چرا اجتماع و محیط زیست ما خراب است، راه حل چیست؟
اکبر دهقانی ناژوانی
نوروزتان، بهارتان مبارک و فرخنده باد!
امیدوارم که نوروز و بهار خجسته برای همه با زایش نو و بهروزی همراه باشد . بهترین زایش و بهروزی برای همه سرنگونی جمهوری نکبت آخوندی به دست مردم است. به امید چنین روزی به پیشواز بهار می رویم. بهاران خجسته باد!
چرا اجتماع و محیط زیست ما خراب است، راه حل چیست؟
بهاران به ما می گویند که ما جزئی از هستی هستیم. ما انسانها و اجتماع و محیط زیست در رابطه با هم رشد و تکامل داریم. روی رشد و تکامل هم تاثیر متقابل می گذاریم. اما در زمان قدیم علمی در کار نبوده و بشر در برخورد با رخدادها و واقعیات اجتماعی و محیط زیست ناتوان و عقل و احساسش درست رشد نکرده و عقل و احساس ضعیف شدند. در نبود عقل سالم، احساس ضعیف مجبور بوده در برخورد با رخدادها و واقعیتهای سخت و خشن اجتماعی و محیط زیست همه چیز را سطحی بفهمد و با دروغ و توجیه گرایی آنها را سر همبندی کند و به خورد فرد و افراد بدهد. احساس در نبود یاور عقلی از یک طرف و از طرفی دیگر با این توجیه گرایی ها و دروغ ها به مرور به احساسکور تبدیل و بر ذهن و روح افراد حکومت مطلقه خدایی پیدا کرد. فرد و افراد در نبود عقل سالم از نظر ذهنی، روحی و جسمی به این احساسکور وابسته و این افراد در رابطه با هم این خدای احساسکور را تقویت و با آن و دروغهایش عادت می کردند.
از دل این خدای احساسکور دروغگوی حاکم بر ذهن و روح افراد به مرور مذهب و ناسیونالیسم و قومگرایی افراطی بیرون آمدند. این ایدئولوژی های راکد ما را بی عقل، ذهنگرا، متوهم، جاه طلب، انحصارگرا و دشمن عقل بار آورده اند تا حدی که اگر کسی حرفی می زد که بوی عقلگرایی می داد او را کافر و ضد دین اعلام می کردیم و به فرمان خدای احساسکور حاکم بر ذهن و روح خودمان خونش را می ریختیم. افراد منطقی و دارای عقل سلیم و احساس سالم، مثل منصور حلاج، عین القضات همدانی، قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، احمد کسروی، مصدق و دکتر فاطمی و دیگران را به بهانه های ضد دینی و کافری از ما گرفتند.
گذشته نزدیک ما همراه با اصلاحات ناقص:
در زمان محمد رضا شاه بهار خجسته سراغ ملت را گرفت و مژده پیروزی عقل و علم بر جهل را داد. ما قدمهایی در جهت عقلگرایی و علمگرایی بر داشتیم. اما رژیم شاه و جامعه مجبور شدند که برای یادگیری بیشتر خودشان را به غربی ها نزدیک کنند، ولی متاسفانه مثل گذشته ما به دام غربی ها افتادیم. تا اواسط حکومت رژیم شاه نوجوانان و جوانان چیزهای نو و علمی یاد می گرفتند که هم به درد خودشان و هم به درد جامعه می خوردند. اما در اواخر رژیم شاه سرمایه داران، درباریان، آخوندهای درباری، آخوندهای افراطی مثل خمینی و دار و دسته مذهبی او و اربابان خارجی پی بردند که اگر بیشتر از این حد نوجوانان و جوانان ایرانی به خرد، علم و پیشرفت روی آورند در مرحله ای همه کاره کشور می شوند. ما مفتخوران درباری و غیر درباری و اربابان خارجی دیگر نمی توانیم بر آنها تسلط داشته و آنها را کنترل و بیشتر غارت کنیم. این جنایتکاران مفتخور تصمیم گرفتند که این روند رشد و تکامل و خردگرایی و علمگرایی این نوجوانان و جوانان را قیچی کنند. متاسفانه اپوزیسیونهای ایرانی آن زمان از روی انحصارگرایی، جاهلیت، توهم، عقب افتادگی، نا آگاهی و قدرت پرستی به دام افتاده و آگاهانه و نا آگاهان به این جریان ضد مردمی در زمان شاه کمک کردند.
چرا نوجوانان و جوانان به این دام افتادند؟
، چون اولا تجربه و شناخت نداشتند. دوم در این سن و سال رشد ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی این نوجوانان و جوانان نو بهاری است و احتیاج به چیزهای نو و تازه دارند، بخصوص علم و دانش. سوم در اوایل تا حدودی از علم و دانش برخوردار شدند، ولی متاسفانه در اواخر رژیم شاه می خواستند تمام اینها را از آنها بگیرند و از نظر یادگیری آنها را به درجه بی عقلی بکشانند و سپس ببرند به عقب تا از مذهب افراطی هزار و چهارصد سال پیش سر درآورند.
این جنایتکاران رژیمی و نوکران مذهبی و غیر مذهبی درباری و غیر درباری و اربابانشان با غارت چپاول، محدودیت، محرومیت، فشار روحی، ذهنی و جسمی ، انزوا و نهایتا زندان و شکنجه و اعدام عرصه را بر مردم، بخصوص بر نوجوانان و جوانان تنگ کردند که تا در انزوا، محرومیت ، شکنجه و زندان از عقل سلیم و احساس سالم خالی شوند. از طرفی دیگر جو را ضد رژیم شاه و ضد عقلگرایی و علمگرایی و ضد غربگرایی تشدید می کردند، البته با آگاهی و همکاری غرب این کارها را می کردند، چون آنها می خواستند که مردم ضد رژیم و بی عقل شوند تا بتوانند آخوندهای بی عقل را سر کار آورند تا بیشتر بچاپند. از طرفی دیگر آخوندهای درباری و غیر درباری، بخصوص طرفداران خمینی افراطی به نوجوانان و جوانان در آن زمان می گفتند که مقصر اصلی مشکلات روحی، فقر و بیکاری شما رژیم شاه و اربابان غربیش هستند. بروید مسجد و حسینیه و پای منبر امام حسین گریه کنید تا تسکین یابید و خداوند گناهان شما را ببخشد و شما را از رژیم شاه خلاص کند. بالای منبر به مردم می گفتند که این چه عقلگرایی و علمگرایی است که این رژیم غرب زده با کمک اربابانش شما را می چاپد به زندان می اندازد و می کشد.. آهای مردم دنبال عقلگرایی و غرب زدگی نروید! عقلگرایی و غرب زدگی دین، آخرت و دنیای شما را از شما می گیرند و شما را کافر می کنند. به همین خاطر است که خدا به شما پشت کرده . از خدا بخواهید تا گناهانتان را ببخشد. منجی ما آیت الله خمینی است. او با رژیم شاه و غرب در افتاده به او بپیوندید. او به یاری حق تعالی ما را از رژیم منفور شاه عقلگرای غرب زده نجات می دهد. امام خمینی دنیا و آخرت شما را می سازد. بروید و غربزدگی جلال آل احمد را بخوانید تا بدانید غرب با ما و دین و ایمان ما چه کرده و چه می کند. مردم، بخصوص نوجوانان و جوانان که از انزوا، بی عقلی، توهم، گوشه گیری خسته و گرفتار احساسکور مذهبی شده بودند. با خواندن غرب زدگی جلال آل احمد و کتابهای دکتر علی شریعتی بیشتر به عقب رفته و در نبود عقل در مذهب افراطی ضد غرب غرق و خیلی راحت چرندیات این کتابها را باور می کردند. چرا؟ ، چون اولا این نوجوانان و جوانان در انزوا بی عقل و گرفتار احساسکور مذهبی شده بودند. دوم آنها در این جو خفقان از عقل ضعیف و ناتوان خود و عقلگرایی و علمگرایی غربی رژیم شاه خسته و با هر چیزی که بوی عقل و منطق می داد بدشان می آمد، زیرا آن چیزی که رژیم انجام می داد جزء بی عقلی، بی منطقی، زندان، دروغ و غارت چیز دیگری نبودند که بخواهد عقل نوجوانان و جوانان را تقویت کند، بلکه با این کارها عقل آنها را بیشتر تضعیف می کردند تا حدی که آنها از هر چیز عقلی بدشان می آمد از جمله عقل ناقص و نا کار آمد خودشان. سوم احساسکور مذهبی در نبود عقل همه کاره ذهن و روح این نوجوانان و جوانان شده بود و این نوجوانان و جوانان مسخ شده برای تنظیم ذهن، روح و جسم خود در نبود عقل به این احساسکور وابسته بودند، پس بنابراین همه چیز را ذهنی و حسی می فهمیدند. این نوجوانان و جوانان با خواندن کتابهای چرند جلال آل احمد و علی شریعتی و گریه برای امام حسین احساسکور خود را بیشتر تقویت و عقل ضعیف آنها توسط احساسکور مذهبی در صندوقچه ذهن و روح آنها زندانی شد. این نوجوانان و جوانان با این کتابها بیشتر ذهنگرا و بی عقل و بیشتر گرفتار احساسکور و بیشتر جاهل و به جهل مذهبی نزدیک تر می شدند. از طرفی دیگر این کتابها کمک می کردند که مردم ضد عقل و ضد عقلگرایی و ضد غرب گرایی و ضد رژیمی ها شوند. رژیمی ها با غارت بیشتر به این تضاد و دشمنی دامن می زدند، چون می دانستند با چنین وضعیتی رژیم شاه رفتنی است. آخوندهای درباری و آخوندهای به ظاهر غیر درباری، مثل خمینی و دار و دسته با تبلیغات ضد رژیم شاه و به نفع مذهب ، با روضه خوانی، گریه برای امام حسین و این کتابهای مخرب احساسکور مذهبی شیعه را در ذهن و روح مردم تقویت کردند. آخوندها توانستند با فریب مذاهب دیگر، ناسیونالیستها، ملی مذهبی ها و اقوام ایرانی و کمونیستها را که مثل مذهب شیعه بی عقل و دارای احساسکور بودند را زیر سلطه خود آورند به بهانه اینکه اگر رژیم شاه را سرنگون کردیم شما هم در حکومت ضد سرمایه داری و ضد غربی ما شریک خواهید شد.
از طرفی دیگر احساسکور حاکم بر ذهن و روح ما مردم در آن زمان گفت که عقل ضعیف شما نوجوانان و جوانان و عقلگرایی رژیم شاه وابسته به غرب شما را به این روز انداخته اند. دین و ایمان را از شما گرفته اند. شما را فقط به تبلیغات غربی و سکس دلخوش کرده اند تا حدی که دختران ما عروسکهای کاغذی شده اند. به مذهب ناب محمدی و خمینی منجی عالم روی آورید تا رستگار شوید و دنیا و آخرت شما درست شود. ما مردم، بخصوص جوانان و نوجوانان بی عقل فریب احساسکور حاکم بر ذهن و روح خود را خوردیم و از عقل ضعیف خود بدمان آمد و همگی به فرمان احساسکور مذهبی حاکم بر ذهن و روح خود فریاد زدیم که اگر این عقل و علم است که این رژیم منفور شاه می گویند ما این عقل و علم را نمی خواهیم. فاتحه علمگرایی و عقلگرایی در آخر رژیم شاه خوانده شد. احساسکور خوشحال شد و فورا ته مانده عقل را در صندوقچه ذهن و روح ما مردم زندانی کرد. به ناگاه احساسکور حاکم بر ذهن و روح ما خمینی را در ماه نشان داد و ما خمینی را در ماه دیدیم. نه فقط بی عقل تر شدیم، بلکه رفتیم به عقب و دوباره افتادیم در لجن مذهبی شیعه افراطی هزار و چهارصد ساله و گرفتار احساسکور مذهبی و گرفتار خمینی و آخوند جماعت بی احساس و بی عقل شدیم .
بعد از انقلاب جامعه خراب و رژیم منفور آخوندی دشمن عقل سلیم، احساس سالم و علم بوده و هست. ما بعد از انقلاب تا درجه ای بی عقل، بی عاطفه و مسخ شدیم که با پول مدرک دکترا و مهندسی می خریم و با آن برای همدیگر پز عقلی می دهیم . سر دختران خود را می بریدیم.
جنایتکاران آخوندی و نوکرانشان هر روز از جنایت، آدمکشی غارت، دزدی، زن بازی، باجناق بازی بیشتر سر در می آورند. بعد از ۴۵ سال در لجن متعفن مذهبی هزار و چهارصد ساله هنوز بیشتر فرو می روند تا در تضاد با مردم به دست مبارک و قدرتمند مردم سرنگون شوند.
خوشبختانه این اواخر مردم ما تا حدود زیادی آگاه و عقل زندانی خودشان را از صندوقچه ذهن و روح بیرون کشیده و تا حدود زیادی این عقل را اصلاح و با کمک این عقل از افراط احساسکور خودشان کاسته اند، یعنی مردم احساسکور خودشان از زیر سلطه احساسکور مذهب و آخوندیسم بیرون کشیده و کمتر گرفتار احساسکور مذهبی، ناسیونالیستی، قومگرایی و کمونیستی افراطی هستند. در جنبش انقلابی مهسا و مبارزه برای حجاب اختیاری مردم، بخصوص زنها نشان دادند که دارای عقل سلیم و احساس سالم هستند. به خاطر این خودآگاهی فردی و جمعی مردم، نوکران داخلی و خارجی رژیم با وکالت بازی و منشور بازی نتوانستند مردم را فریب بدهند. اما الآن عده ای دیگر به شکل دیگر و ترفندهای جدید می خواهند که مثل زمان شاه دوباره مردم، بخصوص جوانان و نوجوانان را فریب بدهند و از نو آنها را مسخ بکنند. باید بیشتر مواظب باشیم.
راه حل درست چیست، آیا از صفر شروع کردن درست است؟
وضعیت اجتماع و محیط زیست ایران ویران و افراد جامعه فردی و جمعی خراب هستند. رژیم آخوندی و اسلام افراطی برای خرابکاری آمده اند. اپوزیسیون داخلی و خارجی هم هیچ نوع راه حل، هیچ نوع تصویر و تصور درستی از اجتماع و محیط زیست و از آینده ایران ندارند و فقط حرفهای مفت می زنند.
در چنین شرایط که هیچ چیز سر جایش نیست. مشکلات فردی و جمعی خیلی زیاد و توانایی ها و امکانات فردی و جمعی افراد خیلی کم است. افراد از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی کم می آورند، پس باید از مشکلات کوچک و فردی شروع کرد، یعنی از صفر شروع و به مرور شناختها و تجاربی به دست آوریم و مشکلات را کم کم با همفکری و همکاری با هم حل کنیم. در چنین شرایطی هر کس در هر سطحی که می تواند باید از کوچک و از موضوعات شخصی شروع کند. برای خودش و برای خانواده خودش حد اقل راه حلهایی پیدا کند و اگر به کسی اطمینان دارد با او مشورت و از او راه حل و کمک بخواهد. در چنین حالتهایی ۱) مشکل کوچک و فردی است. اگر هم راه حل ارائه شده برای حل مشکل درست نبود، چون موضوع کوچک است ضرر چندانی ندارد و زودتر و راحت تر عیب و ایرادش فهمیده و می توان از راه درست تری آن را حل کرد. هر فردی با حل این مشکل کوچک خود عقل و احساس خودش را در برخورد با واقعیات یک قدم بیشتر اصلاح کرده است. او پی می برد که در این مؤرد مشخص باید عقلی برخورد کند یا احساسی، چون با این دو است که ما مشکلات کوچک و بزرگ را حل می کنیم اگر آنها را درست بکار بندیم..
۲) مشورت شما با کسی که به او اطمینان دارید کمک می کند که شما دو نفر بیشتر به هم اطمینان، بیشتر با هم نزدیک و خودمانی، نسبت به هم دلگرم، انعطاف پذیر، تعامل پذیر و متحد بار آیید. طرف مقابل هم راحت تر می تواند در باره مشکلش با شما صحبت کند. ۳) این مشورت، همفکری و با بررسی هر مشکل کوچک یک نوع تبادل فکری بین شما دو نفر بر قرار و کم کم می توانید بفهمید که خودتان چند مرده حلاج هستید. ۴) شما در می یابید که مشکل تا چه قدر جدی، پیچیده و مهم است و چگونه می توان آن را با کمک هم حل کرد، آیا باید با این مشکل عقلی و یا باید عاطفی برخورد کرد. ۵) این راه حلها منطق بشر را تقویت می کنند و بین شما دو نفر منطق را حاکم می کنند. ۶) حل کردن این مشکل شما و دوست شما به نظر کوچک می رسد، ولی اگر مردم ایران به این مشکلات کوچک شخصی خود به همین شکل دو نفره بپردازند میلیونها مشکل کوچک در جامعه مطرح و بطور منطقی حل و اکثریت جامعه یک قدم در جهت عقلگرایی و احساسگرایی درست فردی و جمعی خودشان بر دارند. در اِشل میلیونی این خیلی بزرگ و سازنده است. این افراد میلیونی به طرف عقلگرایی و احساسگرایی سالم قدم مهمی برای درک واقعیات اجتماعی و محیط زیست بر داشته و همگرایی افراد بیشتر می شود. افراد شناخت و تجربه فردی و جمعی خودشان را در اختیار افراد مطمئن قرار می دهند. در چنین حالتهایی افراد بهانه های مختلفی دارند برای نزدیک تر شدن به هم . به این طریق ما به کلام زرتشت بزرگ ( پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک)؛ یک قدم هر چند کوچک نزدیک تر می شویم.
۷) افراد دو نفری و چند نفری کم کم یاد می گیرند که کجا ها باید از عقل و کجا ها باید از احساس و کجا ها از هر دو در اندازه های مختلف بجا و به موقع استفاده کنند، مثلا برخورد با بچه ها در خانه باید عاطفی و عقلانی باشد، چون عقل و احساس بچه ها باید در رابطه عقل و احساس پدر و مادر و سایر افراد خانواده درست رشد کنند، منتها همراه با مشورت پدر و مادر با هم، پس بنابراین پدر و مادر باید وقت زیادی برای خود گذاشته باشند تا مرزهای زنانه و مردانه همدیگر را بدانند و در رابطه با هم عقل و احساس زنانه و مردانه همدیگر را تکمیل تر کنند تا با هم مشکلات کمتری داشته و هماهنگ تر با هم بتوانند روی عقل و احساس بچه های خود نیز تاثیرات درستی بگذارند.
بستر رهبری
۸) این مشورت ها می توانند دو نفره و یا بیشتر باشد و فقط محدود به خانواده و پدر و مادر نیستند. بستگی به نوع موضوع دارد که بین فرد و افراد مطرح است. کم کم افراد به هم نزدیک و در سطحهای مختلف بیشتر به هم اطمینان و همفکری و همکاری کرده و در ابتدا زمینه های رشد جمعی دو نفره و سه نفره و چند نفره هسته ای فراهم می کنند . به این طریق بستر رهبری در جامعه پایه ریزی شده، یعنی هر کس یک قدم به بستر رهبری بالقوه و بالفعل برای خودش نزدیک تر شده است و می تواند کم و بیش خودش را رهبری کند.
در چنین جمعهای دو نفره و سه نفره و در چنین مشورتهای دو نفره با هم رهبری همدیگر وجود دارد و بستر رهبری فراهم شده، ولی هنوز از رهبر فردی، جمعی، عمودی، افقی و رهبر شورایی خبری نیست، چون جامعه و محیط زیست ایران خراب و هنوز هسته ها و جبهه ها در چهارچوبهای مشخص معنی دار و توجیه پذیر به آن معنی بوجود نیامده و به هم گره نخورده اند. فرد و افراد از مشکلات شخصی خیلی فراتر نرفته اند که تا کم کم این هسته ها را از نظر کیفی و کمی گسترش بدهند و به هم گره بزنند و زمینه های رشد جبهه ها در سطحهای مختلف را فرا هم بکنند. هر جبهه ای در ارتباط معنی دار و توجیه پذیر هسته های تشکیل دهنده خود است که اگر برای افراد خود این هسته ها خوب جا افتاده باشند می توانند در رابطه با هم جبهه ای بوجود آورند. به این طریق می تواند که شبکه های جبهه ای هم شکل بگیرند که هر جبهه انسجام نسبی معنی دار خودش را دارد، البته قرار نیست که همه جبهه ها همدیگر را صد درصد بفهمند، ولی برای هم قابل تحمل باشند، پس بنابراین در شرایط فعلی خراب ایران از جبهه ها، رهبری فردی، عمودی، افقی و شورایی خبری نیست، ولی قدمهای رشدیابنده در جهت درست برای به کار بردن عقل سلیم و احساس سالم در هسته ها به چشم می خورد و بستر رهبری در این هسته ها شکل گرفته، یعنی بر نامه های پروژه محور عملی در حد مشکلات فردی در این هسته ها شکل گرفته، ولی هنوز به آن معنی گسترده نیستند که بتوانند به شبکه های هسته ای و به جبهه ها تبدیل شوند.
۹) تنها شبکه گسترده که در سراسر کشور شکل گرفته و درست عمل می کند حجاب اختیاری است، مثلا هر زن با حجاب اختیاریش بگو مگو دارد و همدیگر را رهبری می کنند، پس هر زن برای خودش بستر رهبری فردی دارد. اما همین حجاب اختیاری در اِشل میلیونی هم با زنان کشور میلیونی بگو مگو دارد و همدیگر را رهبری می کنند و با هم بستر رهبری میلیونی را بوجود آورده اند که در سراسر کشور در کوچه و بازار دیده می شوند که یک سرش در ذهن و روح هر زن و سر دیگرش در سر میلیونی زنان کشور و سر سومش در جامعه از جمله مردان و بچه ها و به شکلهای مختلف خودنمایی می کند و سر چهارمش از سراسر جهان سر در آورده و همه جهانیان را تحت تاثیر خود قرار داده و رژیم آخوندی و مذهب افراطی هم نمی توانند با این حجاب اختیاری کاری بکند. رهبری این حجاب اختیاری از رهبر فردی، جمعی، شورایی، افقی و عمودی فراتر رفته است. در ذهن و روح میلیاردها زن حجاب اختیاری به شکلهای مختلف مطرح، خودنمایی و رهبری می کند. این بحث مفصلی می طلبد و در اینجا وارد آن نمی شوم.
۱۰) اما موضوع مهم تر دیگری رخ داده . نان و آب که حیاتی هستند قبلا یک مشکل کوچک و با کمک یک نفر و دو نفر و چند نفر حل می شدند. اما امروزه در جامعه ما این مشکل کوچک نان و آب همراه با فقر، تورم و بیکاری بزرگ تر و همگانی تر شده اند و با راه حل دو نفره حل نمی شوند. الآن در اِشل میلیونی مطرح و راه حل جمعی میلیونی خودش را می طلبد. مسبب مشکلات جامعه و محیط زیست جمهوری اسلامی فاسد و مذهب افراطی است. در این حالت اتحاد ما با هم فقط دونفره نیست که فقط به مسائل شخصی بپردازیم ، بلکه میلیونی است، یعنی همان برخورد راه حل عقلی و احساسی دو نفره و سه نفره را که از قبل در هسته ها سراغش رفتیم و آن را یاد گرفتیم امروزه به درد نان و آب میلیونی ما می خورند. اگر در اشل میلیونی آنها را بکار بندیم خیلی کارساز می شوند. چرا؟ ، چون اولا نان، آب مشکل کوچک فردی ما با فقر، بی کاری و تورم به مشکلات جمعی و بزرگ تبدیل شده اند. دوم راه حل دو نفره و سه نفره.ما را آماده کرده اند برای پیدا کردن راه حل درست عقلی و احساسی برای حل مشکلات که کجاها عقلی و کجاها احساسی برخورد کنیم . سوم راه حل دو نفره که قبلا یرای مشکل کوچک یاد گرفتیم برای ما بستر رهبری را فراهم کرده اند. با رهبری عقلی و احساسی در ذهن و روح خودمان تا حدودی ما به خود آمده ایم و کم کم تنبلی و بی تفاوتی را کنار می گذاریم . چهارم این راه حال دونفره عقلی و احساسی برای نان و آب و چیزهای شبیه به آنها در اِشل میلیونی مطرح و عمل می کند و بستر میلیونی رهبری را برای ما فراهم می کنند. در بستر رهبری میلیونی که نیروی محرکه آن بی نانی و بی آبی و فقر مطلق است همه افراد در اندازه های مختلف گوشه ای از بستر رهبری میلیونی را گرفته اند و با عقل و احساس خود آن را رهبری و هدایت می کنند.. عقل و احساس که در رابطه دو نفره بکار بردیم در اِشل میلیونی ما را رهبری می کنند و به ما می گویند که راه حل عقلی و احساسی این است که برای مشکل آب و نان هر کس هر وسیله ای دارد بر دارد و به خیابان ریخته و شورش میلیونی گرسنگان را شروع کند. همانطور که گفته شد اگر مردم از قبل کم کم توانسته باشند که برای حل کردن مشکلات کوچک دو نفره با هم مشورت بکنند و کمی به هم اطمینان کرده و از عقل و احساس خود استفاده کرده باشند هنگام شورش میلیونی برای نان و آب به یاد می آورند که از عقل و احساس خود در برخورد با مشکل فردی چگونه استفاده کردند و در این شورش همگانی هم از این عقل و احساس همگانی بجا و به موقع استفاده و کم و بیش می دانند که کجا ها از عقل و کجاها از احساس و کجا ها از هر دو استفاده کنند و اینها را بین هم رد و بدل می کنند تا صفوف خودشان را تنظیم و کنترل کنند. در بستر رهبری شورش دسته جمعی کم کم رهبری های افراد در رابطه با هم بیشتر شکل واقعی به خود می گیرند، چون کم و بیش می دانیم کجا از عقل و کجا از احساس استفاده کنیم. از دل این جمع کم کم رهبر جمعی، شورایی، افقی و حتی ممکن است که رهبری عمودی و فردی هم بوجود آیند. با بستر رهبری افراد در سطحهای مختلف نقش رهبری دارند و هوای هم را دارند که تا به جان هم نیفتند و عوامل نفوزی دشمن در صف آنها رخنه نکنند، البته کاری دشوار و چه بسا همراه با تلفات جانی و مالی است، چون وضعیت کشور خراب و در شورش همگانی همه بستر رهبری را به یک اندازه نگرفته اند. هر کس متناسب با فهم خودش بخشی از بستر رهبری میلیونی را گرفته است ، ولی این فهم ها و رهبری های مختلف در مجموع کار ساز است و بستر رهبری میلیونی را زنده و مؤثر نگه می دارد، چون هدف کلی مشخص و دشمن واقعی هم که رژیم جمهوری اسلامی باشد هم مشخص است. افراد با کمک هم در اندازه های مختلف جو حاکم بر بستر رهبری شورش را می گیرند و به حرفها و راهنمایی های هم بیشتر گوش می دهند. در چنین آمادگی در بستر رهبری میلیونی همه فعال و مواظب هستند، ولی یک درصدی های خلاق و با هوش بیشتر فعال می شوند و همه از هم یاد می گیرند. در چنین حالتهایی شورش آنها با کمک همدیگر و با کمک عقل سلیم و احساس سالم جمعی به جنبش تبدیل می شود، یعنی در این حالت مردم با خودشان جنبشی برخورد و هوای هم را دارند، نسبت به هم انعطاف پذیر، مسئولیت پذیر، همکار، همفکر، جدی، راسخ، منطقی، هوشیار، و رهبری های فردی، جمعی، شورایی در ابعاد مختلف در این شورش شکل می گیرند و در رابطه با هم رشد می کنند و بستر رهبری شورش همگانی را تقویت می کنند، البته چنین رهبری را نباید با رهبری ها در کشورهای پیشرفته مقایسه کرد، چون اول کارش است و در حد این است که شورش را برای مردم به جنبش تبدیل کند ولی در برابر دشمن آخوندی و نوکرانش این شورش مردمی باید حساب شده شورشی برخورد کند، چون رژیم آخوندی هیچی نمی فهمد و با کمک اربابانش برای غارت و ویرانی ایران و مردم ایران آمده و آتش به اختیار عمل می کند.
۱۱) اما اگر قبل از شورش کار هسته ای دو نفره عقلی و احساسی نکرده باشیم در شورش همگانی نمی دانیم کجاها از عقل و کجاها از احساس استفاده کنیم. شورش نان و آب ما نمی تواند برای مردن به جنبش تبدیل و به شورش کور تبدیل و با عوامل نفوزی سر از جنگ داخلی در می آورد. بر فرض اگر رژیم را با شورش کور شکست بدهیم از دل این شورش کور از هرج و مرج، دیکتاتوری و جنگ داخلی سر در خواهیم آورد، چون مشکلات زیاد و پیچیده و نمیدانیم کجاها از عقل و کجاها از احساس استفاده کنیم، پس بنابراین قبل از هر حرکت جمعی، ما باید زن و مرد از مشکل کوچک فردی شروع کنیم و با هم دو نفره، سه نفره مشورت و با کمک هم تا هر حدی و در هر سطحی می توانیم راه حل عقلی و عاطفی پیدا کنیم تا ما برخورد درست عقلی و احساسی با واقعیات اجتماعی و محیط زیست داشته باشیم. این محیط ها هم ذهن، روح، عقل، احساس و جسم ما را درست تنظیم می کنند، چون همه روی رشد هم تاثیرات متقابل داریم. همه اینها به ما آمادگی می دهند که ما شورشها و جنبشها را بهتر بفهمیم و به آنها به موقع و بجا عمل کنیم.
خوشبختانه مردم پس از ۴۵ سال بعد از انقلاب بیشتر همدیگر را می فهمند. نمونه اش جنبش انقلابی مهسا ، مبارزه حجاب اختیاری و تحریم انتخابات فرمایشی ۱۴۰۲ توسط مردم. تجارب و شناختهای تلخ مردم از زمان شاه و بخصوص ۴۵ سال جمهوری اسلامی کم کم جواب داده. آنها از کوچک به بزرگ برای حل مشکلات شروع کرده اند. مشکلات کوچک به بزرگ کم کم همگانی می شوند. به همین خاطر مبارزه مردم بر علیه این مشکلات و بر علیه مسببین آنها، یعنی جمهوری اسلامی جواب داده. در انتخابات فرمایشی ۱۴۰۲ به وضوح دیده شد که رژیم منفور آخوندی در برابر مردم همه جوره کمرش خم شده،. هر چند برای مردم هم سخت تر می شود، ولی اگر مردم به همان شکلی که در بالا گفته شد اتحاد با هم را حفظ کنند و بر خورد درست عقلی و احساسی با هم را فراموش نکنند، حتماً پیروز خواهند شد.
سال نوی شما مبارک! بهاران خجسته باد! پاینده و جاویدان ایران عزیز ما!
اکبر دهقانی ناژوانی
کامنت قبلی بصورتی دیگر:
اگر در بحثهای دو سه نفره برای آزادی به نظریات اجتماعی تاکنونی بشر مراجعه نکنیم داریم چرخ را دوباره اختراع میکنیم و چون عمق و وسعت نظریه ها زیاد است یک فرد باید هزاران سال زندگی کند تا بتواند بلاخره بفهمد فلان قضیه اجتماعی یعنی چه. کلا فرهنگ انسان بر اساس کار فردی و یکی و دونفره پیش نمیرود. کار انسان بر اساس یادگیری و یادنگیری انجام می شود. مثال یاد گیری نظریه اقتصاد مارکس است، یا نظریه ماتریالیسم تاریخی اش و نقد آن. مثال یادنگیری، مذهب است چون از ریشه نهتنها خرافه است بلکه از بدو کودکی تحمیل شده است. ما همه باید روند یادگیری و یادنگیری را طی گنیم. آزادی، که یعنی از بین بردن سلطه انسان بر انسان، با یادگیری و نقد و یادنگیری در نظر و عمل فقط ممکن است. وطن پرستی هم مثل مذهب است. از اول تحمیل شده و ایده آشغالی ست.به اندازه جنایتکار مذهبی، جنایکار وطن پرست داریم.
آنارشیست
نویسنده متوجه نیست که بحث عقل و احساس در نظریات اجتماعی مثل نظریات مارکس و آنارشیستها و نظریات ارتجاعیون وجود دارد. وقتی گروهای دو نفره سه نفره شروع کنند به درک وضعیتشان، بتدریج متوجه می شوند که برای حل مسائلشان احتیاج به نظریه ها دارند. مارکس، آنارشیستها و تئوریسینهای ارتجاعی غربی بورژوا و اسلامی که هذیون نگفته اند. وقتی بحثهای دو سه نفره اوج میگیرد آنها می فهمند که در واقع وارد مباحث و انتقادات درونی نظریه پردازان تاریخ شده اند. آنچه که شما میگوئید در حقیقت از بدو پیدایش انسان در تاریخ وجود داشته است. در تئوری پردازی باید اول نظریات مهم مربوط به انسان و جامعه اش را مطالعه کنید بعد نظریه پردازی کنید وگرنه وقت خود را تلف کرده اید.
آنارشیست