ایران غرق در توهم خدا و قربانی قوم ملا / بهنام چنگائی
ایران غرق در توهم خدا
و
قربانی قوم ملا
بخشی از زمینه های باخت باخت تاریخ پیشین و کنونی ما از دوران شاه خودکامه و کمربسته ی امامرضا آغاز و تا خلافت شیخ شیاد و شرور امروزین همچنان ادامه دارد. چرا؟ زیرا: شاه و شیخ یک هدف داشتند و آن یکه تازی در پناهگاه خدا و تبلیغ و ترویج باور آن بمردم بود و هنوزهم چنین هست. بنابرین دست، دل و خرد ما ایرانی ها بدان امید پوچ و واهی که وجود یاریرسان خدا باشد قرن های قرن عادت بیمارگونه کرده، جان افسرده اش با اندوه گره پیچیده خورده، امید خسته اش بدان خیال باطل، تمسک بی هوده یافته و بی دلیل بسان دیگر مومنان کشورهای پاکباخته و اسیر منطقه و جهان، پیوسته غرق در توهم و تصور به وجود ” الله” همان اندک خودباوری خویش را هم که تجربه می توانست به ما بیآموزاند، آن عقل دردبار را هم درین بیراهه های مذهبی بارها کشته و وجود بی ثبات اش سر به پا گشته، و ازینروست که توان خویشِ، همبستگی اجتماعی و منافع مستقل طبقاتی اش را هم نادیده گرفته و چنین که می بینیم امروزه با دستان خالی و ناآگاهانه، در دل دین دولتی قراردارد ولی یکدست پاکباخته است.
شگفتا و چندش برانگیزتر از آن اینکه هریک بی کوچکترین نشانه ی خردیاب و تجربی از علل بربادرفتگی زندگی مان، و یا بی پی بردن به چرائی بهره کشی های انسان از انسان همچنان به عدالت علی که نخی نازک هم بدست تهی مان نمی دهد پایبدیم. و همیشه بنام خدا در پی ساختار سرمایه سالاری شاهی و شیخی که جز دشمن ما نبوده اند دوان دوان رفته و با زبان کروات برگشته، و بی خبر از تأثیر و وجود اینهمه ناتوانائی ها و نابسامانی های جامعه چنددست و نابرابر سرگشته نیرنگ ها بوده و شده ایم، و همزمان بی یافتن نشانه ای از راهگشای اندکی برای بیداری و رهائی از نارسائی ها و بدبیاری ها و بدبختی های فراوان، دریغ و هزاران درد که نسل در نسل، به دور و تسلسل کپکزده ی 1400 ساله ی اسلام و آخوند مکار تن سپرده، دندان به جگر سفته و همچنان باورمندانه منتظر عدالت و یاری غیبی خدا درجامانده ایم.
ویرانگرتر اینکه با دیدن اینهمه حق خوری ها، حق کشی ها، جنایت ها، فسادها، دروغگوئی ها، چپاول ها، سرکوب های زنان، توده ها، کارگران، کشاورزان، آموزگاران و… و دیدن آشکار و گسترده ی مافیاهای رهبر، باندهای دولتی ها و… بخشی از ما قربانیان این ساختار ضدبشری همچنان باورمندانه و مطلقا مطیع چشم براه حکمت و یاری بی پایان ولایت خدامدار مانده، و دست به عسای باور خویش درجاهستیم. باوری که می بایست با وعده ی راهبری ملایان هزاران بارپیش میسر می شد و هنوز نشده است و از چهره و چاره ی الهی آن هم، هیچگونه نمونه و خبری نبوده و نیست. و چنانچه زندگی ما بدین روال بگذرد تا دم مرگ هم چنین مسلمانانی که ما باشیم هرگز نمی توانیم جز زندگی مرگبار بهره ای دیگر داشته باشیم، و جز عمری بی سود و ثمر درین راه های بیراهه (( خدا و ملا )) جز هستی مان تلف نشده و پایانی هم بر نیرنگ بازان الهی که ملاها و مکلاها باشد متصورنیست.
چه در دوران شاه و چه اینک کارگران و کارمزدان و وابستگان به کارمزدی سرخورده تر از پیش بوده و عمر خود و خانواده های شان را به تباهی تدریجی گذرانده اند. از همینروست که بخش بزرگی از ایرانی جماعت در هر دورانی از گذشته و اکنون، و پیاپی و در همه ی اعصار گذشته شاهنشاهی و اسلام سالاری ولائی و قجری و صفوی و… درکی از اراده و اداره اجتماعی ـ شورائی نداشته و همچون دیگر مسلمانان و باورمندان ادیان دیگر کشورها بسادگی قربانی و بازنده ی تکسواری ها بوده و شده اند و همیشه ی خدا از راه منافع خود و همدردانشان دورشده و از همینرو و بسادگی گول خورده ایم و اند؛ و تا بقای چنین خودزنی های ساختار فردی و دینی و فاشیسم مذهبی گردنکشهای شاهی که حاکمیت مطلق می خواهند نیز گول خواهیم خورد. چون ” شاه و شیخ ” جز تسلط مطلق بر فرهنگ، سیاست و اقتصاد و حکومت را برنمی تابند و جز آنرا نمی پذیرند. مدارک روشن و سرراست تاریخ شاهنشاهی و شیخ الهی ها را از پیش چشم خود دور نکنیم.
یادمان نرود که در دوره ی شاه هم بسان امروز بر ستون سست خرد ایرانی بیدادرس تنگدستی، اسلام و نادانی سلطه های بی چون و چرا داشته و دارند. و خودزنی و خودفریبی با نام خدا و اولیای او همیشه در ایران پشتوانه ای برای بیدادگری ها بوده، و شاه و شیخ را یاری بیدریغ کرده و می کند. بر چهارچوب شرنگ دین دولتی سرمایه سالاری و نوع لیبرال آن فرمان رانده و می راند. ولی در سوی دیگر قوانین لنگ و مشنگ عصر شترچرانی کلاشان عمامه بسر یا “اسلام شیعی” درین کشور خدائی مطلق می کند؛ و تفنگداران سپاهی و بسیجی و لباس شخصی های ولائی تا زیر لحاف هر بیدادرسی پیش رفته و، مو از ماست هر اعتراض کننده ای را درجا می کشند. زیر پرچم و لوای خدا و ملا هستی ایران در چنگ و دندان درندگان الهی روزبروز ویرانتر شده، همانگونه در دوره شاه با اندکی تفاوت فرصت ها و نسل ها نابودگشته اند. با اینوجود اما شگفتا که می بینیم” از شکم گرسنه ایرانیان خودکم بین همچنان فریاد خدا یکتاست برمیخیزد، خدا رحیم است و خدا رحمان و کریم است بگوش می رسد؛ آنهم در حالیکه دود و آتش جهنم ولائی فریاد جزغاله شده ها یش نیز به آسمان برخاسته و شگفتا برای یاریرسانی آسمانی الله اکبر گفته و سلام و صلوات می فرستند، تا امامان زمینی با حکومت پاک و مظلوم نوازشان حاکم مردمی بمانند و آنان گمراه را که کارگران و مردم گرسنه باشند را هدایت کنند و چرا نکنند.
اینک هم ما چنانچه اگر نخواهیم ریشه ای، جسور و سرراست بر خودکم بینی خویش انگشت نهیم. اگر نخواهیم ریشه های نادانائی ها، ناتوانائی ها و ناخودآگاهی های مان را که پیش از همه قربانی خداباوری و شاهسالاری که هردو دشمن خودباوری ما بوده و هستند بپذیریم؛ من از آن ناآگاهی هائی مذهبی ـ دینی و یا اشتلم بازی های شاهی می گویم که وابستگی به آنها ریشه در اعماق ناخودآگاه ما داشته، برده و دارد. و همان ها سبب و عامل بدبختی ها و انگیزه ی ویرانگری های تاکنونی و تباهی های بی شمار زندگی نسل در نسل مان بوده اند. ما اگر از آنهای مضر، مرگبار و مرموز بی پرده پوشی نگوئیم آنگاه، ما بی گمان نمی توانیم راه و چاره ای برای فردای دیگر و بهتر “خود” خود اجتماعی ـ طبقاتی بی( شاه و شیخ ) بیابیم و سرنوشت خویش اجتماعی مان را بمیل و منافع همگانی ـ طبقاتی هدایت کنیم. ازینرو شایسته ی خردورزی انسانمدار است که از آنچه که بد و ناگوار و نارساست و مبهم بوده و هست دوری کنیم و بایسته و شایسته دانشورزی ست که بی لاپوشانی از اشتباه ها و گمراهی ها و سرخوردگی های خویش بگوئیم، بدان امید که از یکایک آنها بیآموزیم و در فردا پیشارو بکارگیریم.
پرسیدنی ست! آیا در میان ما کسانی هستند که بگویند آنها چه در دوران شاه و یا اینک شیخ اینچنین که امروزه روشن و شفاف شده است ساده دل نبوده اند و فریب نخورده اند؟ آیا آنها همچنان باوردارند که استعداد فریبخوری ندارند و نمی بایست نگران آتی آن باشند؟! بهررو سزاوار ماست که از شکست ها و تباهی های زندگی مان بدلیل تعصب های کور و تعلق های پوچ به دین و خدا و ملا بیش از پیش بیآموزیم. نادانستگی ها و خودکم بینی های مان را بهتر بشناسیم، کنارشان بگذاریم و روی شان کارکرده و درمان کلان اجتماعی برای شان بیابیم. تاکی در چاله چوله های تاریک دینی غرق شدن، و ماتی و پاتی زندگی را تفسیر پوچ و خیالبافنه مذهبی کردن!؟ مذهب فاشیستی ئیکه آوارش بر سر خویش امروزین مان این فاجعه ها و مصیبت های ملائی ـ خدائی را آورده است. خودکرده را چه تدبیر؟! ))
وزهمین رو برای ما ایرانیان برده شده یا” امت ” فصل بیداری از خواب الهی ـ ملائی ست، و همچنین بیزاری و دروافکندن آنچه بر ما بنام خدا و شیخ و شاه رفته است. هیچ راهکاری دیگر مفید و و هیچ راهبری جز خود اجتماعی ـ طبقاتی برای فردای ما مهم و موثر نیست. ما و بندگی بی چون چرای مان بدرگاه الهی و ولائی و شاهی بسررسیده و این بی همتائی ( خمینی ـ خامنه ای) برای دوستدارانش. هرکسی حق دارد که این بردگی الهی ـ اسلامی را برای خویش افتخار بزرگی بداند که اینک ۴۳ ساله شده است و دار و ندارمان را به تباهی تبهکاران کشانده است.
بگواه تاریخ ما بیش از دیگر کشورهای مسلمان با وجود این فاشیسم شیعی طعم شیرین انقلاب اسلامی را چشیدیم، و از همینرو نیز اسلام و الله برای ما پدیده ی کهنه و دیرپائی می باشد که ما را موظف می کند آنرا دیگر تبلیغ نکنیم؛ زیرا سود و ثمری برای ما نداشته و ندارد. زیرا باور و یاور بی همتائی ما او نبوده و نیست. ما باور به خود و توان کارگران و کارمزدان و زنان و جوانان پویا و معترض را یافته ایم.
و مای بربادرفته دیگر با ذره ذره های سرشت خشن و خرابکار و کپکزدگی ویرانگر این اسلام آشنائیم. راهبرش خمینی می گفت: هرگز و هیچوقت انسانی حق دخالت در فرمان و مصلحت ازلی و ابدی خدا را ندارد و برای اجرای بی کم و کاست ( امر الله )و پیشبرد چنین دستور زورکی و پذیرش ستمگری آن بود که خمینی در ۵۷ و بگفته ی خودش بخاطر خدا تقیه یا ( دروغ مصلحتی ) گفت تا بتواند بنیان دین دولتی الله را در ایران آغاز کرده و دولت دینی خود را بسازد و بج چه قیمتی گزاف ساخت. تقیه یا دروغ خمینی آنروز بیاری “خدایش” کاشته شد و بردگان دیروز و امروزش هنوز در حال برداشت از این نیرنگ اند.
در عصر قلدری سرمایه نئولیبرال بر زندگی کارگران و مزدبگیران از یکسو، و سرزنش و سرکوب ادیان از اراده ی آگاه و آزاد انسان از دیگرسو، بی گمان انسان شدن و بودن و ماندن رویاست و پیدایشش چندان ساده نیست. چون آموزش و پرورش سالم انسانی می خواهد که کم یافت می شود؛ چون امروزه کار سازگار با روحیه فردی و با درآمد کافی می خواهد که چندان آسان نمی یابیم. چون باور و اعتماد بخود می خواهد که بی دانش و خرد علمی و تجربی بدست آوردنی نیست، و سخت تر از آن دست و دل سیر می خواهد که بسادگی ممکن و میسر نیست. و همزمان وجود انسانیت های آگاه و دردمند و رنج کشیده هم می خواهد که آنها نوعدوست باشند و به نیازمندان یاری فکر دهند. آنهای بیشمارانی که رنج می کشد و انسانیت مستقل شان سرکوب می شود. آیا جرأت و جسارت این را داریم که از جور و پلاس وابستگی های کهنه دینی دورشده و از خیالبافی پوچ و فرسوده شاهی بدرآئیم و هستی و خردمان را با نور و روشنائی و دانش آموزی همراه کنیم؟ اگر پاسخ ما آری ست، پس مانع آن شیخ و شاه است که می باید ریشه ی آنانرا از توان و خرد اجتماعی ـ طبقاتی کند و بی هیچگونه سازشی به دست تاریخ خونین سپرد.
بهنام چنگائی ۳۰ خرداد ۱۴۰۱
ایران در توهم خدا و کوروش زاده در توهم رهائی از انتقام ساسانیان شکست خورده، واپسگرائی ماورای هزار و چهارصد سال !
ضد-اقتدار
کوروش همان خمینی دوهزار سال پیش بود که رقیب امپریالیستی نداشت. خمینی رقیب ش ، رژیم شاه-امریکا را در شورش ۵۷ شکست داد. ایدئولوژی این جنگ ایدئولوژی اسلام بود علیه ایدئولوژی ناسیونالیستی شاه-امریکا و اسلام پیروز شد.
حال در این صفحه، یک بازنده وجود دارد که ایدئولوژی اسلام را دشمن خود میداند و ایدئولوژی شاه شکست خورده را ایدئولوژی خود. خب، ایراد ندارد، هر کسی میتواند نوعی خرافه حمل کند.
حال چرا ایدئولوژی ناسیونالیستی همیشه فریب کارگران است نه بر خلاف ادعای آن شخص در خدمت آنها؟
دلیلش آن قاعده ای است که مارکس در مورد سرمایه داری گغت. فاعده این است که طبقه کارگر یک طبقه ملی نیست یک طبقه جهانی است.
آیا طبقه سرمایه دار یک طبقه جهانی است؟ طبقه سرمایه دار میتواند جهانی بشود، اگر روزی سرنگون نشود. اما فعلا در محدوده تنگ و واپسکرای ملی خود زیست میکند ، چون طبقه سرمایه دار چیزی برای از دست دادن دارد.
ضجه های این شخص در این صفحه، همان هوادار کورش مرتجع و ضد بشر، ضجه های سرمایه دار ملی بازنده ای است. البته ساده نگیرید. مار زخم خورده هم برای کارگران خطرناک است گرچه خود را دوست آنها نشان میدهد. هم مار خوش خط و خال است و هم زخم خورده. بی نهایت خطرناک و تهی از متطق و علم. طرفدار سرمایه داری است و خودش را هوادار کارگر میداند، ضد امپریالیست است اما هوادار کورش امپریالیست و هر جائی.
ضد-اقتدار
جناب ناشناس درود؛
از دیرکرد پاسخ به پرسش و دادوستد فکری مان پوزش می خواهم.
دوسن من! جهان تک قطبی تاکنونی دستخوش پلورالیزاسیون فرهنگی، سیاسی و اقتصادی برجسته ای شده که ما تغییر جبری آنها را می بینیم و روند دگرگونی های گسنرده در حال تازه شدن و چگونگی آتی بودن همه ی پدیده هاست. اینکه روند این جابجائی ها بسود نوع بشر و یا همان بالانشین های
انگل باشد، آینده آنرا بما نشان خواهدداد.
این جهان غربی و ساختار پوسیده اش دیری ست که بسود دستکم ۵ میلیارد انسان کار و کارمزد نبوده و از همینرو دوام چندانی آورد و نخواهدداشت و گردانندگان جهانی آن این حقیقت را بخوبی دانسته ولی نمی خواهند تن به نابودی سرکردگی خود و نظام شان دهند.
نظام فاسد، ضدبشری و تبهکاری که در قله ی آتشفشانی آن امپریالیسم آمریکا و سرکردگی خونبار و یکه تازانه آن جاخوش کرده و بخش بزرگی از نسل کشی ها، نابسامانی ها و نارسائی های امروزین برای نوع بشر که ای بسا ” نان و آب” باشد هم برای بسیارانی بسادگی میسر نیست.
بااینوجود، ما هنوز حضور درهمریخته، و بال و پرشکسته امپریالیسم آمریکا را می بینیم که او با دست نشاندگان ناتوی خود در سرتاسر جهان وجود ویرانگر دارد و همزمان با ویرانی بیش از پیش خود به ویرانی اینجا و آنجای جهان و کشور ما ادامه می دهد.
تازه ترین تلاش های سردرگم ناتو برابر روسیه یک فروپاشی اتوریته غربی آشکار می باشد. و نشست دیروز ” ۷ گ ” آنها در آلمان نیز هیچگاه نمی تواند ناتوانی ساختار نئولیبرالیسم آنان را برای مدیریت فروریخته ی امپریالیسم آمریکا بپوشاند و یا یاری اندکی دهد. بویژه آنگاه که هرکدام از ما دیده و می بینیم سیاست سرشکسته آنها (( امپریالیسم آمریکا و کشورهای متحد اروپائی با او)) همگی در اوکراین پادر گل مانده و ناتوانی شان را به مردمان تورم زده خویش و همزمان جهان کار و کارگران زیر ستم سرمایه بخوبی نشان داده و می دهند.
بنابرین این اقتصاد و سیاست و فرهنگ غرب امپریالیستی نشان داده و می دهد در حال فروپاشیست و از همینرو آماده است برای بقای یکه تازی خویش در هرگوشه از جهان هر کار پلیدی را بکاربرد تا مگر به رأس پیشین خود بازگردد. آیا این امکان متصور است که آمریکای تبهکار و یاران عربی او به جایگاه برتر پیشین خود بازگردند؟ من و بسیارانی چنین فرصت سوخته ای را برای این ویرانگران نمی بینیم.
اگرچه تلاش های بی هوده ساختار آمریکای ضدبشری اینجا و آنجا همچنان وجود انگلی داشته و می کوشد تا یارگیری های تازه ای در کشوری دشمن خویش بیابد و اهرم هائی برای فردای مبهم خود داشته باشد. که از آنجمله در ایران با خود رژیم، و در بیرون با شازده نیم پهلوی، با خواهر مریم رجوی و یا بخشی از درونی های ناراضی و سازش پذیر رژیم و … همچنانکه با عربستان و ونزوئیلا و … که هرکدام از ما باید وشیارباشیم و ایت ترفندها و دسیسه های هولناک را شناسائی و روشنگری کرده و بموقع افشاکنیم.
بارپیش برایتان نوشتم که ویرانگر هستی پویا و رو به پیش، و قامت خردورزی انسان در ایران، منطقه و جهان بیاری سرمایه از دین و دینمداری پایه ریزی کلان و استرتژیک یافته، و در پیوند زیستی مشترک و هموند درهم تنیده می باشند. این اهرم سرمایه در ایران بیاری قدرت بی چون و چرای امپریالیسم خبری خویش در دوران کارتر، ساختار دین دولتی را در کشور ما پشتیبانی کرد که امروز خود در کمین تروریسم جهانی آن است. یادمان نرود که خود این سرمایه در تله ی ناامنی و مرگباری دین گرفتارشده است.
بنابرین، دیالکتیک هستی فندامنتالیسم و امپریالیسم در دوری یارای هم و در دوره ای دیگر دشمن زاتی همدیگرند. اما هیچکدام آنها برای سازش صیانت خویش از بدبینی شروع نکرده و پیوسته آشکار و پنهان یاوران یکدیگرند.
نتیجه بگیرم که مصلحت امروزین امپریالیسم آمریکا و یاران اروپای او ایجاب می کند که تنها یارگیری کند و هوشیارانه با جناحی از یکی از طیف های دینی که بیشتر به اهداف بلند او نزدیک باشد و در گود سیاست آتی مطیع تر همراهش باشد وارد میدان ائتلافی شود تا مگر پس از سرنگونی رژیم ولائی، آسانتر و شتابان به شرایط عمومی که سیاست و اقتصاد فردای نفت باشد مسلط شود. البته درین میان گزینه های ناسیونالیستی هم اغلب بکار این سیاست رفته که ما در آینده خواهیم دید که کدام شیوه و روشی بصرف این ساختار الدنگ آمریکائی ست.
درین میانه ی بودن های بد و سخت، و دگرگون شدن های امیدبخش سخت پیشارو، همه ی جهانیان می دانند که از دیرباز تاکنون ما کمونیست ها و چپ ها و نیروهای کارگری یاران کارمزدان و دشمن این ساختار ضدحقوق بشری و ویرانگر بوده و خواهیم بود و در گستره ی جهان اسیر و ستمزده ما هرگز نیروئی صادق و نوعدوست وجودندارد که ما در سازکاری با امپریالیسم آمریکا تصورکند. اما شیخ و شاه دیروز و امروز هرکدام پرونده های سنگینی درین میان دارند که ما آنها را می شناسیم و مجاهدین امروز دیری ست که آشکارا و بی شرمانه و رسما همه جا و در هر فرصت در حال دم تکاان دادن و دستبوسی آنها و فامیل سعودی و دیگران دشمن ماست. باپوزش که نمی توانم نوشته ام دوباره خوانی کرده و غلط گیری کنم.
باسپاس
آقای چنگائی امیدوارم در کمال تندرستی باشید و بی پاسخ گذاشتنها تنها بعلت نداشتن پاسخ باشد.
موضع گیری مایک پنس بر علیه سلطنت طلبان نبود بلکه هشداری قاطع به همه مخالفین نوکران صدام وامریکا بود.
با توجه به سابقه مجاهدین در زمینه چینی اعدام روح الله زم وآن دیگری وابسته به انجمن پادشاهی و …زمینه چینی وفشار برخمینی برای اعدام دو ساعته افراد رژیم سابق وارتشیان شرکت کرده در قیام سال پنجاه ونه این هشدار پنس را باید جدی گرفت که چه بسا بگیرو ببند علیه مخالفین مجاهدین در امریکا را به اسم مزدور رژیم از همین حالاآغاز نمایند.
امریکا هم دعاوی ضد امپریالیستی کمونیستها را به تمسخر گرفته وهم غیرت!فرزندان!کوروش را.
دیروز مایک پنس معاون ترامپ وکاندید نمایش انتخابات از حزب جمهوری خواه امریکادرآرامگاه رویاهای رجوی مزدور در آلبانی دستها به کمر زد و به خلق قهرمان!ایران و بلفظی فرزندان کوروش ویا ملت باستانی ایران در کمال قلدری گفت این ما هستیم که حکومت تعین میکنیم ونه شما.
مزدوران رژیم شتابان در “کوچه”منتهی به وزارت اطلاعات بصف شدند تا با تحلیلی علمی!این قلدری را بحساب نظر سیاسی!و آزادی ودموکراسی بگذارند وبگویند باید به نظر وی در دشمنی با شاه احترام گذاشت!!!
اما آیا براستی حرف اصلی قلدر منشی اثبات شده یانکی ها نیست؟
حرف اصلی تعین حکومت برای مردم ایران وافقانستان وعراق ولیبی ومصر و…بدست گرفتن سرنوشت آنهانیست؟ وحرف اصلی بدی یا خوبی بین جمهوری وپادشاهی و داشتن حق اظهار نظر طبق دموکراسی برای مردم میباشد؟.
آیا مایک پنس مردم است؟.
آیا مجاهدین وامپریالیستهائی که قلاده زنجیر برادرمسعود رجوی وخواهرمریم عضدانلوی قجر و قلاده این یک یا دو هزارو اندی دردست دارند دوست کارگران وزحمتکشان وگور خوابان وکپرنشینان هستند که چپ ما چنان سکوتی دررضایت بدین قلدر منشی امریکا در میان خودش بر قرار کرده که این سکوت را تنها در بهشت زهرا ودر میان ارواح می توان یافت.
آیا اگر مجاهدین زاده همین امپریالیستها نبودند میتوانستند آنچنان استحاله دموکراتیک!شوند که ارباب وی را از مابقی سگان بهترین کاندید سک زنجیریش اعلام کند.؟
صد البته که نه.
آقای چنگائی.
دعوای ما با شما ها نه در دنیای ذهنی بر سر فلان فرمول مارکس و…که این دعوا دقیقا در دنیای مادی وبر سر منافع عالیه کارگران و محرومین وبچه های زباله گرد میباشد.
بر سر سلطه امپریالیزم در دنیای واقعی ونه درردیف کردن جملات توسط شما ومابقی چپها میباشد.
بر سر سکوت مرکبار چپ دربرابرتوطئه امپریالیستی ارتجاعی بر علیه رنجبران ایران ومنطقه میباشد.
امید است بیان حقیقت را فدای داشتن اجازه داشتن یک دفتر ودستک بهنگام حاکمیت جمهوری دموکراتیک اسلامی نکنید
آقای چنگائی.
شما بعنوان چپ بجای اینکه به وظیفه خود درقبال دسیسه امپریالیزم امریکا برای هاپولی کردن جنبش وگماردن مجاهدین بمثابه سگ های نگهبان منافعش در ایران عمل کنید با ردیف کردن کلمات در کنار هم مانند همیشه تلاش میفرمائید سکوت علامت رضای خود در برابر این دسیسه ادامه پتجاه وهفت را حفظ کنید.
این کلی گوئی های بی هزینه در مورد امپریالیزم ممپریالیزم نیز برای روز مبادا است که بگوئید بله ما گفتیم!.
این کارشما البته فردی نیست بلکه سکوت جمعی چپ درادامه سکوت نسبت به دسیسه امریکا در پنجاه وهفت میباشد.
اینها را من از باب احتیاج به چپ در خصوص سوزاندن دسیسه امریکا ننوشتم.چرا که بدون شک شرایط مانند پنجاه وهفت نیست و همین هزاران هزاران میهن پرست که امروزه در خیابان وزندان دربرابر رژیم اشغالگرایستاده اند خود تضمین هاپولی نشدن رنج وخونشان از سوی امریکا وهر که بخواهد این فرقه بیمارجنسی را برسر خلق بگمارد خواهند بود و اسلحه بدست خواهند گرفت.
چناب ناشناس با درود دوباره بشما؛
بله، شما از پس و پشت رویدادها، بازتاب ها و داد و ستدهای آتی که گردانندگان در سردارند و ما به چند و چون آن آگاهی نداریم، نقد و نگاه درستی داشته اید. نگرانی ها و تهدیدهائی برای فردای پس از سرنگونی رژیم وجوددارد که می بایست پیرامون آنها بیش از پیش روشنگری و افشاگری کرد. و من بشما لازم است بگویم که انچنان نیست که شما یکدست چپ را در خواب و خیال دیده و می بینید؛ بویژه چپ کمونیست و کارگری!
آری ترفندها و دسیسه های امپریالیسم آمریکا و یاران ناتوئی و صهیونیسم راسیست اش از جمله ی آنها می باشند. و از دید من همزمان با آنها و برجسته ترین شان آسیب پذیری توده ای ـ کارگری ست.
من با توان اندک نوشتاریم آگاهانه ولی متمرکز بدین سوی مبارزه طبقاتی ـ اجتماعی کار خود را کشیده شده ام تا مگر با کار نوشتاری خود شاید بتوانم خرده اکی به بیداری اجتماعی و هوشیاری آنها از آسیب های هولناک دینی که همچون بمب های مرگبار هر آن بر سر ساده دلان می ریزد هشدار دهم و یاری اینچنینی آرمانی ـ انسانی رسانم.
یعنی: تلاش برای ایجاد جسارت در جان بیقرار و گرسنه ی توده ها و کارگران، و در پی آن امکان برانگیختن خود آنها برای نقد دیدگاه های خردکش انسانمداری و دورکردن دردمندان از آگاهی و دانشورزی اجتماعی ـ طبقاتی که این دین دولتی ۴۳ سال آزگار است نادان پروری و تحقیر توان اجتماعی را سیستماتیک و بیرحکانه بسان شمشیر زهرآگین در خرد، فکر و دل مردم ما فروکرده است. این هدف و تلاش سال هاست مرا معطوب به پیشبرد این انگیزه ها کرده و همچنان من به ضرورت تداوم آن خود را متعهد می دانم.
جناب ناشناس باور من برین است که انقلاب کار توده ها و نگهداری و هدایت پیروزمندانه آن تنها در عهده و توان کارگران است. بر اساس این باور و در همین راستاست که اگر توده ها و کارگران آگاهی کافی می داشتند و به هویت و یا ترفند ریاکارانه ی مشترک شاه و شیخ و مجاهدین که سمتگیری اسلامی ست آشنائی تجربی ـ تاریخی می یافتند آنگاه راه خود را از آنها جداکرده و بهتر است بگویم در برابر این دشمنان سازشی نمی داشتند. و همچنین دیگر گول طیف های راست سرمایه سالاری و ناسیونالیستی و پانیستی و… را نمی خوردند؛ زیرا به اهداف و دسیسه های تاریخی هریک پی برده و می می برند و بخوبی می دانستند که سر همگی این جریان ها در آبشخور ساختار سرمایه از یکسو و از دیگرسد و برای تحمیق توده ای تابع دیدگاه های کپکزده و واپسگرای دینی ـ شیعی شیخان هستند و خواهندبود.
اگر دانش و آگاهی تاریخی می بود و فرصت بررسی تجربی جنایت های هریک از این جریان ها برای آسیب پذیران میسر می شد. آنگاه همگی از مجاهدین آمریکائی گرفته تا شازده و دیگران دشمن، هیچکدام شانسی در پیشگاه آگاه کارگری مردمی نمی داشتند و این خود نیز دلیلی ست برای من تا همچنان به خطر مرگبار شکنندگی باور دینی انگشت بگذارم و تهدید فردای پس از سرنگون را امروز هشداردهم.
پوزش می خواهم فرستا دوباره خوانی و اصلاح اشتیاه نوشتاریم را ندارد!
باسپاس
درود بشما ناشاس گرامی که نوشته اید:
حناب چنگایی ! شما به کمنت کسی پاسخ میدهید که نمی فهمد طبری در زبر شکنجه و طناب دار این حرفها را زده و…
من البته در پاسخ به ایشان بسیار کوتاه نوشتم و شما هم بسهم خود شرایط حاکم بر اسارت طبری را برشمرده اید؛ و باورم برین است که روزی یا روزگاری که رژیم ضدبشری اسلامی ـ شیعی ـ فاشیست سرنگون شود و سپس ما بتوانیم دست به پشت پرده ها و درون عباهای سران و گردانندگان دین دولتی ببریم، آنگاه حقایق تاریخی تاکنونی بیش از امروز آشکارخواهندشد. و بامید آنروز و روزگار!
باسپاس
طبق نظر سنجی چند موسسه خارجی درصد باورمندان به دین بالاتر از سی وسه درصد اعلام نشده است.
البته با نگاهی به ایران احتیاجی به نظر ستجی نیست تا بگویند باورها ریخته شده وآنچه مانده است جمعیتی است سر درآخور رژیم که جست وخیز های در محرم و…اس به آن آخور مربوط است ونه به اعتقاد.
بنابراین شما اگر دست از جنگ با خدا بردارید و ازآسمان بزمین آیید و به خطراتی که درزمین ممکن است متوجه خلق وکارگران شود فکر کنم صواب بیشتری از جنگ بی حاصل با خدای نادید من درآوردی داشته باشد.
یکی از این خطرات تلاش علنی امپریالیسم امریکا برای آلترناتیو سازی از مجاهدین وتکرارفتنه پنجاه وهفت است.
ازآنجا که بدرستی گفته شده گربه محض رضای امام رضا موش نمیگیرد گرگ هائئی مانند مایک پنس معاون روئس جمهوری دوره ترامپ ومایک پمپوئی رئیس سی آی ای وزیرخارجه ترامپ ورودی جولیانی وکیل همه فن حریف و جان بولتون که زیر بماباران ایران به چیز دیگری رضایت نمیدهد و…محض رضای خلق وکارگر به سراغ مجاهدین نمی روند.
اما پرسش این مجموعه آبرو باخته مجاهدین واربابانش نیستند بلکه پرسش این است که چپ ضد امپریالیست کجاست؟
اجازه دهید بگویم کجاست.
تعداد زیادی مانند شما سیاست زدن خود به کوچه علی چپ در پیش گرفته اند.
تعداد کمی بریده از چپ با سلطان چه وفاق دوستی بسته اند.
تعداد بسیاربسیار کمی که یک محفل دوستانه را تشکیل میدهند واتفاقا ازبامداد تا غروب بحث های کشاف ضد امپریالیستی میکنند منافع آتی را در هورا کشیدن نه خیلی غیر علنی ونه خیلی غیر مستقیم برای اجرا شدن فتنه دیگر حال با مجاهدین دیده اند.
شیش صفحه وا امپریالیستها میکنند که ای خلق بهوش باشید از توطئه امپریالیستها وآن وقت در اوج بی شرمی مصیبت نامه خود را میدهند مجاهدین در یازده سایت اصلی وفرعی خود چاپ کنند.
خلق ما از فحاشی بی هزینه خمینی وبازماندگاش ومجاهدین علیه شیطان بزرگ خسارت ها دیده وامروز نوبت این محفل کوچک دوستانه از یک سو و نوبت خود به کوچه چپ زنندگان است که عمدا در برابرتوطئه امپریالیستی آسه میروند وآسه میایند تا مجاهدین شاخشان نزند.
حناب چنگایی ! شما به کمنت کسی پاسخ میدهید که نمی فهمد طبری در زبر شکنجه و طناب دار این حرفها را زده . برخورد تان با اینگونه افراد می بایست آهنین تر میبود. چون حداثل شعور اوجب واجبات است!
جناب ناشناس با درود؛
شما از من پرسش کرده اید که: امت در فرهنگ مارکسیستی چیست؟ در حالیکه خود شما بی گمان بخوبی می دانید که ما مارکسیست ها جامعه چنددشت را طبقاتی شناخته و بررسی کرده و چند و چون آنرا بازگومی کنیم. شما همچنین از شادروان طبری فاکتی را آورده اید که شاید آن بتواند گواهی برای پرسش تان باشد و نیست.!
و ای بسا بازهم شما بهتر از من بدانید و می دانید که رژیم فاشیست اسلامی، فرقه ای، مکار، نادان پرور و”جهان امتی” مورد نظر و نقد شما توانست طبری و دیگران بسیاری از فامیل چپ را شتابان اسیر و به بند بکشید و کشید. بویژه درندگان خمینی او را در همان آغاز اسارت اش چنان با سرکوب های فکری ـ روانی ـ جسمی که از او کرده بود، دیری نپائید که از احسان طبری اندیشمند چیزی باقی نبود مگر همین حرف ها و اعتراف ها و تأئیدهای دین، تأکید نهادن بر اهداف امت سالاری ایدئولوزی خدا، اسلام و ولایت شیعی و… رژیم. ما از پس پرده ی اسارت طبری هیچگونه آگاهی ای نداریم ولی آنچه که امروز برجاست نشانگر بخشی از آن فضای دوران زندان و ستم هاست که بخشی از آنها افشا و بررسی شده و همان اندک های لورفته توانست بیش از پیش آبروی رژیم ولائی را برباد دهد و داده است.
باسپاس
آقای چنگائی.
شاید مطلع باشید که حرکت بسوی “جهان امتی”روز گذشته بعنوان صدربرنامه های تلویزیونی رژیم اشغالگر مجددا وپس از سالها که دیگر اعلام رسمی نمیشداعلام شد.
خواستم بپرسم این جهان امتی چه تفاوتی با جهان امتی مارکسیستی دارد؟.
چرا که احسان طبری یکی از هشت عضو آکادمی مارکسیستی شوروی که بلاترین آکادمی مارکسیستی آن بلاد بود در این زمینه میگوید تنها تفاوت در اسم است وگرنه تفاوت دیگری وجود ندارد.