Comments

《 آیا انسان خداست 》<br> شمی صلواتی — 6 دیدگاه

  1. رژیم در دنیای تنگ شده بدست خودش جشن پیروزی بر شورشها را میگیرد اما از 40 سال پیش ضعیف تر و ایزوله تر و زبون تر است. آنقدر بدبخت شده اند که از رضا پهلوی هم می ترسند. توده های زن و کارگر استثمار شده و سرکوب شده میخوابند، بیدار می شوند، زندگی میکنند، فکر میکنند و یاد میگیرند که چطور بر سر رژیم مردسالار، بردگی مزدی و محتاج امپریالیستهای شرق و غرب یورش برند و کارش را برای همیشه تمام کنند. رژیم و هر ارتجاعی نمیتواند به تمام خانه ها حمله کند. الان خانه ها پر است از نظریه پردازی انقلاب. ما می شنویم، آنها نه. آنها در حباب قدرت فقط خودشان را می شنوند.

  2. درباره این مقاله که می کوشد “همه با هم” را توجیه کند.
    در نقد بعضی از دلایل ما نیروهای چپ و کمونیست، در چرایی نفی ائتلاف موقت با بورژوازی
    حسین جوینده
    https://www.azadi-b.com/?p=30227
    نقد من از این مقاله بصورت کوتاه این است:
    1 – سرنگونی رژیم بمنظور درست کردن دولت بورژوائی سکولار از طریق توده هائی که خودشان قربانی مردسالاری و بردگی مزدی بورژواهای سکولار هستند و از وضع خود خبر ندارند، مهره کردن آنها و دلالی برای بورژواهاست. این خلاف اخلاق انقلابی است و خیانت به توده هاست. خیانت به توده هاست یعنی با ارباب آنها متحد شدن. با وحدت، یا ائتلاف ، ما توده های زن و مرد کارگر ناآگاه طبقه خود را به جنگی می فرستیم که برنده آن اربابمان است.
    2 – مهم نیست که مارکس و لنین چه گفته اند. اگر کار مارکس و انگلس موفق بود معیار بودند، فعلا همه عقاید آنها را باید با دقت مورد ارزیابی قرار داد تا ببینیم چقدر درست بوده اند چقدر غلط و چه عواملی موجب شکست کمونیسم آنها شده است.
    3 – خیانت ما به بورژواهای سکولار در ائتلاف خواهد بود. آنها خائن نیستند چون بر اساس معیارهای عام و ناروشن خودشان وحدت و یا ائتلاف کرده اند. اگر آنها با ما برای الغای مردسالاری و بردگی مزدی وحدت و یا ائتلاف کنند، حرفی نیست، آنها توده های خود را برای ما کمونیسیت و آنارشیست کرده اند!! پس اگر برای سرنگونی ائتلاف و وحدت میخواهید از آنها بخواهید که معیارهای ضد ارتجاع ما را بپذیرند. اما آنها پرنسیب بیشتری در ارتباط با منافع خود دارند و با ما متحد نمی شوند. ما هستیم که خائن و نوکر می شویم.
    نکات آخر:
    بنظر من،
    باز هم می بینیم که از منطق ماتریالیسم تاریخی کمک گرفته می شود. اینهم دلیل دیگر در بدرد نخور بودن ماتریاتلیسم تاریخی مارکس. مثلا مقاله میگوید: “واژگون نمودن بورژوازی استبدادی با حاکمیت مذهبی و جایگزینی آن با بورژوازی لیبرال مطمئنا یگ گام بزرگ در جهت پیروزی حاکمیت پرولتاریا در آینده نزدیک خواهد بود.” این استدلال غلط است چون دولتهای دموکراتیک غربی نه تنها گامی را برای انقلاب کمونیستی باز نکرده اند بلکه برعکس بزرگترین عامل بازدارنده آن در عمل هستند.
    فعلا،
    درست این است که ما توده های طبقه خود را از نیت بورژاهای سکولار سلطه طلب آگاه کنیم و در پی بوجود آوردن گفتمان ضد ارتجاع باشیم نه باند بازی و کلاه برداری.
    ضعف خیزشهای کنونی فقدان گفتمان ضد ارتجاع (اقتدارگرایی) است نه کمبود اعتراض و اعتصاب و شجاعت.

  3. ببخشید:
    جامعه که کمک متقابل و رقابت در آن غالب است.‌
    باید باشد
    جامعه که کمک متقابل و همکاری در آن غالب است.‌

  4. توضیحاتی پیرامون ارتجاع و انقلاب در کامنت قبلی ام،
    ارتجاع یعنی سلطه طلبی، انقلاب یعنی رهائی از سلطه کسی بر کسی دیگر و یا علیه کوشش برای برقرار کردن سلطه.
    فرهنگ حاکم بر جوامع کنونی بشر فرهنگ سلطه طلبانه است.
    انقلاب آنارشیستی، انقلاب علیه ارتجاع است. انقلاب هم در سطح یک کشور است و هم در سطح جهان.
    مرتجعین ایرانی(رژیم و سرمایه داران سکولار و غیر سکولار) بخشی از ارتجاع در جهان و فرهنگ ارتجاع در انسانها هستند.
    انقلاب اگر جهانی نباشد امکان موفقیت نخواهد داشت. بردگی مزدی (سرمایه داری) ارتجاع را جهانی نکرده چون ارتجاع در فرهنگ انسان قبل از پیدایش سرمایه داری جهانی بود. سرمایه داری منطق سلطه را یکدست و مشخص کرده طوریکه انقلاب تقریبا منطق یکسانی پیدا کرده است. این از خصوصیت رشد یابنده روابط سرمایه داری است. مثلا، در فرانسه باید علیه بردگی مزدی انقلاب کرد تا انقلابی وجود داشته باشد، در پاکستان هم همینطور، در چین هم همینطور و الی آخر.
    اپوزیسیون هوادار سرمایه داری و دوست امپریالیستهای غربی ارتجاعی است چون کوشش دارد سلطه بر کارگران زن و مرد ایرانی پیدا کند. با گرفتن دولت، آنها سرمایه داری (سلطه طلبی = اقتدارگرایی) موجود در فرهنگ ایرانی ها را در جهت منافع خودشان شکل میدهند. فعلا سرمایه داری (فرهنگ سلطه جویی) ایران در جهت منافع گروه اطراف خامنه ای شکل داده شده است.
    اپوزیسیون هوادار امپریالیستهای شرقی، هوادار چین و روسیه، فعلا اپوزیسیون نیستند بلکه بخشی از ارتجاع بلوک شرق هستند و از ارتجاع موجود در ایران دفاع میکنند.
    در نزاع مابین ارتجاعیون خودی و شرقی و غربی نباید شرکت کرد بلکه باید صف انقلاب را مستقل از آنها و علیه آنها شکل داد. برای اینکار باید تاکید را بر مبارزه با اقتدارگرائی و اشکال عینی آن گذاشت که اشکال مهم آن در ایران بصورت حداقل هست مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی.
    این آخری، استبداد سلسله مراتبی، خیلی مهم است، چون نه تنها ماهیت ارتجاع را بسادگی عیان میکند بلکه از انقلابیون ارتجاع می سازد. راه حل مبارزه با این وجه از ارتجاع بوجود آورد روابط کلکتیو در کار گروهی است.‌ اینکار مشروط است به ضد مردسالاری و ضد بردگی مزدی بودن.
    مبارزه با امپریالیسم مبارزه ملی نیست چون مبارزه ملی خودش ارتجاعی است. مبارزه با امپریالیسم مبارزه با بردگی مزدی است که یعنی وحدت با بردگان مزدی کشورهای دیگر از جمله کشورهای امپریالیستی علیه حاکمیت هایشان. این نشان میدهد که چطور بخش بزرگی از اپوزیسیون ایرانیان مقیم غرب خودشان تحت تاثیر ارتجاع قرار دارند و افکار ارتجاعی حمل میکنند چون از رژیمهای غربی دفاع میکنند.
    مبارزه ملی با امپریالیسم ارتجاعی است چون ارتجاع در سطح ملی دست نمیخورد. اگر ارتجاع در سطح ملی از بین برود، انقلابیون کشورهای گوناگوند تمایل به وحدت با بردگان مزدی همدیگر پیدا میکنند که این چیزی نیست جز نفی ملیت.
    آیا نفی ملیت با نفی آداب و رسوم قومها توام است؟
    هم آری و هم نه. مثل ما عید نوروز را نگه میداریم چون رسمی خنثی است. فقط سنتهای ارتجاعی از بین می رود. آیا سنت جام جهانی فوتبال از بین می رود؟ به احتمال قوی آری و شاید ورزشهای رقابتی بطور کلی کم اهمیت شود و یا مضمونش تغییر پیدا کند.‌ اگر فکر کنیم متوجه می شویم که انقلاب که همان تغییر فرهنگ از فرهنگ اقتدارگرائی به فرهنگ آنارشیستی است موجب می شود بخش بزرگی از رفتارها تغییر کند مخصوصا آنهایی که در ارتباط با سلطه جویی هستند.
    چه کسانی انقلابی هستند؟
    انقلابیون آدمهای خاصی نیستند، برخلاف تصور بورژواها و مارکسیستها که قهرمان پرور هستند.
    انقلابیون همه کسانی هستند که با اقتدارگرایی (سلطه جویی) مخالفند. همه کسانیکه پیگیرانه روحیه ضد اقتدارگرایی پیدا میکنند تمایلات آنارشیستی پیدا میکنند. اگر آنها معلومات اجتماعی خود را در ارتباط با سلطه و استثمار زیاد کنند و رفتارهای سلطه طلبانه را بد ارزیابی کنند، آنارشبست می شوند.
    انقلاب آنارشیستی متعلق به همه انسانهائی است که از وضع اقتدارگرایانه حاکم بر انسان راضی نیستند.‌
    آنارشیسم با کمونیسم در تناقض نیست چون کمونیسم وجه اقتصادی آنارشیسم است که آن ضدیت با استثمار نیروی کار می باشد.
    آنارشبسم با سرمایه داری امروز و فئودالیسم و برده داری دیروز و غیره در تناقض است چون اینها روشهای سلطه اقتصادی هستند.
    کسانیکه که آنارشیسم را هرج و مرج میدانند سلطه طلب هستند و مهندسی فکری میکنند تا بشر از فرهنگ اقتدارگرایانه موجود رها نشود.
    بشر میتواند کاملا روابطی بدون سلطه و سلسله مراتب داشته باشد که همان روابط کلکتیو و یا آنارشبستی است. بعضی از خانواده ها روابط آنارشبستی دارند. بسیاری از اعتصابات از طریق روابط کلکتیو شکل میگیرند. بسیاری از موسسات تولیدی کلکتیو هستند. بسیاری از نهادهای تعاونی در واقع کلکتیو هستند. سلطه و سلسله مراتب را بردارید، منطق و استدلال و روش علمی را حاکم کنید، جامعه آنارشیستی خواهید داشت، جامعه که کمک متقابل و رقابت در آن غالب است.‌

  5. چون “خدا” قابل روئیت نیست، وجودش را معتقدین به خدا باید اثبات کنند. اثبات چیزی که قابل روئیت نیست در حقیقت بحثی دفاعی است نه تعرضی. بمیان کشیدن وجود خدا، بحثی تعرضی است. مثلا من بگویم که در آن خانه یک گرگ وجود دارد. این من هستم که باید آنرا اثبات کنم. همه بحثها باید از نبودن خدا شروع شود چون قابل روئیت نیست. مذهبیون هستند که باید وجود خدا را اثبات کنند.
    راه شناخت حقیقت و یا نزدیک به حقیقت در انسان روش علمی است نه احساسی. فقط با روش علمی میتوان به حقایق آگاه شد و یا نزدیک شد. مذهبیون نتوانسته اند با روش علمی وجود خدا را اثبات کنند، برای همین نمیتوان حرف آنها را پذیرفت و به صلاحیت و حتی سلامت عقلی شان اعتماد و اتکا کرد. این خیلی مهم است که در تغییر جامعه به مذهبیون و یا غیر مذهبیونی که استدلال نمیکنند و به روش علمی روی نمی آورند، اتکا نشود. باند بازی و سیاست بازی و وحدت سیاسی با مذهبیون، خرافیون و کسانیکه به احساس و دنباله روی و عبارت پردازی و شعر و شاعری متکی هستند به ضرر انقلاب است. متاسفانه، مارکسیسم گرچه مذهبی نیست اما نه منطقی است و نه علمی چون با اتکا به دنباله روی وجود دارد. یک مارکسیست ممکن است از مارکسیسم چیزی نداند اما خودش را هوادار مارکس بداند و از ارای او دفاع کند. این با مذهبی فکر کردن تفاوت ندارد.
    انقلاب که یعنی از بین بردن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و از بین بردن استبدا سلسله مراتبی در کار گروهی، تنهاد با اتکا به استدلال و روش علمی ممکن است.

  6. انسان بخشی از طبیعت است و نمیتواند بر طبیعت غلبه کند. وقتی یک چیزی بخشی از چیز دیگر است، کلمه غلبه در ارتباط با آن درست نیست. مثلا نمیتوانیم بگوئیم که کره زمین و یا خورشید بر منظومه شمسی غلبه دارد.
    انسان ذاتا نه شرافت دارد و نه بی شرف است. اینکه انسانها با فکر و خلاقیت و اراده خودشان شرایط زندگی خودشان را شکل میدهند، درست است. اینکه مرتجعین با فکر و خلاقیت عده ای را فریب میدهند تا آن عده به سلطه گری آنها کمک کنند، کاملا انسانی است، مرتجعین اصلا حیوان نیستند. مبارزه با مرتجعین هم کاملا انسانی است. اینکه کی بر کی پیروز شود به فکر و خلاقیت بیشتر یک طرف بستگی دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>