیار کارا خواهندبود. زدن برچسب و دادن تهمت و برکشیدن شلاق تحقیر نه بما و نه به هیچ چوینده ی راه فردا کمکی بایسته ای را نمی کند بل، بیش از پیش شوق و رغبت به گفتگو را سست و خود مایه ی دوری گزینی و بدتر از آن پراکندگی ست.
بهمین خاطر، من اصل نویسندگی و ژورنالیسم را بررسی نکات مبهم روز و روشنگری نکات کور و مات آنها دانسته، و همزمان با افشاگری های محورها و سوژه های عمدتا در پستو مانده هرکدام از آنهای برجسته را نیز که لازم باشد پایه ی مقاله های خودم برای روشنگری می دانم و پیرامون شان می نویس.
درین راستا دین دولتی ولائی کار مرا بیشتر بخود واداشته و از کارکردهای رژیم شیعی آخوندی بسیار می خوانم و سپس بر حسب ارجحیت در موردشان می نویسم و از آن شناخت و برداشت های خودم در قالب روشنگری آنرا به زبانی ساده بازگومی کنم.
کار من نه مزدی دارد و نه در جستجوی یافتن اهرم و ابزاری از سود و سرکردگی امروزی و آتی ست. تکرار می کنم من هرگز قصد مجاب کردن کسی را ندارم و بیشتر برای کسانی همدرد همچون خودم می نویسم که قربانی ساختارهای شاهی و شیخی بوده و امروز در پی آگاهیرسانی به دیگر همدردان دور و نزدیک اند.
همزمان بگویم که من سالهاست از گفتمان های سیاسی تئوریک و ایدوئولوژیک احزاب و افراد دماغی پُر و خسته دارم و رغبتی بدان در خود نمی بینم.
باید چشم گشود و دامنه ای از همگسیختگی و پراکندگی آنها را به نام چپ و کمونیست دید و خون گریست.
باسپاس
جناب بهنام بادرود دوباره.
با خواندن پاسخ شما دیدم که براستی یک سپاس بشمامدیونم که عمدتا برای پرداخت دین مزاحم شدم.
اما سپاس گذاری از شما بخاطر این که من تا پیش از پاسخ شمانمیدانستم آنقدرگاو هستم که نمیدانستم تبدیل شدن به بخشی از خانواده امپریالیست ها بطوریکه نگذارم امپریالیستهاسقوط اقتصادی ودرنتیجه ازفرمان روائی زمین بزیر افتند وهر روز جیب میلیاردر های امریکا وانگیس وفرانسه و…را پر تر کردن خود مبارزه ضد امپریالیستی میباشد که چین مشغول بدان است ومن وامثال من میلیونی نمیدانستیم نه تنها نباید بر علیه حزب کمونیست چین باشیم بلکه باید شکر گذارآن هم باشیم .
جناب بهنام.
من با این فرمولی که در مورد مبارزه ضد امپریالیستی چین دراختیارم گذاشتید حالا متوجه شدم سیاست حزب توده واکثریت درحمایت کامل ازامام خمینی وجمهوری اسلامی اتفاقامبارزه بر علیه امام و…به شیوه چینی بود.
حتی نوکری منافقین برای امپریالیست هادراصل مبارزه ضد امپریالیستی از نوع چینی آن است.
حتی این فرمول مبارزه از نوچینی را میتوان به قشون سرکوب گررژیم که این حاکمیت را بر سر پا نگه داشته است نیز تعمیم داد وگفت بسیج وپاسدار …اتفاقا برای مبارزه چینی با جمهوری اسلامی میباشد که با کشتار مردم معترض این حاکمیت را سر پا نگه داشته است.
پس بدین ترتیب تعرف تمجبد های حال بهمزن رضا پهلوی از قشون جنایت کار ولی فقیه در معنی مبارزه با این قشون به سبک چینی است وما تا حالا نمیدانستیم.
پس زنده باد حزب کمونیست چین که نشان داد مبارزه واقعی با امپریالیزم ازپروارکردن هرچه بیشترامپریالیزم رد میشود ونه از تضعیف آن.
پس زنده باد حزب توده واکثریت و مارکیستهای جهان ومصدقی ها ورضا پهلوی وبسیج وسپاه و…لاجوردی وخلخالی و…که بدرستی دانستند سقوط جمهوری اسلامی از تقویت هرچه بیشترآن میگذرد ونه از تضعیف آن.
جناب بهنام.
اماخارج ازاین حرف هاهمه توجیحاتی که مارکسیستهادر سطح جهانی برای ماست مالی کشتارهای میلیونی در کامبوج وروسیه وچین وسرکوب ها و…اکنون برای ماست مالی سیاست ضد بشری وضد زنده گی حزب کمونیست چین در سر پا نگه داشتن نظام اهریمنی سر مایه داری میکنند ودر همان حال برای رد گم کردن علیه امریکا شمشیر بدروغ از رو بسته اند ریشه در یک چیز دارد وبس.
دریک فیلم نیمه کمدی آلمانی بنام ببین کی اینجاست؟یا چه کسی اینجاست؟ هیتلردوباره زنده میشود و تنها یکی از کارکنان یک موسسه فیلم سازیست که باور دارد این خود هیتلر است که زنده شده است.
در این فیلم صحنه ای از گفتگوی هیتلر با خانمی وجود دارد که صاحب همان کمپانی فیلم سازیست که کارمندش هیتلررا باور نموده بود وحالا این خانم نیزباور نموده است این خود هیتلر است.
خانم از هیتلرمی پرسد صادقانه بمن بگو رمز وراز حمایت آنهمه جمعیت براستی شگفت انگیز از تو چه بود؟با اینکه نه جنایت هایت ونه نژاد پرستی و…تو پنهان نبود.
هیتلرمیگوید هیچ رمز ورازی در کار نبود.
خانم می پرسد پس دلیل توجیح جنایت ها و…ی تو ودلیل پرستیدن تو چه بود؟
هیتلرپاسخ میدهدبسیارساده.
دروجود تک تک دوست داران من یک هیتلرخفته بود.
جناب بهنام.
مگرمیشود دروجود تک تک گله های نمازجمعه ای چه کارگرباشند چه مایه دار وچه…یک امام خمینی وخامنه ای ولاجوردی و… نخفته باشد و شاهد اینهمه جنایت وغارت ویرانی باشند و با این حال خاطرخواه امام هم باشند؟
مگر میشود در وجود ایرج گل سرخی روشن فکر یک علی نخفته باشد که باوجود آگاهی به تاریخ و…چنان تعریف وتمجید های براستی حال بهم زن از دژخیمی بنماید که تاریخ مانند وی راکم دیده است.
دژخیمی که هفتصد وپنجاه اسیر را با نظارت پیامبراکرم به اتفاق طلحه از اصحاب پیغمبر اکرم در برابر چشمان زنان وفررزندان آنان سرببرد وخانواده آنان را بعنوان غنیمت اسلام در بازار برده داران بفروشد.
خیرامکان ندارد درون حنیف نژاد ها ورجوی ها وامام خمینی ها وگل سرخی ها و علی شریعتی ها وطالقانی ها…یک حس جنایت کاری علی وار نخفته باشد وآنگاه با وجود آگاهی واشراف به جنایت های بی سابقه وی تا زمانیکه یک قهرمان ایرانی بنام بهمن جوزاینی حق خلیفه اشغاگر که سردارش بفرمان وی هزاران تهی دست ایرانی در سیستان راکشته بود کف دستش گذاشت .
دژخیمی که هیچ امپراتوری وهیچ لاجوردی وهیچ لنینی وهیچ هیتلری و…بمانند وی با دست خود سر نبریده وآنهم در این حجم وآنهم دربرابرچشمان گریان همسران وفرزندان خرد سال آنان وآنهم به غلامی وکنیزی فروختن خانواده آنان.
آن وقت همین صف علی خفته دروجود در همان حال که آنچنان حال بهمزن از این دژخیم تعریف وتمجید میکنند و او را مولا وسرور…خود اعلام میکنند در اوج وقاحت شاه را جنایت کار و…میخوانند که متاسفانه طبیعت ضعیف النفس شاه مانع مجازات همه این صف گردید.
جناب بهنام.
مگر میشود در وجود ما یک استالین ولنین و…نخفته باشد و در ورای آنهمه کشتارهای جمعی و…برای مارکس جواز دهنده کشتار وسر کوب ودیکتاتوری بنام پرولتاریا!وبکام مجریان جنایات هورا نکشیم؟
و یابرای خالی نبودن عریضه حال که فضای غالب همین دموکراسی!میباشد آن جنایات رااشتباه احزاب و…معرفی نکنیم؟
اماهمین ما اگر مارکسیست فارسی زبان باشیم زمانیکه نوبت به شاه میرسد جوری از کشتار وسرکوب شاه ورضا شاه داد وفقان میکنیم که اولا انگار مرید مکتبی میباشیم که گاندی ضد خشونت رهبرما میباشد ونه جنایت کاران مکتبی که بیش از هیتلر وموسو لینی خون ریخته اند ودوماآنچنان بر علیه جنایات وسر کوب ودیکتاتوری داد وبیداد میکنیم که تو گوئی این شاه وپدرش بوده اند که کشتارهای میلیونی راانجام داده اند ومخالفین را با تبرتکه تکه کرده اند ونه پل بت ومائو لنین واستالین و…
و این در حالی است که مارکسیست هابدلیل پذیرفتن رهبری جنایت کاران هیچ حقی در اعتراض به سرکوب واعدام و…حتی اگر از سوی امام خمینی هم که باشد ندارند همانطور که امثال منافقین ومصدقی های نهضت آزادی وجبهه ملی و…نیز بدلیل جنایت کاری رهبران ایدئوۀزیکی وتاریخی آنان نیز فاقد این حق هستند.
جناب بهنام.
بعد هم سرمایه داران امریکا بد هستند امازمانیکه نوبت به رئیس جمهورچین کمونیست بعنوان بیست وششمین ثروتمند جهان میرسد وزمانیکه نوبت به کمونیست های میلیاردرچینی میرسد ونوبت به سیاست ضد بشری وضد “زنده” گی حزب کمونیست چین میرسد که براستی تک تک آنها مصداق مفسد فی الرض میباشند کارخانه توجیح سازی مابکار می افتد تا مخاطبین ما احساس بدهکاری به جانیان ضد بشر هم بنمایند.
براستی که پاسخ هیتلردرآن فیلم که در وجود تک تک مریدان من یک هیتلرنهفته بود درست ترین وحقیقی ترین پاسخ بود.
شاد وتندرست باشید.
هم غرب جنایت میکند و هم شرق و هم رژیم ایران. کسانی که سعی میکنند با یکی علیه دیگر همکاری کنند، خودشان دست در جنایت دارند. زندانی شدن و اعدام شدن آنها محکوم است نه چون باید از آزادی خواهی آنها دفاع کرد، خیر، آنها آزادی خوه نیستند، یا دروغگو هستند و یا متوهم. زندان و اعدام را باید نقد کرد چون هم ضد بشری است و هم اپوزیسیون دروغگو و متوهم درست میکند.
نمیتوانید هم بگوئید مارکسیست هستید و هم بگوئید در مارکسیسم میخواهید تجدید نظر کنید. وقتی می بینیم که مارکسیستها همه دولت درست میکنند و ارباب میشوند، باید به مارکسیسم شک کرد، وقتی می بینینم که ارباب می شوند و آدم میکشند و استثمارگری را ادامه میدهند، باید مارکسیسم را انداخت در جعبه آشغال. همه آدم کشی ها و خیانتهای مارکسیستها از فلسفه تاریخ آن و اعتقاد به معجزه رشد نیروهای مولده است چون مثل اعتقاد به خدا، آدم کشی و استثمار را آسان میکند.
همین جناب خدامراد فولادی در روشنگری دائم میگفت از بورژوازی باید حمایت کرد تا نیروهای مولده رشد کند تا کارگر شرایط رهائی پیدا کند. تازه او مارکسیست رادیکال هم نیست. اینها استثمارگری و سرکوبگری بزبان تئوریک است. خب، شما که میگوئید حرفهای ما یکی است، این را هم بگوئید که قبول دارید و بگوئید فلسفه تاریخ مارکس اشتباه است!
مارکسیسم مثل نظریه ولایت فقیه و مثل سلطنت طلبی اصلاح پذیر نیست. هر ایده اجتماعی که بخواهد ارباب دولتی و غیر دولتی درست کند، اصلاح پذیر نیست. حکومت کردن بر مردم کار درستی نیست. مردم باید خودشان بر خودشان از طریق تشکلات خودگردان خود حکومت کنند.
میگوئید که مارکس اقتصاد سرمایه داری را خوب توضیح داد. فرض کنیم درست، اما مارکسیسم که فقط اقتصاد سیاسی نیست. مارکسیسم دنبال گرفتن قدرت دولتی است. مارکسیسم دارای یک فلسفه تاریخ است که غلط و غیر انسانی است (جای خدا آورده ماده نه انسان)، مارکسیسم دنبال دیکتاتوری پرولتاریا ست که یعنی دولت حزب مارکسیستی.
چون در پاسخ به اینکه چه نظمی را باید بجای نظم رژیم اسلامی آورد شروع کردید از چین و روسیه تعریف و تمجید کردن، منهم بشما نشان دادم که تفکر پلیدی در ذهن دارید و کمی اطلاعات برای شما گذاشتم تا دیگر از چین و شوروی سابق دفاع نکنید و آن ایده را از ذهنتان خارج کنید. جای دیگر هم از چین دفاع کردید. ایده انقلاب بنوع چین و شوروی ایده پوسیده ای است و نمیتوان کار آنها را پیشنهاد کرد و انسانگرا و انسان دوست هم بود. مارکسیسم انسانگرا نیست، مارکسیسم ماده گراست. مارکس قبل از همکاری با انگلس، انسانگرا بود، اما بعد تجدید نظر کرد و به گمراهه افتاد.
آری، دولت مارکسیستی (چین و شوروری سابق) به زن و کارگر پیشنهاد دادن، ما را در ردیف همین رژیم قرار میدهد، سلطنت پیشنهاد دادن هم همینطور، دنبال ناتو و امپریالیستهای غربی راه افتادن هم همینطور.
چینی ها شروع کردند با آمریکا روابط خوب برقرار کردن و به آنها اجازه دادند که در چین سرمایه گذاری کنند. تمام اقتصاد چین شد اقتصاد صادراتی و پر از سرمایه های غربی برای استفاده از کار ارزان کارگران چین و وارد کردن محصول کار آنها به کشورهای خود و مناطق دیگر. با اینکار نرخ استثمار را صد برابر کردند. پس دولت چین کاملا در خدمت استثمارگری کمپانی های غربی قرار گرفت و شد مدیر کشوری آنها. حال اگر جمهوری اسلامی هم چنین معامله ای بکند و پروژه های اتمی را قطع کند و موشک درست نکند و با آمریکا و و اسرائیل و غرب رابطه خوب برقرار کند (کاری که رفسنجانی میخواست بکند و اصلاح طلبان میخواهند ادامه دهند) ایران هم با همان ایدئولوژی اسلامی میشد مثل چین و شما از تعداد متخصصان برای من می نوشتید. کشورهای اسلامی اینطوری زیاد داریم و این معجزه مارکسیسم نیست.
خلاصه اینکه، از آزادی چیزی نمیدانید و بعلت همان مارکسیسم فکر میکنید یعنی رشد نیروهای مولده و تولید متخصص.
جناب ناشناس ۲ با درود.
بار پیش برایتان نوشتم که با ریز نقدها و محورهای مورد پافشاری های تان موافق هستم. و با مقایسه های تان نه!
اینکه شما من مارکسیست و کمونیست و همه ی سیاسی کاران چپ و دیگرانی از رشته های همفکر مرا هموند با جریان های خائن و خدمتگزار دین دولتی و سرمایه سالاری داخلی و جهانی بدانید بی کم و کاست دیدگاه شماست و به همه آنها آنها ارج می گذارم ولی همزمان مخالفم.
مخالفم؛ زیرا من و ما جزو آن گروه از جریان های کمونیست بوده ام که با چیرگی پاسداران حماقت بر انقلاب ۵۷، فریاد برآوردیم ” انقلاب شکست خورد پس زنده باد انقلاب” بنابرین من جزو نه جریان اکثریتی و نه حزب توده ای بوده ام. بخشی از همین طیف که سردسته ی آن نگهدار باشد] همین امروز هم با استدلال و بهانه های مشابهی همچون دوران ۵۷ بی شرمانه پشتیبان این تبهکاران ضدبشری می باشند.
در مورد چین هم گفته و می گفتم که این کشور دیری ست از مرزهای سوسیالیسمی که من می شناسم و همچنین دعاوی کمونیستی دیری ست پافراگذارده و در درون ساختار گلوبال یکی از دیگر غارتگران جهانی شده و می باشد.
همرمان پرسیده و می پرسم که چین در برابر امپریالیسم آمریکا و دیگر همبستگانش چه چاره داشته و دارد تا بتواند ایستائی هویتی و نه شکننده داشته باشد، بل همزمان مبارزه سیاسی اقتصادی موفق و هدفمند خود را بی ورود درین بازار مکاره سرمایه پیگیری کند؟!
آیا چنین دید و انتظاری از آمریکای هیولا توهمی بچگانه نیست؟ مگر بایکوت ها و سرنوشت دیروز از ۱۹۵۳ کوبا تا بامروز و محاصره سیاسی اقتصادی ویرانگر ونزوئلا و را ما نمی بینیم؟ اینها همه بخش ناچیزی از جنایت های ضدبشری این غول جهانی ست که جز زور و سرکوب و نوچه پروری سرش نمی شود. من نمی خواهم فاکت های بی شمار تاریخی بیاورم اما این کوتاه، گواهی بر سازش ناپذیری راست با هر حرکت کوچک چپ جهانی بوده و هیچیک از آنها را برنتابیده و یا برنمی تابد؟! هرگز.
دوست گرامی؛ مارکسیسم برای من و بسیاری یک ایدئولوژی و دین فراانسانی نیست که ازلی و ابدی باشد، مارکسیسم ابزار شناخت تاریخ و دگرگونی های علمی جوامع بشری و ابزارهای سیاسی اقتصادی ست که ویژگی اش پیوسته در حال دگرگونی بودن و شدن پیاپی است.
این ایده با آنچه مارکس و انگلس در میانه های قرن ۱۸۰۰ بر آن پافشرده اند دیگر نیست بل مارکسیسم پیگیر بدنبال کشف ابزارها و بکارگیری اهرم های بهتر شناخت و بهروری ار آنها بسود نوع بشر است. همچنین بررسی روابط کار و تولید و کارگر و کارفر و سرآخر انباشت سرمایه را هیچکس همچون مارکش نتوانسته خوب برشمرد و چگونگی ” ارزش افزوده “را که منشأ تلنبار سرمایه باشد توضیح دهد.
پس؛ من و مای کمونیست کامل نیستیم و ضعف های هرارگاه بر خود دیدگاه های مان چیرگی می یابند که باید هشیارترشده و وظایف مان را آگاهانه تر برکول خسته مان برکشیم. ما بخاطر نادانی ها و فرقه گرائی ها مان تاکنون بارها شکست ها خورده و تاوان های سنگینی را از همانرو داشته و داریم.
اما هرگز فراموش هم نباید کرد که هزینه ناتو در سال بیش از ۱۰۵۰ میلیارددلار می باشد و امپریالیسم آمریکا که به تنهائی بیش از ۷۵۰ میلیارد دلار در ناتو هزینه می کند و دارای بیش از ۱۲۰۰ پایگاه نظامی بسیار مدرن و مجهز در سراسر جهان می باشد. با این هیولا وحشی و درنده چکار بایدکرد؟
باسپاس
جناب بهنام با درود.
خواستم بعرض برسانم اولا هیچکس به اندازه منافقین ومارکسیست ها که شعارنه شاه ونه شیخ میدهند با اسلام ناب محمدی ودر نتیجه با شیخ ضد ملی وحدت پایه ای ایدئولژیک نداشته وبهمین دلیل هیج کس به اندازه آنان برای شیخ و مشخصابرای امام خمینی وازخرداد سال ضد ایرانی چهل دو پادوئی نکرده ونمیکنند و هیچ کس باندازه آنان و بقایای مصدقی در بقدرت رساندن شیخ وبرخورداری شیخ از حمایت جهانی مارکسیستها سهیم نبوده اند که ما قربانیان نسل به نسل وحدت استراتژیک مارکسیستهای جهان با شیخ نه فراموش خواهیم کر ونه خواهیم بخشید.
جناب بهنام.
اگرزمان سقوط حاکمیت اشغاگران مسلمان بر ایران فرارسد که با این محافظت علنی امریکا و چین ودیگر گردن کلفت های جهان از این رژیم بعید است که این زمان حالا حالا ها فرا رسد آنگاه ما له شدگان در زیر پای اسلام و آخوندبی توجه به فرمایشت حال بهمزن آخوند پسند رضا پهلوی و دیگر پادوهای جهانی سازی خرواری از مدارک هم آغوشی چپ ومنافقین و ملی گرایان !اسلامی با شیخ را در روی میز محاکمه زنده ومرده آنان قرار داده وآنهارا بجرم پادوئی شیخ وسهیم بودن در بلائی که بر سر مردمان تهدی دست ایران وعراق ولبنان و…نازل شد مجازات خواهیم کرد که هیج بلکه مارکسیزم را بجرم دشمنی با وطن گرائی بنفع جاده صاف کنی جهانی سازی وبرقراری دیکتاتوری سرمایه محاکمه که این محاکمه نه از بهر انتقام که برای تاریک باقی نماندن یک گوشه بسیار مهم از تاریخ ایران ودر راستای قطع سودی است که مارکسیزم دقیقابمانند اسلام ناب محمدی وجمهوری اسلامی در زیرچترضدیت با نظام سرمایه داری بجیب همین نظام سرمایه داری جهانی ریخته و میریزد.
دوماهمین منافقین ومارکسیستها که نه شیخ ونه شاه میگویند هیچ الگوئی بجزحکومت اسلامی ویا حاکمیت وحشت کمونیستی روسیه و… ویا بمانند جنابعالی الگوئی بجز الگوی فاشیست چین ضدبشر وضد “زنده” گی درچنته ندارند وبلحاظ ایدئولژیک نمیتوانند الگوی دیگری داشته با شند که ارائه دهند که اگر داشتند ارائه میدادند.
جناب بهنام.
خود جنابعالی وهمین هورا کشیدن وافتخارتان به چین ضد بشر وضد زنده گی مشتی است از خروار که فرمایشات مارکسیستی غلیظ ضد سرمایه داری زمانیکه از تئوری پا به دنیای مادی میگذارد نمی تواند از فاشیسم چین یا روسیه و…سر در نیاورد که اگرمیتوانست مولود دیگری داشته باشد که در این یکصد سال گذشته پابدنیاگذاشته بود.
جناب بهنام.
اینکه برای چین ضد بشر وتربیت اینهمه متخصص در چین طوری هورا می کشید وافتخارمیکنید که گویا مخاطبین شما یکسره از بینائی وشنوائی محرومند و نمی شنونند ونمی بینند چین در افریقا بد تراز دیگر امپریالیستهاثروتهای طبیعی محرمان را بنفع کلان سرمایه داران چپاول میکند ونمی بینند ونمی شنوند چین جوری بهشت “سرمایه” کلان سرمایه داران امریکا و…جوری کارخانه بنجل سازی همین سرمایه داران امریکا و…میباشد که بدون چین ضد امپریالیست!جنابعالی و استثمار کمونیستی میلیونها کارگر چینی بعنوان نمونه مشتی از خروار قیمت تمام شده تلفن اپل و…چنانچه خارج از چین ودر کشورهای غربی تولید شودبرای صاحبان آن هفتصد دلار امریکا تمام میشود واین چنین است که گذشته از اینکه این ثروتهای نجومی امپزیالیستها بدون چین ضد امپریالیست!جنابعالی روی هم انباشت نمیشد که هیچ بلکه امپریالیست ها و نظام سرمایه دارجهانی آنان امکان روی پا ایستادن اقتصادی نداشت و ندارد درهم میشکند ودقیقا بهمین علت سر پا نگه داشتن نظام ضد بشری سرمایه داری از سوی چین کمونیست میباشد که بحق شایسته لقب ضد بشر میباشد.
جناب بهنام.
اگر تنهابه قاضی نروید ومخاطبین خود را نا بینا وناشنواتصورنفرمائید آنگاه خواهیم دید چین ضد امپریالیست شمابعلت سرپانگه داشتن نظام اهریمنی سرمایه داری جهانی و تقویت زالو های دو درصدی بالاترین سهم را درخشک سالی و… نابودی زمین و موجوداتش ودر نتیجه بالاترین سهم در نابودی زنده گی بنفع همین میلیاردرهای بلاد غربی بعهده دارد.
جنابعالی می پنداریدمخاطبین شما همگی نا بینا وناشنوا میباشند که ندانند تربیت اینهمه متخصص در چین تحت حاکمیت روابط ومناسبات نظام ضد بشری سرمایه داری وبرای خدمت در بخش های مختلف صنعتی و… که به همت سرمایه سردمداران نظام سرمایه داری جهانی و میلیاردرهای چینی در چین تاسیس شده است تا با حد اقل قیمت تمام شده کالا وفروش آن در بازارهای جهانی با قیمت های بالا چین کمونیست ضد امپریالیست!جنابعالی حد اکثر سود را برای امپریالیست های امریکائی وآلمانی وانگیسی وفرانسوی و…تامین نماید.
جناب بهنام.
این تازه گوشه بسیار کوچکی از عوارض تامین امنیت سرمایه امپریالیستها و تضمین سودهای نجومی برای دو درصدی های جهان ودر معنی تنها عوارض ضد بشری چین کمونیست میباشد اما عوارض پهن حاکمیت ضد امپریالیستی چین شما درسرپا نگه داشتن نظام اهرینمی سرمایه داری جهانی خشک کردن و نابودی زمین وموجوداتش ودر معنی نابودی زنده گی میباشد که اتفاقابدون تربیت وبکارگیری اینهمه متخصص دررشته های گوناگونی که سرمایه امپریالیستهاایجاد نموده این نابودی با سرعت کنونی امکان پذیر نبود.
جناب بهنام.
البته جنابعالی نیز به تمامی جنایات چین کمونیست بر علیه زمین وموجوداتش در کلیات آن اشراف دارید امااز آن جا که از کوزه مارکسیزم چیز دیگری بجزکشتارهای میلیونی وسر کوب دوران رفیق لنین ورفیق استالین و.. و رفیق مائو و… و همچنین خدماتی بمانند خدمات حیاطی چین کمونیست ضد امپریالیست!جنابعالی به امپریالیستها از این کوزه به بیرون تراوش نکرده است بنابراین خود بخود افشا گری های ضد امریکائی و…مارکسیستها نمی تواند از آدرسی بجز آنچه که از کوزه مارکسیزم در روسیه و… به بیرون ترواش کرده است سر در بیاورد.
جناب بهنام.
بیاد داشته باشیم که بدون مبارزه!ضد امپریالیستی! چین کمونیستی شما امپریالیزم وسر مایه داری جهانی با یک محاسبه سر انگشتی بسرعت برق وباد در سراشیب سقوط اقتصادی ودر نتیجه سیاسی قرار گرفته و در نتیجه زحمت افشاگری های ضد امریکائی از شانه جنابعالی برداشته شده بود.
شاد وتندرست باشید.
حزب بلشویک به یک حزب جنایتکار سرمایه داری دولتی استالینی تبدیل شد که مثل جمهوری اسلامی به رفقای خودشان هم رحم نکرد. حزب کمونیست چین به یک حزب گانگستری سرمایه داری دولتی و خصوصی آدم کش تبدیل شد و الان آنجا بعد از آمریکا بالاترین تعداد بیلیاردرها را دارد، ۶۲۶ نفر. چه مارکسیستهای شیادی هستند که برای بیلیاردر شدن ۵۵۰ میلیون متخصص تولید کرده اند که بهتر حسابهای بانکی خود و خانوادهایشان را پر کنند. برای اینکه جلادی حزب بلشویک خود لنین را را متوجه شوید از آنارشیستهای روسیه بپرسید (کرونشتاد و سرکوب ماخنو).
پس آلترناتیو شما در مقابل جمهوری اسلامی یک حکومت تک حزبی مارکسیستی فاشیست استالینی است. خب، زنان و دکارگران ایرانی هم این را میدانند و برای حاکمیت شما خودکشی نمی کنند.
تعداد بیلیاردرها در چین:
https://www.forbes.com/sites/giacomotognini/2021/04/06/the-countries-with-the-most-billionaires-2021/?sh=d4bb7d6379b2
سرکوب کروشتاد:https://siahmosht.wordpress.com/2021/03/18/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D9%88-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%B6%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%A8%D9%84%D8%B4%D9%88%DB%8C%DA%A9-%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%B4-3/
ماخنو:https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%B1_%D9%85%D8%A7%D8%AE%D9%86%D9%88
جناب ناشناس ۲ با درود؛
دایره ی دید شما و نقدهای تان درست است و من هم فکرمی کنم چه آنجا که حکومت شاهی، دینی و یا هر ساختار ایدئولوژیک تک حزبی برپا بوده است سرانجامی جدا از تجربه های سیاه و خونین ما و جهانیان ببارنیاورده است.
با اینوجود اما نمی باید همه کارکردهای آنانرا با یک چوب به نقد زد و سرزنش یکسان کرد؛ چراکه ما می خواهیم از روند تاریخی فجایع و شکست های مان هرچه بیشتر و بهتر بیآموزیم.
برای نمونه در شوروی پیشین و دیگر کشورهای شرق در بلوک ورشو تا آنگاه که آنها و حکومت های شان توان ایستائی داشته و درهم نریخته و ویران نشده بودند، فضا و چهارچوب زندگی شان از امروز موجودشان بارها بهتر بود، بیکاری نداشتند، آموزش مسکن، درمان، کار و بویژه بهره کشی انسان از انسان در آنروزگاران متصور نبود؛ اگرچه مخالفان زیر فشارهای سیاسی حکومت های تکحزبی لهیده بوده و همیشه در آن دیارها هر صدای اعتراضی سرکوب می شده است.
ولی همزمان ما می دانیم اتحاد همگی بلوک شرق برابر غرب بسیار مقتدر و در صورت لزوم هجومی نبود بل در موضع دفاعی و آسیب پذیر قرارداشتند. همچنین و بویژه نباید فراموش کرد که آنها بیش و پیش از همه در عرصه رقابت اقتصادی برابر راست و امپریایست ناتوان بودند و غرب در عین داشتن بحران های سخت و سنگین اقتصادی خود توانست زمان را بسود اهداف خویش تسخیرکند و کرد؛ و سپس با فروریزی یکایک آن کشورها و شوروی، بحران های فراوانش را به سوی شرق براند و خوب هم راند.
در مورد چین گرافه گوئی لازم نیست، زیرا فاکت های عینی بسیار موجودند. و بنا بر آنچه که ما از تاریخ و انقلاب های حزب کمونیست چین دانسته، دیده و می بینیم چنین به چشم می آید که آنها فراروئی از سنت ایدئولوژیک را پشت سر نهاده و از شکست های بلوک شرق پیشین بخوبی آموخته اند و از همینرو در پهنه های فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی و از همه مهمتر آموزش علوم گسترده و امروزین کوتاه نیامده و بیش از ۵۵۰ میلیون نیروی متخصص را آموزش مدرن و سیستماتیک داده اند که تاریخ تاکنونی انسان نمونه ای برایش ندارد و در برابر هینهمه پیشرفت و فن آوری آنها شگفت زده می باشد.
تناقض پذیرش ساختار مارکت، و بودن و بهره کشی کردن از کارگران جهان در بازار آزاد و گلوبال با این حزب در ستیز آشکار بوده و جزو پاشنه ی آشیل این مدعی کمونیسم می باشد که ما کمونیست ها هم نقدهای بسیاری در بخش های زیادی بدان داریم.
همزمان اما پرسیدنی! آیا جهان سرمایه و در قله آن امپریالیسم آمریکا و قلدری ناتوئی او و هموندانش بی رقابت و پیشیگیری علمی و اقتصادی از آنها با دمکراسی و تفاهم حقوق بشری خوانائی و سازگاری دارد؟ نه و هرگز!
همانگونه در طول تاریخ آنتاگونیسم کار با سرمایه هیچگاه سازگاری و هموندی کم هم نداشته و ندارد و تا بقای ساختار طبقاتی نخواهدداشت. بنابرین چین کمونیست راه مبارزه علیه راست امپریالیسم را می پیماید و درین گذارهای هراسناک مرگ و زندگی و ساختن بی گمان حقوق مخالفان سیاسی، ایغورها، ازبک ها . تاجیک ها و
دیگرانی بسیار تباهشده و خواهد شد که بی لاپوشانی می بایست توسط ما افشا و روشنگری شوند.
مقایسه ی این بلوک شرق و چین و دستآوردهای تاریخی آنها با سنت و فرهنگ فردی و خودسری شیخ و شاه که پیوسته هردو جزو گماشتگان سرمایه سالاری انگلیس و آمریکا و دیگران بوده اند شایسته نیست. چون ایان در طول دوران حکومت تدافعی شان در عرصه های زیادی کارکردهای شان انسانباور بوده، تلاش ها کردند ولی به اهداف خود نرسیدند بل با اراده دریغا نه توده ای بل حزبی و پادگانی تنی توانستند برسند. دگرگونسازی کار کارگران و توده هاست نه یک مشت حزبی و… و سرآخر تنوانستند و غرب هم سود مفت خودش را از این ناتوانی و خودمحوربازی احزاب کمونست که جای پای و اراده ی کارگران در انقلاب را زدوده بودند برد.
امروز چین به تنهائی ۵۵۰ میلیون نیروی توانا سازندگی در همه ی گستره ها دارد و آنها ” ۵۵۰ میلیون متخصص” اگر ببینند که حزب از مسیر اهداف آنها دور و جای آنها بر سرنوشت کشور و مردم اراده حزبی بکارمی برد؛ بی گمان آرام نخواهندگرفت؛ حال اگز سراسر کشور شمیشر آزین شود.
باسپاس و پوزش از اینکه توان دوباره خوانی ندارم
متاسفانه باید بگویم که نظام دموکراتیک و غیر دینی هم فاسد ، جنایتکار، نژاد پرست، اشغالگر و جنگ طلب است، نظام مارکسیستی اش را هم که در شوروی دیدیم و حالا در چین می بینیم. نظام شاهی اش را هم که شما گفتید. نظام اسلامی اش هم که دارید میگوئید، نمیشود گفت که این نظام را بر داریم ولی نگوئیم چه نظامی بگذاریم. با مردم بازی نکتید. خانه باید خراب شود ، درست، حال چه جای آن بیاید؟