فلسفه کانت؛ تئوری انقلاب فرانسه شد
آرام بختیاری
Immanuel Kant (1724-1804)
نیاز انسان عقلگرا به فلسفه انتقادی.
کانت (1804-1724.م)، متفکر آلمانی، فلسفه اش را انقلاب در تفکر نامید و میگفت آن باید در خدمت منافع، علایق، و حقوق بشر باشد. لنین در باره وی گفته بود اساس فلسفه کانت کوشش برای آشتی دو مکتب ایده آلیسم و ماتریالیسم؛ یعنی توافق و وحدت میان جریانات فلسفی متضاد در راه تشکیل یک سیستم و جهانبینی است. کانت آغاز فلسفه کلاسیک آلمان بود و سهم مهمی در تحول و رشد دیالکتیک داشت. فلسفه وی بعدها منبع مهم نظری فلسفه مارکسیستی-لنینیستی گردید. آن زیر تاثیر فرهنگی عبور از مرحله فئودالی به مرحله سرمایه داری بوجود آمد؛ که در قرن 18 میلادی در غالب کشورهای اروپایی در حال وقوع بود و اوج آن بشکل انقلاب فرانسه صورت گرفت. فلسفه کانت بیان صوری و آبستراکت نظری این جنبش تاریخی بود. مارکس میگفت فلسفه کانت تئوری آلمانی انقلاب فرانسه است، و انگلس مدعی بود که پیش از انقلاب سیاسی اجتماعی در فرانسه، یک انقلاب فلسفی و نظری در آلمان بوجود آمده بود تا مشعل راه انقلاب فرانسه گردد.
ایده آلیسم ترانسندنس یا متعالی کانت، آغاز فلسفه فیشته و هگل نیز بود و تاثیر مهمی روی فلسفه آینده بورژوازی گذاشت. کانت با تکیه بر نظرات دکارت و گالیله، علم نجوم و کیهان شناسی را به پیش برد. هیوم و دکارت موجب شدند که کانت بتواند از طریق کتاب “مقدمه و راهنما” به علم تفسیر و هرمنوتیک، ظاهری منطقی و علمی بدهد. فلسفه کانت که تحت تاثیر علوم تجربی و مکانیک کلاسیک نیوتنی بود موجب کنارزدن سیستم متافیزیکی لایبنیتس شد. کانت نه تنها تفسیری منطقی و جالب از فلسفه شناخت در علوم تجربی نمود بلکه در خلاقیت آن سهم بزرگی داشت. او نقش مهمی نیز در کشف دیالکتیک داشت چون تصورش از جهان متکی به دست آوردهای علوم تجربی بود. فلسفه وی شامل 2 دوره است: کانت در مرحله پیشا انتقادی تا سال 1760 میلادی خود را با موضوعاتی مانند فلسفه طبیعی و علوم تجربی در کتاب ” تاریخ عمومی طبیعت و تئوری آسمان”، و در ادامه راه نیوتون مشغول نمود. انگلس میگفت نظریه وی پیرامون جهان طبیعی، دستاوردی عظیم بود، چون آن رد تصویر متافیزیکی از جهان بود. فلسفه کانت در مرحله دوم یعنی در دوره انتقادی، در شاهکارهای فلسفی او یعنی در 3 کتاب: نقد خرد محض، نقد خرد عملی، و نقد نیروی قضاوت، مطرح شد؛ که تحقیقی مهم پیرامون ایده آلیسم انتقادی، و فلسفه ترانسندنس یا متعالی است. کانت میگفت حتی توانایی شناخت انسان را باید مورد نقد و بررسی قرار داد؛ مخصوصن در زمینه های: اخلاق، فلسفه نظری، و فلسفه طبیعی.
سوسیالیست ها فلسفه کانت را ایده آلیستی، ذهنی،و آگنوستیکی-لاادری می نامند. کانت مدعی بود که مقوله های زمان و مکان، اشکال واقعیت عینی نیستند بلکه نظر و بینش فردی و شخصی هستند. به نظر وی شناخت علمی فقط با کمک وحدت پبشاحسی و شناخت مفهومی ممکن است. او مدعی بود که دانش عام و ضروری فقط در قالب احکام و قضاوت ممکن است. کانت اغلب می پرسد آیا فلسفه متافیزیک یک علم نظری است و بشکل عام ممکن میباشد؟ در نظر او هر مقوله ای نوعی قانون ترکیب و سنتز فکری است، و شناخت نظری اساسن عملی سنتزی و مرکب است. او مانند مارکس و اندیشمندان پیش از هگل، خالق طرحی دیالکتیکی در شناخت نظری بود. به ادعای کانت آزادی محصول جدایی دوئالیستی میان ذات و ماهیت طبیعی، و ذات روشنفکری است. یعنی مفهوم آزادی کانتی مفهوم ایده آلیستی آزادی اراده است. برای کانت سوژه یا موضوع هنر نوعی نبوغ است که قادر است اثر هنری را بدون تقلید بیافریند. در نظر کانت حق مالکیت اساس نظم حقوقی بشکل ایده آلیستی است چون بعنوان رابطه اجتماعی تفسیر میشود.
در فلسفه سیاسی کانت دولت اتحاد انسانها تحت لوای یک قانون حقوقی یا اساسی است و آزادی شهروندی شامل حقی است که هر انسان مطیع قانونی که به آن رای داده، دارا میباشد. آموزش های اخلاقی کانت زیر تاثیر افکار روسو بود که میگفت انسان باید هدف باشد و نه وسیله. سوسیالیست ها بعدها آنرا محصول فردگرایی بورژوایی و لیبرالیسم دانستند که آبستراکت، صوری، و ایده آلیستی شمرده میشد. اخلاق کانتی متکی به این اصل است که انسان نه تنها موجودی طبیعی و غریزی بلکه وجودی عقلگرا و اجتماعی است که نباید برده غرایزش گردد. کانت در قانون اخلاق زیر تاثر قانون اساسی و خرد محض عملی میگفت: چنان عمل کن که رفتارت را بتوان بشکل قانون برای کل افراد جامعه در آورد. سوسیالیست ها آنرا نیز نوعی فرمالیسم دانستند که نه تنها نوعی ایده آلیسم است بلکه کوششی هومانیستی در جامعه بورژوایی بود، و فقط میتوانست در مقابل اخلاق عقلگرایانه قرار بگیرد.
فلسفه سیاسی کانت مدافع نظریه تقسیم قوای منتسکیو در دولت ودر حاکمیت است. کانت میگفت با وجود فراز و فرود و هرج و مرج در تاریخ، آن در حال ترقی و پیشرفت و تکامل است. وی موتور و دلیل این تحول را 2 صفت انسان: یعنی علاقه او به زندگی جمعی، و تمایل به خلوت تنهایی خود میدانست.. هدف قانونمندی تاریخ نه تنها سعادت انسانها بلکه ترقی و پیشرفت و صلح میان خلق ها است. نظریه “صلح ابدی” کانت اوج تئوری های اخلاقی، قانونی، فلسفی، و تاریخی اوست. اندیشه و باور کانت به پیشرفت تاریخی انسان و جامعه؛ با وجود حصوصیات پیشا علمی، قدم با ارزشی در راه شناخت جهانبینی علمی بود. فلسفه سیاسی کانت در رابطه با انسان و جامعه و تاریخ یک خوشبینی آینده گرا را نمایندگی میکرد، گرچه آن اتوپیستی، ایده الیستی است ولی حامل و شامل یک هومانیسم عمیق است.کانت با تکیه به منطق و ارشهای عصر روشنگری منتقد و مخالف راسیونالیسم ساده گرایانه ولف و شکاکی هیوم بود. او کوشید نظریه شناخت را یکبار دیگر بشکل علمی و منطقی مطرح کند. تئوری شناخت وی بی تاثیر از احکام ریاضی نبود.او مدعی بود که موضوع شناخت فقط مربوط به ظاهر پدیدهاست و نه در رابطه با ماهیت آنان یا واقعیت عینی .
تئوری شناخت کانت پیرامون تشکیل جهان در چهارچوب ماتریالیسم دیالکتیکی بود. اخلاق او تحت تاثیر “اجبارهای مسئولانه اخلاقی”، صوری و آبستراکت است. کانت در رابطه با خشونت های ناشی از انقلاب فرانسه در سال 1795 میلادی اعلامیه ” صلح ابدی” را منتشر نمود. او به دلیل مخالفت با متد و روش قدیمی و پیشین اثبات وجود خدا، دین را در حوزه “عقل عملی” میدید و میگفت انسان خردمند نیاز به فلسفه ای انتقادی دارد، و اهمیت جهانی فلسفه در 4 پرسش زیر است:
1)کدام دانش برای انسان ممکن است؟ در این مورد علم متافیزیک باید پاسخ دهد.2) چه رفتار و اعمالی امکان پذیر هستند؟ در این زمینه علم اخلاق باید جواب بدهد. 3) چه امیدهایی میتوان در زندگی داشت؟ در این باره دین و الهیات باید پاسخ دهند. 4) انسان کیست و چیست؟ در این مورد علم انسانشناسی پاسخ خواهد داد. توضیح اینکه علم آنتروپولوگی یا انسانشناسی میتواند به هر 3 پرسش علوم: متافیزیک، اخلاق، و دین، پاسخ دهد.
منابع:
– philosophen lexikon, dietrich alexander, s. 449-459
– metzler philosophen lexikon, bernd lutz, s. 438-445
– meyers universal lwxikon, band 2, heinz göschel, s. 470-471
– grosse denker, alexander ulfig, s. 211- 217