تجاوز، خشونت/ بدن سیاسی شدهی زن در مالکیت قدرت/ زنان آرزم
تجاوز، خشونت/ بدن سیاسی شدهی زن در مالکیت قدرت
تاریخ مذکر تاریخی است که به زنان تعلق نداشته و ندارد. تقویمِ نوشتهی مردان،روز۲۵نوامبر ( ۵آذر ) را روزمبارزه باخشونت نامیده است اماتقویم نانوشتهی زنان ازتاریخ زن ستیزی،تاریخ ستمبار زیسته ومکتوب نشدهی زنان هرروزوهرلحظه رازمان مبارزه باخشونت علیه زنان مینامد. تاریخِ زنانی که بردهی جنسی شدند،درآتش سوزانده شدند،زنده به گور شدند، «قتل ناموسی»شدند،اسیدبه صورت شان پاشیده شدوموردتجاوزقرارگرفتند: تاریخ تجربهی زیستهی زنان ازخشونت جنسیتی وتجاوز.
تجاوزوتمامی اشکال خشونت جنسیتی حاصل وعامل سیستمی است برای اعمال قدرت،سلطه،کنترل ومالکیت بربدن زن،زایندگی وقدرت تولیدمثل او،بازتولید نقشهای جنسیتی،عقب راندن زن به مرزهای بدن،بدنی که عرصهی تاخت وتاز قدرت است ونه اندیشه واختیار،تجاوزبه «زنانگی زن»وسودجویی همه جانبه ازآن. دراین راستا،قدرت،بدنهای جنسیتی شده تولید میکند،بدن زنانه وبدن مردانه. بدن مردرابه عنوان بدنی قوی،مهاجم ومتجاوز وبدن زنانه رابه عنوان بدنی ضعیف وتجاوزپذیرتعریف میکند؛بدنی که باتثبیت فرهنگ وسلسله مراتب جنسیتی،به اسارت درآمده و «جنسیت»به عنوان گفتمانی برساخته،طبیعی جلوه داده میشود. براین اساس،تجاوز به پدیدهای جهانی وتاریخی تبدیل شده است. پدیدهای سیاسی وطبقاتی وبرساختهی نظام سلطه بدون هیچ مرزومحدودیتی که درهرسن،نژاد،مذهب،ملیت وطبقهای رخ میدهد. پدیدهای که دررابطه ی اجتماعی معین یعنی رابطه ی قدرت میان زن ومردورابطه ی تولیدی معین،یعنی مناسبات تولیدی سرمایه داری قابل تبیین است،درمجموع مناسبات قدرت مدارِسرمایهداریِ- مردسالارتعیین کنندهی آن است ودراین مناسبات مردان درموقعیت فرادست قرارگرفتهاند.
سرمایهداری ازطریق نهادهایی چون دولت،خانواده،مدرسه،قانون،مذهب وبااستفادهی ابزاری ازبدن زن برای تولیدمثل،موقعیت فرودستی زنان راکه از قبل نیزوجودداشته هرچه بیشتر تعمیق وتثبیت کرد. هرگونه کنش جنسی همجنسگرایانه راانحراف خواند تاتولیدمثل وتامین نیروی کارت داوم داشته باشدوزنانی راکه مانع این رون دبودندبه نام جادوگر،ساحره ودیوانه درآتش سوزاندوبه قتل رساند. کنترل جنسی زنان همزمان کنترل اقتصادی آنان نیز بوده است. مناسبات حاکم باکلیشهسازی واسطورهپردازی ازتجاوزبه عنوان امری که توسط مردان شهوتران وخطرناک روی میدهدنقش خودرادرتولیدوبازتولیدخشونت جنسیتی پنهان کرد،زمینهی تجاوزرافراهم نمودوآنرادرتمامی عرصههاازطریق زبان مسلط مردانه که نقش وبرتری جنسیتی مردانه درآن نهادینه شده است،ترویج کرد. سرمایهداری به منظورمطیع کردن زنان ومردان،نظامی ازاجبارهاوانضباطهابربدن اعمال کردودراین روند،بهتدریج بخشی ازکنترل بدن زن رابه مردان واگذارکرد.بنابراین بهرغم آنکه بستراصلی این خشونتهامناسبات حاکم است امانقش فرد یعنی سوژهی متجاوز،عمدتا «مرد»،دررابطه باابژهی جنسی،عمدتازن،نیز بایدموردتوجه قراربگیرد. چنانچه براساس آمار دایرهی آمار قضایی امریکا۹۹٪متجاوزین مردندو۹۱٪قربانیان آنان زن و۹٪قربانیان مرد. براین اساس،هرچندخشونت ماهیتی صرفامردانه نداردامادرمیان بخشی ازمردان به نوعی پیوندی ناگفته برای سکوت درمقابل خشونت جنسیتی،توجیه وحمایت ضمنی ازآن وحق به جانبی،جهت مصونیت ازمجازات به چشم میخورد. البته این رویکرددرمیان مردان عمومیت نداردوبخشی ازمردان مخالف این خشونتهاهستندوباآن مقابله میکنند.
موضوع ومحتوی روانشناسی مرد محور نیزمعیارهای مردانه وامیال جنسی مردان است. مناسبات سلسله مراتبی کاروآزارهای جنسی همراه آن هم علاوه برپاسخ به لذتجویی فردی مردان،باناامن کردن فضای کاری برای زنان وکم کردن میزان اشتغال آنان عملادرراستای سیستم خشونت حاکم عمل کرده وباعث حذف بخشی از نیروی کارزنانه ودادن امتیاز به مردان شده است.
قوانین مردسالارانه نیزکه درسطوح مختلف حامی منافع مردان استوبه همراه آن نظامهای قضایی حاکم دراین راستا،خشونتهارابهطورنظاممند نهادینه کردهاند. نهادخانواده،تقسیم کارمردوزن دراین نهادوکارخانگی نیزعامل تشدیداین خشونت خانگی وفرودستی بیشترزنان شده وبدن زن رابه کالایی برای ارضای جنسی مردان وتولیدمثل تبدیل کرده است که درصورت عدم تمکین به راحتی موردضرب وشتم قرارگرفته ویاحتی کشته میشود،کمااینکه براساس آمار «دفترمقابله باموادمخدروجرم سازمان ملل»درسال ٢٠١٧ پنجاه درصد قتل زنان توسط شریک زندگی آنان ویایکی ازاعضای خانواده صورت گرفته است.
تجاوز خشونتی سیستماتیک است که صرفابه دلیل هویت جنسیتی ( زن بودن ) یاشهوت وخشونت مرد اتفاق نمیافتد،میتوانددرحیطهی فردی رخ دهدیابه عنوان سلاحی سیستماتیک ازجانب صاحبان قدرت مورداستفاده قرارگیرد،تجاوزهای سیاسی سازمان یافته درجنایتهای جنگی وجنایتهای علیه بشریت،تجاوزحکومتی،شکنجههای جنسیتی،فیزیکی وکلامی درزندانها،تجاوزبه کارگران جنسی جهت وادارکردن آنان به تن فروشی درسیستم فحشا،قاچاق زنان وکودکان،بردگی جنسی و …همگی مصادیق خشونت سیستماتیک ودرجهت منافع نظامهای سیاسی–اقتصادی هستند. درگسترهی جهانی علاوه برتمامی مناسبات وعوامل برشمرده،صنعت سودآور پورن نیز خشوت جنسیتی راعادیسازی وتبلیغ میکند،تجاوزخشن،تجاوزدسته جمعی،تجاوز درمستی وخواب،تجاوزانتقامی،تجاوز خانگی باکتک،تنبیه کلامی،بدنی وتحقیر،تجاوزاجباری دردآورباگریهی قربانی،تجاوزبه کودکان،تجاوزدر روابط همجنسگرا،سناریوهای وحشیانهای که مرتباتوسط این صنعت طرح وتکرارمیشودعلاوه برعادیسازی خشونت سودهای کلانی به جیب صاحبان آن سرازیر میکند.
درایران،باحاکمیت قوانین دینی تجاوز پشتوانهی قانونی وشرعی نیز داردوتبدیل به فرهنگ رایج شده است. دراین قوانین زن موظف به تمکین است یعنی درهرشرایط وموقعیتی باید به خواستههای جنسی مردپاسخ دهدبه جز دوموردعادت ماهیانه وبیماری مقاربتی مرد. یعنی خواست یارضایت زن هیچ اهمیتی نداشته وزن صرفاابزاری جنسی برای ارضای مرد بشمارمیرودوتجاوزازدید قانون مجازاست. خریدوفروش کودکان توسط «ولی شرعی»هم تحت عنوان ازدواج،درسنین پایین،تجاوز به کودکان رامجازمیشمارد.
بنابراین خشونت جنسیتی از زوایای مختلف قابل طرح وبررسی است ودر ریشهیابی آن عوامل متعدد ساختاری وفردی دخالت دارد که به صورت ارگانیک درهم تنیدهاندوجدای ازهم نیستند: مناسبات قدرتمدار،کنترل بدن زن وامیال جنسی اووتبدیل زن به ابژهی جنسی،فرهنگ مردسالار،قوانین مردسالار،مناسبات سرمایهداری،قوانین دینی،میل به قدرت وبه رخ کشیدن آن،لذت جنسی به هرقیمتی،بیماریهای روانی وجنسی،دگرآزاری،نفرت پنهان مردان اززنانی که مستقل وآزادهستند،کینهی مردانه نسبت به زنانی که ازدید مردان موقعیتهای مردانه را ازآن خودکرده اندو….
به یقین تجاوز پدیدهای فردی وساختاریست،امااین دوعرصه جدای ازهم نیستند. قایل شدن به دوگانگی فردوساختار،نگاه مکانیکی وغیردیالکتیکی است که یاباعمده کردن نقش فرد،عمدتابرجرمانگاری ومجازات قانونی متجاوز تاکیدمیکند،آن هم باتوسل به قانونی که نظام مردسالارانه را حفاظت میکندوزن راجنس دوم و مایملک مردمیداند. ویانقش ساختارهاراعمده میکندکه دراین صورت به راهکارهای کلی ختم میشودوبهنوعی انفعال وارجاع همه چیز به آینده وتغییرساختارهاموکول میشود. بنابراین وازآنجاکه تجاوز امری صرفافردی نیست باقانون ومجازات قابل حل نیست. درعرصهی اجتماعی نیز بدون ایجاد تحولات ریشهای درساختارهای تبعیضآلود نمیتوان آنرا ازبین برد. شیوههای ناکارآمد موجودطرد ِقربانی وطردِ مجرم،کمکی نمیکند. ازطرفی فرهنگ غلط مقصردانستن قربانی وشرایط وضوابطی که درتعریف تجاوز،حضورشاهدو … تعیین شده،به زنان توصیه میکند بامحدودکردن خودمانع ازتجاوزشوند،درافکارعمومی ودادگاههاتوجه زیادی به این پرسش میشودکه آیا قربانی لباس تحریکآمیز پوشیده یااین که میتوان گواهی بررضایت قربانی یانامعتبربودن ادعای وی براساس تجارب جنسی گذشتهاش پیداکرد. ازسوی دیگر طرد مجرم بااحکام زندان واعدام که ابزارسرکوب مضاعف حکومتیست نه تنهاکمکی به حل مساله نمیکندبلکه بهنوعی پاک کردن صورت مساله است وباعث کاهش افشاگری ومراجعهی قربانیان تجاوز به مراکزرسیدگی به این مساله خواهدبود. بهویژه که متجاوزین عمدتاناشناس نبوده وازآشنایان قربانی هستند.
یکی ازاقدامات اخیردرمقابله باتجاوز،جنبش«من هم» (Me too) بودکه درسطح جهانی وبرای اولین باردرایران شکل گرفت. این حرکت بهرغم جنبههای مثبت افشاگری،انعکاس وسیع وایجادجسارت افشاگری درقربانیان،عمدتاشامل طبقه متوسط وتحصیلکرده بود،درحالی که زنان فرودست که درهرشرایطی مجبوربه کارکردن وگذران مشقتبار زندگی روزانه هستندنه صدایی دارندونه رسانهای واساسادرشرایطی نیستندکه ازاین حرکات آگاهی یافته یابه آن بپیوندند. این حرکت درحدافشاگری باقی ماندوفراتر نرفت وهیچ نهادموثری هم برای مراجعه تجاوزدیدگان وجودنداشت تاحمایتی برای تداوم این حرکت باشد.
علاوه برتمامی مواردگفته شده،بیماری کروناوبحرانهای ناشی ازآن نیز سبب افزایش خشونت علیه زنان شده است. بیکاری،اخراج وتعدیل کار کرونایی،که مانندهمیشه ابتداوعمدتاشامل زنان شد،قرنطینهی اجباری،همزیستی درزمان طولانی باآزارگرخود،افزایش باروریهای ناخواسته،ممنوعیت سقط جنین،افزایش فرسایندهی کارخانگی،افزایش مهاجرت به کشورهای دیگری امهاجرتهای معکوس ازشهرهای بزرگ به شهرهای کوچک،همه ازعوامل تشدیدکنندهی خشونت وافزایش آمارتجاوز دردوران کروناهستند.
ازنظرماتجاوزشامل هرگونه کنش جنسی بدون رضایت طرف مقابل است. درحالیکه براساس تعاریف نهادهای مدنی وجهانی: تجاوز «نزدیکی جنسی بدون رضایت»یا «دخول اندام جنسی»یاهر «اندام خارجی بدون رضایت»راشامل میشود. این تعاریف نشان میدهدکه این نهادهاتجاوزراامری عمدتامردانه ومستلزم عضوجنسی مردانه ویادخول تلقی میکنند،گرچه آمارهانشانگرآناستکه مردان بیشترین تعدادمتجاوزین راتشکیل میدهند،امااین تعاریف درنهایت ناشی ازاین تفکرغالب است که کنش جنسی راامری مردانه ودگرجنسگرایانه میداند،درصورتی که تجاوزمیتوانددرروابط همجنسگرایانه وسایرگرایشهای جنسی وبه اشکال مختلف صورت بگیرد.
مفهوم وچرایی «رضایت»هم بسته به شرایطی که فردآزاردیده درآن قرارگرفته میتواند تعابیر متفاوتی داشته باشد یاانگیزههای مختلفی به جزرابطهی جنسی درآن نقش داشته باشد،ازجمله امتیازاتی چون کسب موقعیت شغلی واجتماعی،یادرروابط زناشویی جهت کسب رضایت مردوتضمین ادامهی زندگی وتامین مالی و…. درموردکودکان اساسارضایت معیار نیست وهرگونه کنش جنسی فرد بالغ باکودک حتی اگربارضایت کودک همراه باشدتجاوزمحسوب میشود. تجاوزدرهرشکلی،ترومای عمیقیست که درصورت عدم حمایت،عدم آموزش یاتوانمندکردن قربانی،فردآزار دیده از کابوس آن رهایی نخواهدیافت،ناباوری،انکار،وحشت،شرم،سرزنش خود،احساس گناه،احساس بدن کثیف،تحقیرازجانب اطرافیان،خشم،نفرت،عصیان،وحشت ازجنس متجاوز،بیزاری ازروابط جنسی،ازتبعات این تروما هستندکه بایدموردتوجه قراربگیرند.
هرچندتاتحول ریشهای وساختاری صورت نگیرد پدیدهی تجاوز ریشه کن نخواهدشدامااصلاح کامل قوانین تجاوز به عنوان اقدامی اولیه وحداقلی وترویج وبکارگیری سیستم عدالت ترمیمی بهجای عدالت کیفری میتواندموثرباشد. تمرکز بیشتربرروی آزاردیدگان،حمایت وتوانمندسازی آنان بهجای تمرکز خشن برروی مجرمان ازحداقلهایی است که میتوان انجام داد. اصلاحات قانونی باید باتلاشهای وسیع برای بازتعریف فرهنگ زنستیز همراه شود،باایجادتغییر درهنجارهای مردسالارانه،تغییردرفرهنگ سلسله مراتبی ودگرجنس هنجاری. بنابراین مبارزهی رادیکال ومستمرباهرگونه ستم جنسیتی مسیری طولانی وهمه جانبه است که باتحولات ریشهای به نتیجه خواهدرسیدامادراین مسیر پیوندزدن مطالبات زنان قربانی بامطالبات عدالتجویانه ورهایی بخش جنبشهای مترقی بهویژه جنبش زنان وهمچنین مبارزه باسکسیسم ومناسبات مردسالارانه درجنبشهای موجودضروریست. خودسازماندهی وکنشگری مستقل ازقدرت،روشهای تشکل وسازماندهی ازپایین درمقابل سرمایهداری مردسالار وحاکمیت قوانین دینی راهگشا خواهدبود. تلاش درجهت پیوندزدن مطالبات آزاردیدگان بامطالبات جنبشهای موجودوتبدیل آن به یکی ازسطوح عینی ومشخص فعالیتهای زنان وعدم ارجاع آن به آینده ازاقدامات اولیه درجهت مبارزه باخشونت علیه زنان است.
زنان آرزم (آورد رهایی زنان و مردان)
۵ دی ماه ١٣٩٩
برای اینکه قضاوت نکنیم که کلمه “مترقی” برای کم رنگ کردن اصل نفی بردگی برای پیروزی های دیپلوماتیک و انقلاب فروشی تعبیه شده، چون روشن نیست که “مترقی” خودش بردگی و بردگی مزدی را رد میکند یا خیر، باید پرسید آیا “مترقی” قبول میکند که هر نوع بردگی از جمله بردگی مزدی باید نفی شود یا خیر. اگر قبول میکند، دیگر مترقی نیست، کمونیست است، اگر نمیکند، زنی است که در سیستم توانائی ارباب شدن بر مردان را ندارد.
.
جدا کردن جنبش زنان از جنبش ضد بردگی، در خدمت انقلاب مخملی غربی هاست چون رژیم بی نهایت در مسئله زن ضعیف و بی آبرو می باشد.
.
آنارکوسندیکالیست