«بچههایم کجا هستند؟ همسرم کجاست؟»: پس از آزادی از زندانهای اسرائیل هیثم سلم متوجه شد که تمام خانوادهاش در غزه کشته شدهاند
صدها زندانی فلسطینی آزاد شده اکنون از شکنجهها و تحقیرها میگویند. هیثم سالم (Salem Haitham) فکر میکرد دختران ۲ و۴ ساله، پسر ۵ ساله و همسرش را پیدا خواهد کرد. هیثم سالم پس از یازده ماه بازداشت در اسرائیل، سرانجام آزادی خود را بازیافته است، اما نمیداند که همسر و سه فرزندش در بمبارانی در غزه کشته شدهاند.

نویسنده Maha Hussaini برگردان باقر جهانبانی
در یک سلول اسرائیلی پر جمعیت، هیثم سالم توانست گوشهای برای نشستن پیدا کند. او توانست به اندازه کافی رشتههای پنبه از لباسها جمع کند تا یک دستبند کوچک برای دخترش ببافد. دومین سالگرد تولد لیان نزدیک بود.
او که در نوامبر ۲۰۲۴ در جریان حمله زمینی ارتش اسرائیل به محلهاش در شمال نوار غزه دستگیر شده بود، توسط مقامات زندان اسرائیل مطلع شد که او به همراه صدها نفر دیگر در روزهای آینده آزاد خواهد شد. او به شدت میخواست این هدیه دستبند را تا روز آزادیش تمام کند و از این کار خوشحال بود. او از قبل میدید که دختر کوچکش قبل از اینکه این هدیه جواهر گونه کوچک که ارزش تمام هدایای دنیا را داشت را به او هدیه کند ، به گردنش میپرد.
پس از بازداشت، امید هیثم فرو میریزد
شب قبل از ۱۳ اکتبر – روزی که اسرائیل سرانجام مجبور شد ۲۰۰۰ فلسطینی را در ازای ۲۰ اسرائیلی بازداشت شده در غزه آزاد کند – هیثم نتوانست بخوابد، ذهنش درگیر فکر یافتن همسر و سه فرزندش پس از یازده ماه بازداشت بود.
در سپیدهدم، آماده شد، دستبند را در جیبش گذاشت و دستورات نگهبانان اسرائیلی را برای سوار شدن به اتوبوسهایی که آنها را به بیمارستان ناصر در خان یونس، در جنوب منطقه میبرد، دنبال کرد. او در آن زمان نمیدانست کجاست.
در حالی که هیثم آماده میشد تا خانوادهاش را ببیند و دومین سالگرد تولد دخترش را جشن بگیرد، امیدوار بود. اما او نمیدانست که بازگشت به خانهای که اینقدر آرزویش را داشت، حتی وحشتناکتر از آنچه تا آن زمان تجربه کرده بود، خواهد بود. همسر و سه فرزندش همگی در حمله اسرائیل به چادرشان کمتر از یک ماه پیش کشته شدند. اومانیته تلاش کرد با هیثم صحبت کند، اما او از شدت درد نتوانست حرف بزند. ضربه روحی او بسیار شدید است.
این علا(Alaa) دوست ۳۸ سالهاش بود که خبر وحشتناک را به او داد و سعی داشت که از مصیبت هیثم برای ما بگوید. او چنین توضیح میدهد: «روز آزادیاش، من به بیمارستان ناصر رفتم تا از او استقبال کنم. من جزو اولین نفرات بودم، با برادرانم، پدر هیثم و برادرش، حدود ساعت ۹ صبح. وقتی اتوبوسها رسیدند، شروع به جستجوی او و همچنین دو پسرعمویم که آنها نیز آزاد شده بودند، کردم. اما تمرکزم روی هیثم بود زیرا نمیخواستم کس دیگری او را زودتر پیدا کند. میدانستم که او نمیتواند خبر را از کس دیگری تحمل کند. من تنها کسی بودم که میتوانستم او را آرام کنم و کمکش کنم.»
احساسات و شوک پس از ماهها بازداشت
سرانجام کسی روی شانه علاء زد و اتوبوسی که هیثم در آن بود را به او نشان داد. علا چنین تعریف می کند : «برگشتم و او را پشت شیشه دیدم که به من اشاره میکرد ” بچههایم کجا هستند؟ همسرم کجاست؟“ »
سپس علا دستانش را به هم چسباند و گونهاش را روی آن گذاشت، بگونه کسی که خوابیده است. در شمال آفریقا و خاورمیانه، این علامت به معنای مرگ کسی است. من به او فهماندم: «باید قوی باشی، همانطور که همیشه بودهای».
علاء سپس برای هماهنگی کمک با صلیب سرخ تا هیثم را از اتوبوس پیاده کنند عجله کرد، اما وقتی آنها رسیدند، او بیهوش شده بود. علا ادامه میدهد:« ما برای او یک ویلچر آوردیم و توانستیم به موقع او را به حال آوریم . به او آرامبخش داده شد. او در وضعیت وحشتناکی بود، گریه میکرد، میلرزید، نمیتوانست بایستد». هیثم از زمان دستگیریاش شکنجه و بدرفتاریهای زیادی را متحمل شده است. او به مدت یک سال از آنچه در غزه، خانوادهاش و دنیای بیرون میگذشت، بیخبر بود.
مواجهه با درگیریها در غزه
در شبکههای اجتماعی، ویدیویی به طور گسترده منتشر شده است که شدت شوک هیثم، که چگونه پس از شنیدن خبر، در بیمارستان ناصر از حال می رود را نشان میدهد. او پس از شنیدن خبر، در بیمارستان ناصر از حال می رود، در حالی که اشک ریزان، نگاهش سرگردان است و فرزندانش را صدا میزند. قبل از دستگیری او، نیروهای اسرائیلی ساختمان مسکونی چند طبقهای که او در آن زندگی میکردرا بمباران کردند.
حمله ای که در آن جان ۳۷ نفر از اعضای خانواده او گرفته شد. بازماندگان به زور آواره شدند. سرانجام زمانی که با استفاده از یک فرصت آتشبس، موفق شدند بازگردند و تعمیرات جزئی انجام دهند، سربازان اسرائیلی دوباره منطقه را محاصره کردند و آنها را ناگهان در زیر آتش گرفتند.
علا چنین تعریف می کند:« در روز دستگیری هیثم در نوامبر ۲۰۲۴، ما در خانه بودیم و محاصره بسیار شدید بود. تانکها به منطقه ما نزدیک میشدند و حملات در اطراف ما انجام میشد. بنابراین تصمیم گرفتیم برویم»، و اضافه می کند:« پهپادهای اسرائیلی اعلامیههایی میریختند که به ما دستور میداد به سمت میدان شیخ زاید برویم. پس از رسیدن ما، آنها زنان و کودکان را از مردان جدا کردند و به آنها اجازه دادند به راه خود ادامه دهند، در حالی که مردان در مدرسه الکویت بازداشت شدند».
پس از ساعتها تحقیر، بازرسی و تفتیش، سربازان اسرائیلی آنها را مجبور کردند از مقابل دوربینها و تانکها عبور کنند. بدون شک برای اینکه قدرت خود را بهتر نشان دهند.علا چنین ادامه می دهد: «سربازان نام کسانی را که میخواستند دستگیر کنند، فریاد میزدند. آنها هیثم و برادرش محمد را صدا زدند و آنها را با چند مرد دیگر بردند. آنها من و دیگران را رها کردند. کاملاً خودسرانه و بدون اینکه بتوانیم چیزی بگوییم و به خصوص اعتراض کنیم. آنها میتوانستند ما را در همانجا بکشند.
مدتی بعد، ارتش عقبنشینی کرد و علاء توانست به خانه بازگردد. «کمی بعد، محمد آزاد شد. پس از آزادی، او به ما گفت که هیثم زنده و سالم است، اما آنها از آنچه در بیرون میگذشت، بیخبر بودند. محمد حتی نمیدانست که بسیاری از اعضای خانوادهاش کشته شدهاند، و نه اینکه خانه ما به طور کامل ویران شده است».
شکنجه بیدلیل در زندانهای اسرائیل
به گفته علاء، هیثم قرار بود کمی پس از بازداشت بدون اتهام آزاد شود. اما برادرش محمد به مدت طولانی شکنجه شد و مجبور شد اعترافات دروغینی مبنی بر اینکه هیثم به عنوان مهندس برق برای حماس کار میکرده است، انجام دهد.علاء چنین توضیح داد:« هیثم واقعاً مهندس برق بود، اما او توسط شهرداری بیت لاهیا (در شمال نوار غزه استخدام شده بود و به هیچ گروه سیاسی وابسته نبود.»
به مدت دو هفته کامل، هیثم به شدت شکنجه شد. آنها سگهای پلیس را به سمت او رها کردند، او را به مدت یک هفته در انفرادی قرار دادند و غذای بسیار کمی به اومی دادند، فقط یک قاشق مرباخوری مربای توت فرنگی یا نصف تخم مرغ در روز. علاء چنین توضیح میدهد:« هنگامی که او برای درمان جراحت شانه خود درخواست کمک کرد، آنها به او پاسخ دادند: ”این تمام چیزی است که برای تروریستها داریم.“»
در طول بازداشت او، همسرش، انتیصار، و فرزندانشان با پدر و عموزادههایش زندگی میکردند. انتصار دائماً نگران او بود. حتی پس از اینکه محمد به او گفت که هیثم خوب است، او همچنان نگران بود زیرا هیچ خبری از همسرش نداشت.
یک چادر بمباران شده، یک خانواده نابود شده
علاء به یاد میآورد:« همسرش، انتیصار گرسنگی را تحمل کرد و از فرزندان مراقبت نمود، منتظر روزی بود که پدرشان آزاد شود و آنها را سالم ببیند»، ولی به یاد میآورد چند هفته قبل از اجرایی شدن آتشبس، چادری که انتیصار و فرزندانش در محله النصر غزه در آن پناه گرفته بودند، بمباران شد..
دو دخترش، ایمان ۴ ساله و لیان تقریباً ۲ ساله، در دم کشته شدند. پسرش، براء ۵ ساله، به طور جزئی زخمی شد، اما بعداً بر اثر مسمومیت ناشی از ترکشها درگذشت. چند روز بعد، انتیصار نیز بر اثر جراحات خود جان باخت.
مانند هیثم، صدها زندانی فلسطینی دیگر، چه در غزه و چه در کرانه باختری اشغالی، نمیتوانند از این لحظه آزادی زندانیان لذت ببرند. در نوامبر ۲۰۲۳، اسرائیل ۲۴۰ زندانی فلسطینی را در ازای زندانیان اسرائیلی که توسط حماس در این منطقه نگهداری میشدند، به عنوان بخشی از توافق آتشبس موقت آزاد کرد. چند هفته بعد، نیروهای اشغالگر دوباره ۳۰ نفر از آنها را دستگیر کردند..
Maha Hussaini
Comments
«بچههایم کجا هستند؟ همسرم کجاست؟»: پس از آزادی از زندانهای اسرائیل هیثم سلم متوجه شد که تمام خانوادهاش در غزه کشته شدهاند — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>