نگاهی به جنبش زنان در ایران
فرامرز دادور
زنان و مردان در ایران اسیر یک حکومت مستبد مذهبی هستند و تحت لوای یک سرمایه داری بسیار فاسد و مافیایی، اکثریت مردم زیر ستم سیاسی و اجتماعی و در فقر و محرومیت زندگی میکنند. البته، آسیب های اجتماعی برای زنان بیشتر است و در چارچوب قوانین مذهبی قرون وسطائی تحمیل گشته در جامعه و وجود روابط هژمونگرانه مردانه، آنان با تبعیضات و ناتوانیهای بسیار عمیق تر روبرو هستند. یعنی علاوه بر تحمیل قوانین شرعی و ایدئولوژیک بسیار سنتی و مخرب بر زنان، آنها به لحاظ اقتصادی نیز بسیار محرومتر و ناپایدارتر از مردان میباشند. در واقع، تداوم سلطه اقتدار سیاسی و اجتماعی از سوی حکومت و سنت مرد سالارانه باعث گردیده که تبعیض های متنوع اجتماعی و اقتصادی، قانونی و حقوقی و از جمله خشونتهای اجتماعی و خانوادگی گریبانگیر زنان در ایران باشد. آسیبهائی چون حجاب اجباری، تفکیک های جنسیتی، فرهنگ زن ستیز و منع حضور و کنشگری زنان در جامعه شرایط وخیمی را برای زنان و دختران ایجاد نموده است.
سوال اصلی این است که در برابر جنبش زنان که خواستار آزادی، حقوق برابر و عدالت اقتصادی/اجتماعی هستند چه نوع راهکارهای سیاسی نهفته است؟ برجستگی موضوع در این است که از همان اوان مبارزه جهانی برای حقوق زنان از اواخر قرن ۱۹، نه تنها برای برابری حقوق در خانواده و جامعه بلکه مشخصا در جهت احقاق حق رای، قانون کار مترقی و حمایت اجتماعی در عرصه های مختلف زندگی، تلاش شده است. در واقع، جنبشهای اعتراضی زنان در عرصه های مختلف اقتصادی و باز تولید اجتماعی و از جمله در راستای داشتن حق سقط جنین، خدمات عمومی مراقبتی و بهداشتی و علیه انواع خشونتهای درون خانه، محل کار و سطح اجتماع و برابری جنسی و جنسیتی مبارزه نموده اند. اما در ایران هنوز بخشهای بزرگی از این حقوق اولیه برقرار نشده است. در عین حال تحت سیاستهای ارتجاعی و سرکوب گرانه حکومت، برای جنبش زنان روشن است که بخش عمده مطالبات آنها همان خواسته های طلب گردیده از سوی طبقاتِ محروم و فرودست، نیز میباشد و علاوه بر وجود نابرابریهای جنسیتی در همه شئون جامعه، ستمهای اقتصادی و اجتماعی علیه اکثریت غالب مردم (زن و مرد) همچنان پابرجا ست.
واقعیت اینست که در میان جنبش اعتراضی آزادیخواهی و عدالت طلبی، همه توده های درگیر هستند و در بین مطالبات و مبارزات آنها پیوند های گوناگون وجود دارد و بدان خاطر سرکوب فعالیتهای آزادیخواهانه اجتماعی و بازداشت کنشگران و منتقدان اجتمای، چه مرد چه زن، همواره ادامه دارد. زنان دوشادوش مردان علیه سرکوبهای حکومتی و برای آزادی و عدالت مبارزه میکنند و نیل به آزادیهای دمکراتیک، حقوق برابر، تشکلهای مستقل، تعیین حداقل مزد، منع قرار دادهای موقت و سفید امضا و ایجاد امنیت شغلی از جمله خواسته های مشترکِ عمومی برای زنان و مردان در جامعه است. با توجه به وجود اشتراک عمل در راستای حقوق دمکراتیک و عادلانه، بدیهی است که ایجاد پیوند بین مطالبات متنوع اقتصادی و اجتماعی در میان جنبشهای مردمی یک ضرورت است.
اگر در جوامع دمکراتیک ترِ سرمایه داری، جنبشهای کارگری و مردمی فرصت بیشتری برای مبارزه با ستمهای اقتصادی و اجتماعی، نه فقط در حیطه های کارمزدی و ریاضتهای اقتصادی، بلکه در عرصه های باز تولید اجتماعی (فعالیتهای معطوف به تولید و حمایت از زندگی انسانی)، خدمات اجتماعی، بهداشتی، مسکنی، حقوق زنان و اقلیتهای ملی و مذهبی و محیط زیست، دارند، اما در جامعه بسته ایران که تبعیضات جنسیتی در قانون مملکت عجین گشته، کنشهای اجتماعی بخاطر سرکوبهای حکومتی تنها به حیطه بسیار کمرنگ و از جمله مطالبات معاشی محدود گشته است. بنابراین، چندان فرصت سیاسی وجود ندارد که مبارزات جنش زنان بر فراز گرایشها و سطوح مختلف و از جمله ایده های لیبرالی و سوسیالیستی به پیش رود. در عین اینکه مشکلات دیگرِ اجتماعی و از جمله تداوم افکار مذهبی در میان بخشهای سنتی یکی از علل برای جذبه کمتری به حقوق واقعی زنان در میان بخشهایی از جامعه میباشد، اما، برغم وجود سرکوبها و بازداشتهای حکومتی، کنترل و سانسور روابط عمومی و اجتماعی و موانع اجتماعی، کنشگران راه آزادی و برابری در اشکال متنوع به حمایت از حقوق زنان ادامه میدهند.
در واقع یکی از موانع اصلی در مقابل جنبش زنان این است که در نبود وجود یک اپوزیسیون وسیع و منسجم که دارای برنامه و استراتژی معین مبارزاتی و فرهنگی باشد، تحرک سیاسی و اجتماعی کمتری، نیز در میان کنشگران آزادیخواه زنان یرقرار میباشد. در غیر آنصورت، با پیوستن کنشگران مدافع زنان به جنبشها و تشکیلاتهای وسیع مردمی در میدانهای مبارزه و از جمله راهپیمایی ها و اعتصابها، مقاومت مردمی نیرومندی تحقق میابد. به یاد داشته باشیم که در هفته های اول انقلاب ۵۷، زنان در سطح میلیونی به تظاهرات خیابانی دامن زدند اما متاسفانه از حمایت قاطع اعظم جریانات سیاسی چپ و دمکرات برخوردار نشدند. در شرایط کنونی نیز بخاطر تداوم سرکوبهای شدید سیاسی و نبود تشکلهای مردمی و از جمله سازمانهای مستقل مدافع حقوق زنان برای آزادیهای دمکرات و عدالت اجتماعی، مبارزات برای حقوق برابرِ جنسیتی هنوز ضعیف است.
البته تک قهرمانانی در جنبش زنان و از جمله دختران خیابان انقلاب و ورزشگاه ها و مادران دادخواه در ایران هستند که در فقدان آزادی احزاب و تشکلات سیاسی و فرهنگی و استفاده از اینترنت، توئیتر و فیسبوک و سایر وسایل ارتباط جمعی حکومت را به چالش جدی میکشند. اما این فعالیتهای شهامت انگیز جایگزین فعالیتهای جمعی، تشکیلاتی، منسجم و دارای برنامه نمیشود. پیوست مبارزاتی بین جنبشهای مردم و بویژه جنبشهای زنان و کارگری، سنگ بنای پیروزی انقلاب دمکراتیک در ایران است.
فرامرز دادور
۳۱ مارس ۲۰۲۰
نقد سرمایه داری یعنی نقد بردگی مزدی اش نه صرفا نقد دیکتاتوری اش. فقط دیکتاتوری اش را نقد میکنند و وقتی میخواهند اقتصادش را نقد کنند فقط نو لیبرالیسم اش را. ریاکاری و در بیان خوشبینانه خود فریبی.. حال چرا؟ منافع طبقاتی. تحصیل کرده های سوسیال دموکرات در رفاه حفظ وضع موجودند. آنها نقادان جذاب می باشند.
آنارکوسندیکالیست
انقلاب دموکراتیک در آخر مقاله یعنی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و گذاشتن رژیم بردگی مزدی مدل غرب در آن.
چنین بینشی دو ایراد دارد.
ایراد اول این است که در ایران می شود مثل هند و پاکستان و افغانستان و عراق و لیبی، چند حزبی و دموکراتیک ، اما کماکان مردسالارنه و در چهارچوب بردگی مزدی نیروی کار ارزان برای غرب و بقیه.
ایراد دوم این است که بر اساس مدلی ست که در خود غرب کار نکرده. چرا؟ اکثر اتحادیه های کارکری کاملا مزدور سرمایه داران هستند، مردسالاری هنوز در غرب ریشه کن نشده و آزادی های دموکراتیک بصورت حزبی و بیان و غیره کاملا تحت سلطه شرکتها و بانکها به نقض آزادی انجامیده و در واقع هرگز وجود خارجی نداشته. برخورد پلیسی و امنیتی به بردگان مزدی کمونیست جزء قواعد است. آنها حتی اسانژ خودشان را هم تحمل نمیکنند.
پس،
نویسنده تصویر درستی از آزادی ارائه نمیدهد و ایدئولوژی ورشکسته حاکمین اروپای غربی را پیشنهاد میدهد.
در سایت روشنگری، از ایدئولوگهای امپریالیست های شرقی (مجله هفته) که علیه امپریالیستهای غربی می نویسند ، مقاله ای نیست. ایدئولوگهای امپریالیستهای شرقی تا حدودی هم بالحق هستند چون الان این امپریالیستهای غربی هستند که جنگ طلب می باشند و جنگهای داخلی راه می اندازند. این باعث میشود که انتقاد به این مقالات بصورت دفاع از دیکتاتورهای شرقی فهم شود در حالیکه اصلا جنین نیست.
تنها راه حل، انقلاب علیه بردگی مزدی و دیدن آزادی بصورت آزادی تشکلات کمونیستی کارگران است.
حال،
اکثر نویسندگان روشنگری، آزادی را از زاویه امپریالیستهای غربی می بینند و این به احتمال بسیار بسیار قوی دید مسئولین روشنگری هم هست.
مارکسیستهای آنها قضیه را بصورت ضرورت تاریخی توجیه میکنند اما این یک توهم است. غرب در حال افول است نه صعود.
اینکه پشت صحنه سایت روشنگری چیست اصلا کاری ندارم چون فاکت خوبی برای قضاوت نیست. عملکرد خودش فاکت است و تا حالا برای قضاوت فوق کافی بوده است.
قضاوت ام را تکرار میکنم. درک سایت روشنگری از آزادی عمدتا درک امپریالیستهای غربی می باشد. انقلاب آنها در ایران انقلاب مخملی است.
بلای جان مصدق، اعتمادش به امپریالیستهای غربی بود.
جای تاسف و برای من بسیار وقت گیر، هر چند آموزنده ، اما نمیتوان تا ابد ادامه یابد. رویکرد ب باید داشت.
آنارکوسندیکالیست