کارگران بخشی از جنبش ِ دموکراسی خواهی اند
خدامراد فولادی
کارگران در جامعه های کم رشدیافته – هم به لحاظ ِ فرآوردهای مورد نیاز ِ زیست طبیعی، و هم فرآوردهای مورد نیاز ِ زیست اجتماعی و مناسباتی – با حاکمیت ِ استبدادی نظیر ِ جامعه ی ما چه جایگاه و نقشی در جنبش های اجتماعی و محوری ترین و تعیین کننده ترین ِ این جنبش ها یعنی دموکراسیخواهی دارند؟ آیا باید خارج از آن نظاره گر ِ جنبشی باشند که به آنها و منافع ِ راهبردی شان مربوط نیست، یا برعکس، به دلیل ِ همان منافع ِ راهبردی باید خود را جزیی و جزء مهمی از حرکت بدانند و فعالانه در آن مشارکت نمایند؟ به بیان ِ دیگر، آیا مطالبه ی اصلی ِ کارگران در حاکمیتی استبدادی که دیگر مطالبه ها مشروط به تحقق ِ آن است همچون دیگر بخش های جامعه دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی است برای دست رسی به فضایی دموکراتیک که بتوانند بدون ِ محدودیت و ممنوعیت هم آزادانه حرف ِ خود را بزنند و هم مطالبات ِ خود را مطرح نمایند و هم این فرصت و موقعیت ِ تاریخی را پیدا کنند که خود را رشد داده و از طبقه ی درخود و ناآگاه به طبقه ی برای خود و آگاه فراببرند و جامعه ی خویش را برای گذار به سوسیالیسم و کمونیسم آماده نمایند، یا با کناره گیری از جنبشی که تاریخن متعلق به لیبرال هاست در انتظار ِ هرچه بادا باد ِ وقایع بنشینند، و یا آنکه به زیر ِ پرچم ِ فرقه گرایی ِ دارودسته هایی بروند که با نفی دموکراسیخواهی به عنوان ِ مطالبه ای بورژوالیبرالی می خواهند طبقه ی کارگر و جامعه ی کم رشد یافته را بدون ِ از سر گذراندن ِ یک مرحله ی مهم و دوران ساز ِ تاریخی به صرف ِ اراده ی معطوف به قدرت ِ خویش وارد ِ مناسبات ِ تولیدی – توزیعی نمایند که نه در چارچوب ِ ماتریالیسم ِ تاریخی می گنجد و نه از این رو از قوانین ِ عام ِ تکامل ِ اجتماعی پیروی می کند؟ مناسباتی که آنچنان که از تجربه ی یکصد ساله ی اندیشه و عمل ِ این گرایش برمی آید بر آن است که معجزه کند و یک شبه ره ِ صد ساله بپیماید و با دور زدن ِ سرمایه داری ِ پیشرفته چه به لحاظ ِ اقتصادی چه به لحاظ ِ سیاسی و مناسباتی، به سوسیالیسم ادعایی خود که چیزی جز سرمایه داری ِ بوروکراتیک ِ دولتی نیست برسد و استبداد ِ فردی فرقه ای ِ دیگری را بر جامعه حاکم نماید و آن را همچنان گرفتار ِ چرخه ی پایان ناپذیر ِ استبداد سازد؟ ده ها سال است که این پرسمان به عنوان ِ اصلی ترین چالش ِ نظری میان دو گروه اصلی ِ نظریه پردازان ِ معتقد به فلسفه و سوسیالیسم ِ علمی در یک سو، و اراده گرایان ِ معتقد به راه رشد ِ غیرسرمایه داری در سوی دیگر ذهن به ذهن و اندیشه به اندیشه مطرح شده و هر ذهن و اندیشه ای پاسخی متناسب با موقعیت ِ تاریخی – اجتماعی و جهان بینی ِ خود به آن داده است.
مارکسیست ها به عنوان ِ مدافعان و مروجان ِ فلسفه و سوسیالیسم ِ علمی با نگرش ِ تاریخی و تکاملی به مساله، منافع کارگران را جدا از منافع ِ کل ِ جامعه و هر دو را جدا از راستای حرکت ِ تاریخ نه تنها نمی دانند بلکه دقیقن منطبق بر یکدیگر دانسته و از این دیدگاه است که با تحلیل ِ دقیق و علمی ِ شرایط ِ مشخص و ویژگی ِ این جامعه ها کارگران را بخشی از جنبشی می دانند که اگرچه در کوتاه زمان ِ تاریخی بورژوازی ِ لیبرال از آن منتفع می گردد اما در چشم انداز ِ تاریخی – تکاملی اش سوسیالیسم و کمونیسم را مشاهده می کنند. بنابراین، و با این نگرش و چشم انداز باید مساله را به این صورت مطرح کرد که آیا کارگران باید همسو با بورژوازی لیبرال خواهان ِ دموکراسی در دست رس باشند یا همسو با مخالفان ِ دموکراسی ِنظامن و نقدن موجود ِ بورژوایی در انتظار ِ «دموکراسی بعد از این ِ» مبلغان ِ راه ِ رشد ِ غیرسرمایه داری بنشینند و فرصت ِ تحقق ِ دموکراسی و بهره مندی از مزایای آن را به صرف ِ اینکه از آن ِ بورژوازی است از خود سلب نمایند؟
به طور ِ واقعی و مشخص، لیبرال ها در یک نگرش با مارکسیست ها همنظرند و آن اینکه بنا بر شم ِ اقتصادی، سیاسی و تاریخی شان به این واقعیت پی برده اند که حاکمیت ِ استبدادی و سرمایه داری انحصاری – رانتی ِ متکی به نظامیگری مستقیمن رو در روی منافع ِ تاریخی ِ آنان ایستاده و از این رو به درستی خود را نخستین قربانی ِ این حاکمیت می دانند.
در اینجا و در پیوند با این مساله ی مشخص، لازم به توضیح است که برخلاف ِ تبلیغات ِ دروغین و وارونه ساز ِ لنینیست های طرفدار ِ راه ِ رشد ِ غیرسرمایه داری، در حکومت ِ پادگانی نظامی ِ مورد نظر ِ ما هیچ لیبرالی در بدنه ی اصلی ِ آن قرار ندارد و اگر هم فرد یا افرادی تظاهر به لیبرالیسم چه به لحاظ ِ اقتصادی و چه به ویژه به لحاظ ِ سیاسی و اعتقاد به آزادی های لیبرالی نظیر ِ آزادی ِ بیان و مطبوعات و انتخابات آزاد کنند یقینن نقش ِ وارونه می زنند و عملکردشان نشان دهنده ی این واقعیت است که کم ترین اعتقادی به این آزادی ها ندارند و کل ِ حاکمیت متشکل از افراد و عناصر ِ غیر لیبرال ِ میلیتاریست است.
لیبرال ها بنابر موقعیت ِ تاریخی شان تا پیش از برقراری دولت ِ پرولتاریایی نقش ِ تاریخی و راهبردی در تکامل ِ جامعه ی انسانی دارند به طوری که نمی توان این نقش را اراده گرایانه و خودسرانه نادیده گرفت و از فرایند ِ تکامل ِ اجتماعی کنار گذاشت. یک آموزش ِ تعمدن گمراه کننده ی لنینیست ها این است که دوران ِ دموکراسی بورژوایی به سر رسیده و اکنون دوران ِ دموکراسی ِ پرولتاریایی است، اما به رغم ِ ادعای شان در تحلیل مشخص از شرایط مشخص، مشخص نمی کنند دموکراسی بورژوایی در کجا و در چه جامعه هایی و چرا دوران اش به سر رسیده و درکجاست که دموکراسی ِ نوین ِ پرولتاریایی باید جایگزین ِ آن گردد. آنها که در سفسطه گری و وارونه گویی استادند و مستبدترین حاکمان باید در مکتب شان درس ِ ضدیت با دموکراسی بیاموزند، در کشوری که دموکراسی ِ بورژوایی هنوز در مناسبات ِ اجتماعی جز در یکی دو مقطع ِ تاریخی ِ کوتاه مدت و آنهم در چند شهر بزرگ کارکرد ِ عام نیافته است، می گویند دوران اش به سر رسیده و باید با انقلاب سرنگون اش ساخت، و آنجا که برعکس، چند قرن است کارکرد ِ اجتماعی – اقتصادی دارد و دوران اش سپری گردیده تعمدن درباره اش سکوت می کنند. به بیان ِ دیگر، تقدم ِ دموکراسی ِ پرولتاریایی را به جامعه های پیشرفته ای که چند سده است دموکراسی ِ بورژوایی را تجربه کرده و پشت ِ سر نهاده اند نداده، بلکه به جامعه های عقب مانده ای می دهند که تا آزادی های سیاسی ِ بورژوایی را در حیات ِ اجتماعی شان تجربه نکنند نه معنا و مفهوم ِ دموکراسی را می فهمند و نه حساسیت ِ چندانی به متضاد ِ آن دیکتاتوری و استبداد نشان می دهند. یعنی همان «مردم» ی که رژیم های مستبد آنچنان به استبداد عادت شان داده اند که تصور ِ هیچ حاکمیتی جز همین نوع حاکمیت ِ سرکوبگر و عوامفریب در شکل های متفاوت به ذهن شان راه نمی یابد. لنینیست ها به این توده ی دموکراسی ندیده ی نسل اندر نسل سرکوب شده می گویند برای دموکراسی و آزادی های بورژوایی تلاش نکنید دوران اش تمام شده، انقلاب کنید و ما را به قدرت برسانید تا به شما دموکراسی ِ بهتری هدیه کنیم. چگونه دموکراسی یی؟ آن نوع دموکراسی که لنین و استالین و دیگر رهبران ِ مادام العمر ِ شوروی و چین و … به مردم دادند: حاکمیتی فرقه ای، با انواع ِ محدودیت و ممنوعیت در فضایی بسته و اختناق آمیز و جوخه های حاضر و آماده جهت اعدام ِ مخالفان، پشت دیوارهای بتونی یا در ملاء عام.
درواقع انقلاب از دید لنین و لنینیست ها کارکردی صرفن سلبی و فروکاهنده از وضعیت ِ عالی به وضعیت ِ پست دارد و نه اثباتی و فرارونده و فرابرنده از وضعیت ِ پست به وضعیت ِ عالی. از این رو، جامعه حق دارد بگوید: اگر این انقلاب است و این دموکراسی که شما می گویید و می خواهید، که ما هم آنرا انجام داده و هم اینک از «نتایج» آن بهره مندیم! همچنانکه حق دارد به لنینیست ها بگوید: ما را به خیر ِ شما امید نیست، لطف کنید و ما را به شر ِ استبداد ِ مضاعف گرفتار نسازید!
ما دو تجربه ی تاریخی در تراز ِ جهانی و دو تجربه ی عملی در تراز ِ داخلی داریم که در کنار ِ تئوری ِ سوسیالیسم ِ علمی می تواند راهنما و راهگشای جامعه در گزینش ِ راه و راهبرد سیاسی – اجتماعی مان باشد. در تراز ِ جهانی، تجربه ی دموکراسی ِ واقعن موجود بورژوایی در کشورهای پیشرفته، و تجربه ی دموکراسی ِ دروغینی که لنین و جانشینان و پیروان او با عنوان ِ جعلی دموکراسی ِ خلقی و توده ای بر شوروی و چین حاکم نمودند که عملکردها نشان داد چیزی جز استبداد فردی – فرقه ای و کیش ِ شخصیتی نبوده که در همه ی حکومت های خلقی و کیش شخصیتی چه کودتایی چه «انقلابی» الگوی عملی و راهنمای سرکوبگران بوده است. این دو تجربه ی جهانی یکی در قطب ِ پیشرفته همراه با دموکراسی و دیگری عقب مانده ی همراه با استبداد و سرکوب به ما گوشزد می نمایند دموکراسی در نظام ِ سرمایه اگرچه حق ِ انحصاری ِ بورژوازی و وسیله ای برای حفظ ِ حق ِ مالکیت اش بر ابزار ِ تولید و بقای سرکردگی او بر جامعه است، اما در عین حال تنها راه ِ گذار به سوسیالیسم و کمونیسم هم هست، و هیچ راه دیگر یا میانبری برای این گذار وجود ندارد.
در سوی دیگر خود ِ تجربه ی عملی ِ خیزش ِ عمومی ِ ۵٧ و جنبش ِ سراسری ِ ٨٨ ما نیز مُهر ِ تاییدی است بر این واقعیت که در حاکمیت های استبدادی کارگران بخشی و بخش ِ مهم و تعیین کننده ی جنبش ِ دموکراسیخواهی هستند چراکه در هر دو خیزش و جنبش، کارگران پیشرو همچون ستونی استوار از انسان های آگاه بر این مطالبه ی اصلی و تاریخی ِ جامعه تاکید داشته و بر آن پای فشرده اند. به ویژه در خیزش ۵٧ این کارگران ِ پیشرو در صنایع ِ نفت و ماشین سازی بودند که همزبان و همگام با روشنفکران و شهروندان ِ پیشرفت خواه در برابر ِ استبداد ایستادند و بدیل ِ آن یعنی دموکراسی و آزادی های بی قید و شرط ِ سیاسی را مطالبه نمودند.
به طور ِ کلی، کارگران یا آگاه اند و می دانند یا ناآگاه اند و باید بدانند ضرورت یا عدم ِ ضرورت ِ دموکراسی از هر نوع اش را خود ِ سازوکارهای اجتماعی – تاریخی تعیین می کند نه خواست و اراده ی این یا آن فرد، این یا آن گروه و فرقه. خواست و اراده تابعی از شرایط ِ اقتصادی – اجتماعی و تاریخی ِ یک جامعه ی معین و موقعیت ِ خودویژه ی آن به مثابه جزیی از کلیتی است که در آن، جزء تابع ِ کلیت است و از کردوکارهای آن پیروی می کند. همچنان که دموکراسی نیز جزیی از کلیت ِ کارکردی – مناسباتی ِ نظام ِ سرمایه است که همراه با دیگر اجزا و عناصر ِ تشکیل دهنده ی نظام، نیروی محرکه و پیش برنده ی آن تا آخرین مرحله ی موجودیت ِ نظام است به گونه ای که اولن در نبود ِ هر یک از اجزا و عناصر، نظام و فرآیند ِ تکاملی ِ آن دچار ِ اختلال در حرکت گردیده و ثانین در این صورت گذار به نظام ِ عالی تر ِ سوسیالیسم و کمونیسم که مشروط به وجود ِ یکجا و همزمان ِ این کارکردها و روابط است ناممکن خواهد بود.
نتیجه اینکه، از آنجا که کارگران اصلی ترین نیروی مولده و محرکه ی دوران ِ ما برای گذار به دوران ِ پساسرمایه داری هستند، باید بدانند و آگاه شوند همانقدر که ضدیت ِ آنارشیست ها با دولت ِ پرولتاریایی موجب ِ تحکیم ِ موقعیت و ماندگاری ِ دولت ِ بورژوایی می گردد – به این دلیل ِ واضح که تا زمانی که طبقات وجود دارند دولت هم وجود دارد و ضدیت و مخالفت با ایجاد ِ دولت ِ پرولتاریایی در عمل موجب ِ بقای دولت ِ بورژوایی می گردد-، ضدیت ِ لنینیست ها با دموکراسی ِ بورژوایی در حاکمیت های استبدادی نیز عملن موجب ِ بقا و ماندگاری ِ استبداد ِ فردی – فرقه ای می گردد، چه استبداد ِ فعلن موجود، و چه استبداد ِ بالقوه ی خود ِ لنینیست های منتظرالحکومه. از این رو، باید با قاطعیت گفت: کارگران در جامعه های عقب مانده با حاکمیت ِ نظامی – پادگانی بخش ِ جدایی ناپذیر و تعیین کننده ای از جنبش ِ دموکراسیخواهی هستند. جنبشی که دولت و دموکراسی ِ پرولتاریایی و سوسیالیسم و کمونیسم را در چشم انداز ِ دور یا نزدیک ِ تاریخی خود دارد. غفلت از این راهبرد و راهکار ِ تحلیلی – تاریخی ِ مشخص و فریب ِ «دموکراسی بعد از این ِ» رهروان ِ راه ِ رشد ِ غیرسرمایه داری را خوردن عاقبتی جز گرفتار شدن به مناسبات ِ خدایگان – بندگی ِ دیگر و حاکمان ِ نامنتخب ِ مادام العمر ِ تن به تعویض ندهنده ی دیگر نخواهد داشت.
Comments
کارگران بخشی از جنبش ِ دموکراسی خواهی اند <br>خدامراد فولادی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>