شیرین سمیعی: داروی افسردگی
شیرین سمیعی
داروی افسردگی
از من به شما پند که هروقت غمباد گرفتید پیش از هر اقدامی نخست به سراغ داستانهای ایرج پزشکزاد بروید که درمانی برای افسردگی و فشار روحی است که بیشترین ما در این روزها و در این دنیای کرونایی دچارش هستیم، چراکه نوشته هایش شادی افرین است و غمباد زدا، و از هر داروی ارامبخشی موثرتر! خواندن شان خواننده را سر حال می اورد و عوض این که با داروهای جوروواجور گیج و منگ شویم و در گوشه ای بیفتیم، با خواندن شان می خندیم و اندکی شاد می شویم و غمبادمان نرم نرمک فرو می نشیند.
او با قلم توانایش داستانها را چنان می پروراند و چهره های هموطنان را انچنان نیکو ترسیم می کند که خواننده با شوق می خواند و گویی نویسنده ی داستان از اشنایان خود او سخن می گوید، چراکه اغلب ما نظیرشان را فراوان در زندگی های مان دیده ایم و در برخوردهای مان می بینیم.
من از تجربه خود می گویم که ناگهان فشار خونم سر به فلک کشید و دوار سر و غیره و غیره، و پزشک تنها قرص ارام بخشی تجویز کرد و گفت: از افسردگی و فشار روحی است! اندکی حیرت کردم از عوارضی که پس از چهل و أندی سال امروز سر باز کرده است، و با خود اندیشیدم شاید سببش زندگی در کشوری ست که درونش بسر می برم!
و اما چه گویم و از چه حکایت کنم، و به که شکایت، که ناگفتنم بهتر است، و به که بنالم که چگونه ناگهان بخاطر عبا به دوش عمامه بر سر پلید ادمکشی، صعب روزی یافتم و پریشان عالمی، در به در شدم و بی خانمان، و ناچار از گریز و فرار از کشوری که به یاری او کشور ادمکشان شده بود. گریختم و می پنداشتم پا در کشوری می نهم که ظاهرا کشور فرهیختگان متمدن بود، قانونی داشت و مردمش در رفاه بودند و ازادانه می زیستند، مذهبش ازار نمی رساند و زیبایی ها و شادی ها درونش حرام نمی بود.
و اما از بخت بد، یک چنین کشوری در طی این سالها رفته رفته تبدیل به سرزمین عجایبان شد! طوری که امروز در هیچ کجایش امنیت ندارید، در خیابانها به جان مردم می افتند و حتی به پلیس حمله می کنند و مردم بی گناهی را سر به نیست، ادمهای بی دفاعی را از پنجره به بیرون پرت می کنند و دبیر دبیرستانی را در کوچه سر می برند و در ساختمان ما که ظاهرا در یکی از محله های امن پاریس است، روز روشن به بانویی که درونش در انتظار اسانسور است حمله می کنندو گردن بندش را پاره و خودش را بر زمین می افکنند ، و با کیفش می گریزند! و می بینیم که ظاهرا هیچ قانون و مرجعی هم وجود ندارد که از مرد بی نوایی که در غیابش کولی ها خانه اش را تصرف کرده اند، دفاع کند و انها را براند، و هم اوست که باید همچنان سرگردان و بیرون از خانه اش، هزینه های اب و برق و غیره و غیره… خانه اشغالی اش را بپردازد! از روان پریشان مسلمانی هم که با گفتن الله اکبر در کُوی و برزن با کارد به جان رهگذران می افتند و ادم می کشند، و راننده اتوبوسی که از سوار کردن زن دامن پوشی ممانعت می کند و از محله هایی در پاریس که زنان جرات بیرون امدن از خانه های شان را ندارند، در می گذریم!
چهل سال است که فرانسه رو به قهقرا می رود و حاکمانش در عوض چاره اندیشی در فکر زدو بندها و منافع خودشان هستند. چه گوییم که ناگفتنمان بهتر است ! و در این اخر عمری متاسفانه دیگر نای جلای وطن کردن دو باره ای را هم نداریم و ناچار باید بسوزیم و بسازیم مگر خدا خودش رحمی به حال ما بندگانش در این شهر و دیار کند.
در یک چنین حال و روزی و با اندیشه های تاریک درون مغزم و خسته و پژمرده از شنیدن اخبار تکراری یکنواخت سیاه این دنیا، ناگهان به یاد داستانهای ایرج پزشکزاد افتادم و به ناشرش پناه بردم و شرح مصیبت دادم، و از او خواستم کتابی از کتابهایش را برایم ارسال دارد که محبت کرد و فرستاد و گفت : چرا از درمان فشار روحی خود با خواندن نوشته های این نویسنده با دیگران نمی گویید و از تجربه خود اگاهشان نمی کنید؟ با خود گفتم: چرا که نه ! گو این که نویسنده با شهرت جهانی اش نیازی به شرح و بسط من ندارد و چه بسا که دیگرانی هم چو من اشنا با اندوه زدایی نوشته های او باشند و این سطور تنها برای اگاهی خوانندگان این مقاله از تأثیر خواندن داستانهای او بر من است و بس، و بدانند که با به دست گرفتن کتابش و باز خوانی ان، یکباره داروهای ارام بخش پزشک به دور افکنده شد! و من ان می خواندم و با تبسمی به خواندنش ادامه می دادم ، و با خواندن انچه که می خواندم گاه از ته دل می خندیدم و رفته رفته احساس می کردم که تاریکی دور و برم رنگ می بازد و دور می شود، و من ارام و ارامتر می شوم و شاد از یافتن داروی شفای خود که برایم بهترین درمان اشفتگی در این دنیای اشفته ی ما است!
با تشکر از نویسنده درمان بخش !
شیرین سمیعی
Comments
شیرین سمیعی: داروی افسردگی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>