سفری پر خطر از جهنمی به جهنمی دیگر
سفری پر خطر از جهنمی به جهنمی دیگر
نژادپرستی، همان فاشیسم است
پدیدهی شوم افغان ستیزی که این روزها شاهد آن هستیم، درد دیگری بر دردهای پیشین ما افزوده است، این موج افغان ستیزی مساله کوچکی نیست و نباید بیتوجه از کنار آن گذشت. واکنشهای نگران کننده علیه پناهجویان افغان، از بروز نوعی فاشیسم و نژادپرستی خبر میدهد که قطعا بر نا آگاهی بخشی از جامعهِٔی میزبان از سیاستهای کلان منطقه بنا شده است. آبشخور این تهاجم سیاستهای ارتجاعی و نژادپرستانهی رژیم جمهوری اسلامی است، که افزونبر بیحقوقیهای ۴ دهه که بر پناهجویان افغان تحمیل کرده و آنان را به کارهای شاق با کمترین حق و حقوق واداشته، شمشیر اخراج را همواره بالای سر آنان برافراشته نگه داشته است، حتی پناهجویانی که دارای مدرک رسمی اقامت هستند از این یورش در امان نیستند، و با اخراج و ورود مجدد این پناهجویان اخاذی و کاسبی میکند. ظلم وستمِ مافیای شکلگرفته در این ارتباط ستمی دیگر است افزون بر انبوه ستمهایی که بر افغانها میرود. جمهوری اسلامی با قوانین فاشیستی شرمآور خود حضور افغانها را در ۱۵ استان ممنوع کرده و در شهرهای دیگر هم که پناهجویان افغان حضور دارند اغلب در حاشیه شهرها و در کومهها و ساختمانهای نیمه تمام و زیر سرپناههای موقتی بدون هرگونه امکانات زندگی میکنند.
در موج اخیر افغان ستیزی، نیروهایی که یقیناُ پشتوانهی حکومتی دارند به خانههای آنان حمله کردند و خانههاشان را به آتش کشیدند. (منطقه کشتارگاه یزد) و نمونههای اسفبار دیگری در اصفهان، شهریار و … به دلایل آشکاری این حوادث سازمانیافته است و جای پای رژیم و سکوت و انفعال رژیم در قبال عاملان، ظن ما را به یقین تبدیل میکند. افزون براین رژیم با فرافکنی، تمام بحرانهای دامنگیر مردم را بر دوشِ ناتوان پناهجویان میاندازد و آنان را مسبب فقر و تهیدستی و بزهکاری مردم معرفی میکند. بدیهی است که فشار و محرومیت بیش از حدِ شرایط میتواند باعث جامعه ستیزی هر انسانی شود اما آمارها هیچگونه افزایش معناداری در بزهکاریِ جمعیت مهاجران نشان نمیدهد. اما برخی رسانهها با بیانصافی هر ناهنجاری اجتماعی را به دیوار کوتاه مهاجران نسبت میدهند، و چه راست و چه دروغ بزرگنمایی میکنند. (نمونه آن جنجالی که سر خشک کردن ۵۰۰ نان برای مصرف دام توسط یک مهاجر افغان به راه انداختند، و بعد معلوم شد وی یکی از اهالی بجنورد بوده است.)
از طرفی میدانیم که مردم افغانستان بیش از چهار دهه است گرفتار بحرانهایی چون کودتا، جنگهای داخلی (با ۶۰ هزار کشته) بمباران، رژیمهای فاسد، اشغال نظامی دولتهای غربی و حکومت قرون وسطایی طالبان (طالبان اول و دوم) بوده و جان و مال خود را در منازعاتی که بر سر قدرت و ثروت است از دست داده و میدهند. لذا مردم خسته از جنگ، به دنبال جایی اندک امنتر به کشورهای همسایه، از جمله به ایران پناه آوردهاند. اما گروههایی از مردم ایران در دام سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن» رژیم میافتند و با نگاهی نژادپرستانه، احساس سرخوردگی و محرومیت خود را، با تحقیر «دیگری» تسکین میدهند تا حس برتری کنند.
مسالهی ما، مساله افغانستانی و ایرانی نیست، مساله انسانیتزدایی از انسان است، انسانی که از کشوری میآید که کشور نیست و یک ملت واحد یکدست ندارد و خود در دو قرن گذشته میزبان هزاران هزار پناهجوی تاجیک، ازبک، ترکمن و … بوده و همچنین برای دو یا سه قرن روابط بسیار نزدیک قوم و خویشی و تجاری و فرهنگی با مناطق شرقی ایران داشته و دارد… همین مردم به کشوری پناه میبرند که آنجا هم از تنوع قومی و فرهنگی برخوردار است و تا همین چند سال پیش دارای روابط گستردهای با شهرهای شرقی خود بودند و هنوز هم روابط نزدیکی دارند. بدون آنکه مرزی وجود داشته باشد، میدانیم که مرزکشیها و دیوارکشیها پدیدههای سیاسی جدیدی هستند.
این مردم ستمدیده، وقتی با هزار بدبختی خود را به ایران میرسانند تازه درمییابند که از جهنمی به جهنمی دیگر قدم گذاشتهاند و با کوه مشکلات مواجه میشوند. زیرا از ابتداییترین حقوق مدنی و اجتماعی یک انسان محروم هستند…. و “ناشهروندانی” میشوند که حتی حق خرید یک سیم کارت تلفن ندارند تا چه برسد به خرید، خانه و خودرو … محروم از قانون کار، محروم از بیمه و بازنشستگی، از قانون حداقل حقوق، بیمه درمانی و … بسیاری محرومیتهای دیگر. مهاجر افغان هرگز نمیتواند در وزارتخانهها و صنایع بزرگ مشغول به کار شود، حتی با تحصیلات مرتبط، بنابراین ناچار به مشاغل شاق و خطرناک (ساختمانی، چاه کنی، معدن و ….) ، با دستمزد اندک روی میآورد. موارد بسیاری دیدیم و دیدهاید که وقتی کارفرما حقوق آنان را تضییع میکند اگر اعتراض کنند، اخراج میشوند.
فرزندان آنان حتی اگر در ایران متولد شوند تابعیت ایران به آنان تعلق نمیگیرد و حق تحصیل در مدارس را ندارند، (اگر هم داشته باشند با هزار اما و اگر). گرچه نمونههایی از همبستگی و مهماننوازی برخی از ایرانیان وجود دارد که با تاسیس و تجهیز مدارس خودگردان افغانستانی در دورهی اول طالبان و تدریس در این مدارس تلاش کردند باری از دوش این کودکان و خانوادههایشان بردارند اما این مدارس و حتی آموزش این کودکان در ان.جی.او های باقیمانده نیز از تیغ سرکوب حکومت درامان نماند و تعطیل شدند. بنابراین کودکان افغان نیز از همان خردسالی به مشاغل پَست کم درآمد خیابانی مثل نان خشکی، زباله جمعکنی و … روی میآورند. درصد بالایی از کودکان خیابانی و کودکان کار، افغان هستند. رژیم ایران از فقر و استیصال این مردم به نفع تحکیم قدرت نفوذِ شیعی خود در منطقه نیز سوءاستفادهها میکند. از اعزام آنان به جبهه جنگ ایران و عراق (با ۵۰۰۰ نفر قربانی افغان) تا اعزام جوانان و نوجوانان افغان به سوریه (لشکر فاطمیون) که با وعده تابعیت جانهای بسیاری را گرفت و زندگی خانواده آنان تباه شد. در این میان بدیهی است که اقشار پایینتر و فقیرتر که با سرمایه مادی و معنوی اندکی مهاجرت کردهاند، آسیبپذیرتر هستند و قطعا اگر حقوق و کرامت انسانی آنها حفظ میشد سرنوشت بهتری داشتند.
با قدرت گرفتن مجدد طالبان (به کمک دولتهای غربی) روزگار زنان افغانستان سیاهتر از گذشته شد و امید آن میرفت که همدلی با مردم افغان بخصوص زنان افغان در هر انسان آزادهای شکوفا شود، اما به دلیل دسیسههای رژیم جمهوری اسلامی برای فرافکنی مشکلات بر دوش ناتوان پناهجویان چنین نشد، بنابراین باید نقشههای رژیم را شناخت، افشا و خنثی کرد؛ نقشههایی که به کمک انواع رسانه و با استفاده از نیروهای گوش به فرمان خود میخواهد دو ملتِ هم سرنوشت را به جان هم بیاندازد و در این میان گلیم خود را از آب بیرون بکشد و برای تحکیم پایههای لرزان خود از هر ابزاری برای ضربه زدن به حس انساندوستی مردم استفاده کند تا نژاد پرستی و دگر ستیزی را در جامعه رواج دهد.
باید شرایط رشد هر دو جامعه، میزبان و میهمان را مطالبه و فراهم کنیم تا موجب رشد تواناییهای نهفتهمان شود و به ساختن جامعه انسانی بدون تبعیض دست یابیم؛ جامعهای که «من» و «دیگری» در آن بی معنا شود. زحمتکشان ایران و افغانستان باید هوشیارانه با افشا و خنثی کردن سرکوبها و دسیسههای دو حکومت، علیه دشمن سازیها با هم متحد شده و ضمن افشای تفرقه افکنیهایی که میان دو ملت غارت شده و دردمند فاصله میاندازد، تلاش کنند تا بر سرنوشت خود حاکم شوند.
ما جمعی از زنان ایران همدلی و جانفشانی خواهران و برادران افغانمان در خیزش «زن، زندگی، آزادی» را یکی از نشانههای پیوند عمیق و یگانگی بین خود و آنان میدانیم و ضمن همدلی و اعلام همبستگی با مردم افغان، دست اتحاد و دوستی به زنان افغان میدهیم که تحت فشارِ لایههای متعدد ستم برای «زندگی» و «آزادی» میجنگند، و تا رهایی کامل با آنان همراه خواهیم بود.
جمعی از زنان فعال داخل کشور
شهریور ١٤٠٣
مهاجرین افغان در ایران بی پناه ترین مهاجرین جهان هستند.نه بهداشت (حتی در حد یک گربه امنیت بهداشتی ودرمانی ندارند) . نه کار . نه تحصیل .نه شناسنامه (پاسپورت).نه حساب بانکی .نه حق ازدواج …بنازم به این کشور امالقرای اسلامی !؟🦉
بادرود به زنانی که بهاین امر مهم که همان احترام به کرامت انسانی وبرابری طلبی است پرداختند .افقانستانی ستیزی درحقیقت برای ما باید زنگ خطری باشد وباید جلوی این حرکت نزادپرستی ودرحقیقت رشد ناسیونالیستهاست ایستاد.خوشحالم که زنان همچون در روزهای اول انقلاب ایران به عقب گرایی نه گفتند وهمچنان مبارزه ومقاومت میکنند،زندگی را در مبارزه درمقابل فاشیست مذهبی زنده نگه می دارند. با احترام سهیلا م ازبرلین