نظم جهانی ِ آدمخوار
ترجمه : ظفردخت خواجه پور
نظم جهانی ِ آدمخوار
ترامپ به معنای کلاسیک یک امپریالیست است
گفتگوئی با ژان زیگلردر باره ی ایدئولوژی گروه های راستگرا، سرمایه های مالی و سوسیالیسم کوبا
منتشره در ۲۴٫۰۸٫۲۰۱۹ صفحه ی یک از پیوست نشر آخر هفته
مصاحبه: دیتر هینتر مایر
ترجمه : ظفردخت خواجه پور
در حاشیه: ….ژان زیگلر در سال ۱۹۳۴ در شهر تون سویس به نام هانس زیگلر متولد شد. او یکی از برجستهترین منتقدین “جهانی شدن” در زمان ماست، چندین دهه است که برعلیه گرسنگی و فقر مبارزه می کند. ژان زیگلر پروفسور برجسته ی جامعه شناسی است. گزارشگر ویژه ی سابق سازمان ملل برای حق غذا و نویسنده ی چندین کتاب است. وی در سنین جوانی با ژان پل سارتر و سیمونی دوبووار دوست بود. ودر ژنو با چه گوارا ملاقات کرد و آشنا شد.
ژان زیگلر، ” چه چیز بدی در سرمایه داریست؟”، جواب پرسش های نوه ام،
ا۲۶ صفحه، ۱۵ یوروC. Bertelsmann 2019
**
کوتاه شده:
شبکه های تروریستی راستگرا در جمهوری فدرال آلمان، مخالفان فاشیست و حتا بخشی از محافل بورژوازی را نا مطمئن و ناخوشنود می سازند. در کشتن رئیس حکومت کاسل والتر لوبکه که به احقاق حقوق پناهنده ها مبادرت میورزید، یک نیو نازی مقصر است. خطر ناشی از این دسته بندیها تا چه حد بزرگ است ؟
در جامعه آزاد، خطر افراط گرائی راستگرایانه، بویژه خطرناک است. ویژگی بزرگ خاص در آلمان که مهمترین دمکراسی در قاره ی اروپا و یکی از چهار قدرت با وزنه ی اقتصادی جهان است.جنایت علیه والتر لوبکه یک لحظه ی کلیدی برای دریافت این این واقعیت به عنوان مثال بوده است که در اینجا قاتلان فعالند. برای مبارزه با آنها فقط سرکوبی قاطع کمک می کند.
در حال حاضر و در مقایسه، نیروهای راستگرای افراطی می توانند مردم زیادی را با ایدئولوژی خود قانع سازند. چگونه این عمل می کند؟
از نقطه نظر تاریخی یک سیستم راستگرا با این روش عمل می کند: “از طریق ایدئولوژی”زوندن بُک” -” گناه خود را به گردن این وآنانداختن و دیگران را مسئول ناکامی ها وعدم موفقیت های خود قلمداد کردن”- آنهابه مردم میگویند که وضعیت شان خوب نیست و مشاغل آنها در خطر است. مقصر غریبه هاهستند، خارجی ها، پناهنده ها. آنها از دولت مجانی همه چیز می گیرند.با این روش،پناهنده ها مسئول مشکلات مردم زحمتکش قلمداد می شوند. به این سادگی ایدئولوژی “زوندن بُک” ساخته می شود
اگر»Sündenbock نیست پس چه کسی مقصر است؟
سرمایه داری مالی مسئول نا امنی اجتماعی و اقتصادی مردم است. اگر در شکست دیکتاتوری جهانی سرمایه های مالی موفقیتی بدست نیآید و نظم جدیدی از جمله امنیت شغلی، مشارکت صادقانه و اولویت دادنبه منافع عمومی جایگزین آن نگردد، در این حال خطر بزرگی برای همه ی ما پیش می آید.بر اساس اعلام بانک جهانی، سال گذشته ۵۰۰شرکت بزرگ خصوصیِ قاره ای، همه ی بخش هارا با هم در اختیار داشته اند: بانکها، صنعت، کارهای خدماتی وغیره ِیعنی ۵۲٫۸ درصد ار تولید اجتماعی جهانی را کنترل کردهاند. صحبت در باره ی تمام ثروت تولید شده در سال است. آنها از قدرتی برخوردارند که هیچ امپراتور، پادشاه، پاپ تا کنون نداشته اند. آنها براساس یک اصل کار می کنند:حداکثر سود در کمترین زمان ممکن به هر قیمت انسانی.
می توانید آن را آشکارتر بیان کنید ؟
اقتصاد سرمایه داری،متحرکو مبتکر است. امروزه بانک بزرگ سویس با شاخه هایشدر توکیو با سرعت نور تماس برقرارمی نماید. این سیستم اقتصادی بر اساس اصل حدااکثر سود، به ثروت غیر قابل تصوری دست یافته است. ولی این ثروت انحصاری است و برای بقیه یک سیستم جهانی آدمخوار بوجودآورده است.
بر چه اساس این را با قاطعیت بیان می دارید؟
بر اساس اعلامیه ی سازمان ملل در هر ۵ثانیه یک کودک بر روی زمین ما از عواقب گرسنگی می میرد. در حالی که زمین های کشاورزی می توانند غذای ۱۲٫۵ میلیارد انسان را تأمین کنند. در حل حاضر ۷٫۵ میلیارد انسان بر روی زمین زندگی می کنند.
نمایندگان کشورهای اقتصادی بزرگدر اجلاس سرانG-20 در آخر ژوئن، در ازاکای ژاپن باهم دیدار داشتند. می شود از چنین اجلاس ها انگیزه های مثبتی در جهت منافع جمعیت جهانی انتظار داشت؟
سیاستمدارانی که آنجا جمع شده بودند ، دستور بگیران خاص الیگارشی مالی مسلط بر جهانند. یک مثال برای این عدم استقلال : در شرق کنگو ذخایر عظیم مواد اولیه وجود دارد، مثل کُلتان که در ساختن اسمارت فونها مورد استفاده قرار می گیرد. مردم آنجا با کار کودکان ، مثله کردن و سوء استفاده هائی که از آنها میشود، هزینه ی استخراج مواد اولیه را می پردازند. باراک اباما در آخر مراحل دومین دوره یخدمتش به عنوان ریاست جمهوری آمریکا باعث تصویب قانونی شد تا از استفاده ی کلتان که تحت این شرایط استخراج شده اند، در تولید درایالات متحده آمریکا، جلوگیری بعمل آید. کنسرن هایعنی شرکت های چندملیتی و اسلحه سازی فریاد واویلا ، کمک کنید، سر دادند. این قانون فقط مدت کوتاهی دوام آورد. جانشین اباما، دونالد ترامپ در سومین روز ریاست جمهوری خود، این قانون را از میان برداشت.
این مورد در آمریکا اتفاق می افتد،این امر در اروپا چگونه است؟
شورای حقوق بشرسازمان ملل می خواهد شرکت های چند ملیتی را موظف کند که در همه ی محلهای تولید،حقوق بشر را رعایت کنند. آلمان در هر شرایط می خواهد از این امر جلوگیری نماید.آنجلا مرکل ، نخست وزیر، که به گمان آدم بدی نیست،از طرف شرکتهای بزرگ چند ملیتی مجبور شده است که با استقرار چنین آئین نامه ای مبارزه کند. یک مثال دیگر: در ملاقات سران اجلاسG-20 در کان درسال۲۰۱۱، نیکولاس سرکوزی در جلو مطبوعات قول داد که فرانسه همه ی نیروی خود را بخدمت خواهد گرفت که در سطح جهان سفته بازی وبورس بازیِ منابع اصلی غذائی مردم ممنوع شود.
پیامد این اعلام چه بود ؟.
فرانسه سه هفته بعداین تقاضا را پس گرفت، زیراUnilever، ,Nestleوشرکاء توفانی بپا کردند. آنها در ارتباط بااقتصاد آزاد دلائل کافی آوردند. سارکوزی رئیس جمهور منتخب مردم بود ولی از طرف کنسرن ها به اجبار به زانو درآمد. این مثال ها و خیلی بیشتر از آنها، بسنده ثابت می کنند که دموکراسی های بزرگ تحت سلطه ی دیکتاتوری شرکتهای بزرگ چند ملیتی هستند.
این عدم استقلال، تنها مشکل و مسئله است؟
نه. برای مثال، علاوه بر آن دونالد ترامپ خود را در اختیار حزب لیکود اسرائیل قرار داده است که از طریق رئیس خود بنیامین ناتانیاهو نخست وزیر این کشور، ایران را دشمنی که باید نابود شود اعلام کرده است. ترامپ بدون ضرورت خود را در کنارحزب لیکود قرارداده است. گرچه ایران مخالف یک حکومت قانونی و حقوقی است، با وجود این نتانیاهو در حال حاضر منطقا و در نتیجه برای یک جنگ آمریکائی -ایرانی کار می کند. بنا براین از نظامی شدن بحران باید جلوگیری شود. باید مذاکره انجام گیرد. اتحادیه اروپا باید جانبدار برقراری قرارداد اتمی -برجام -بین آمریکا و ایران باشد.
بجای آن آمریکا مدام ایران را تهدید می کند. چه برداشتی از دونالد ترامپ می شود؟
رفتار ترامپ قابل پیشبینی نیست و این برای جهان خطرناک است، زیرا او دیپلوماسی چند جانبه را بشدت ردمیکند و از آن بدش می آید. با دکترین “اول آمریکا” یش، برای من او یک امپریالیست به معنای کلاسیک است.در واقع او برعکس ِ یک دولتمرد است . به این دلیل که باید یک دولتمرد در صدد ایجادتعادل و توازن وآشتی باشد. ترامپ، برعکس،حقوق بشر را زیر پا میگذارد. موقعی که به طور مثال دیده می شود که چگونه او با مهاجران آمریکای میانه برخورد می کند و زندان آمریکائی گوانتانامو در کوبا هنوز وجود دارد. در آنجا به نحوی وحشتناک شکنجه میکنند. دونالد ترامپ یک چهره ی کاملا خطرناک است.
عده ای روزانه به ترامپ بد وبیراه میگویند، رسانه های تأثیرگزارِ آمریکائی، دموکراتهای سرآمد، با اومبارزه میکنند. از زمان تصدی ریاست جمهوری هزاران تخلفی را که ازاو دیده اند، به اثبات رسانده اند. با وجود این او هنوز رئیس جمهور ایالات متحده آمریکاستو ممکن است که دوباره انتخاب شود. چگونه می تواند یک میلیاردر این همه امتیاز از کارگران کسب کند؟
بخش بزرگی از خلق آمریکا هم ممکن است دچار پریشان فکری باشد و اشتباه کند. ترامپ با سیاست حمایت از صنایع داخلیش، سیاست ایجاد کار را به کشور برگرداند، این را کارگران فراموش نمی کنند. ولی آنها فاقد آگاهی طبقاتی هستند. آگاه به حقوق طبقه خود نبوده وبا آن بیگانه اند. و این یکی از موفقیت های الیگارشی های سرمایه داریست: آنها آگاهی و اعتماد به نفس و هویت فردی انسانها را نابود کرده اند.
با این وضعیت باید ترامپ شانس دوباره انتخاب شدن داشته باشد. یا ؟ نظر شما چیست؟
متاسفانه من هم فکر می کنم که شانس ترامپ خوب است. علتش این است که در حزب دموکرات شکاف ایجاد شده است. برنی ساندرز تنها فردی است که شاید می توانست از پس او بربیآید. اگر در انتخابات به نفع او تصمیم گرفته شود، پیروزی غیر قابل تصوری برای جهان خواهد بود. سپس قدرت کنسرن ها درهم می شکست و در آمریکا دموکراسی حیات تازه ای می یافت.
شما پیش از این گفتید که ترامپ چهره ی خطرناکی است. چه نظری در مورد پوتین دارید؟
میشود به حکومت روسیه از این مورد یا مورد دیگر انتقاد کرد. باوجود این روشن است که تحریمهای اقتصادی برعلیه روسیه باید از میان برداشته شوند. دوباره به توافقنامه مینسک که از طرف کشورهای پیشرو اروپائی و اکراین وروسیه امضاء شده است، برگشت. توافقنامه می بایست از تشدید بحران و نظامی شدن آن جلوگیری نماید و در جهت از بین بردن اختلافات و برقراری آرامش و صلح شرق اکراین موثر باشد.
ولی نتیجه ای از آن بدست نیامده است…
همین است. اروپادر بحران اکراین نقش خوبی بازی نکرده است. سیاست محاصره ی روسیه (از طریق پایگاه های نظامی ناتو -م) یک تحریک دائمی برای این کشور است.
پس چه اتفاقی باید بیفتد؟
ناتو باید منحل شود. دیگر هیچ ضرورتی برای بودنش وجود ندارد و امروزه فقط ابزارتسلط کلان سرمایه های آمریکاست. یادآوری میکنم که پیمان ورشو هم منحل شد. این مثالی است که غربیها میبایست آن را دنبال کنند. علاوه برآن ، روسیه به قاره ی اروپا تعلق دارد. تحریمها و تحریکها بر علیه این کشور باید به پایان برسد. در عوض باید برای گذر به یک همزیستی مسالمت آمیز کوشش شود.
در ونزوئلا روسیه همراه با کوبا و چین از رئیس حکومت نیکولاس مادورو که غربیها با او مبارزه میکنندو جانشین هوگو چاوز فقید است، حمایت میکنند. در ونزوئلا که زمانی میخواست در پیِ مبارزات سیمون بولیوار،مبارز آزادی آمریکای جنوبی،تحول یابد، چه پیش میآید؟
ونزوئلا امروزه همان را تجربه میکند که شیلی در ۱۹۷۳ تجربه کرده است. سالوادور آلنده، رئیس جمهوربه نحو دموکراتیک انتخاب شده، در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ توسط مزدوران فاشیست کشته شد. ترور آلنده در پی تاکتیکهای خرابکارانه ی نظامی سیا و تحریمهای اقتصادی ایالات متحده ی آمریکا بر علیه شیلی انجام گرفت. اعتصاب سراسری کامیونداران که کشور را فلج کرد، به آن افزوده شد. تمام این اعمال به سرپرستی رئیس جمهر آمریکا، ریچاردنیکسون و مشاورش هنری کیسنجر پیش آمد. دلیلش این بود که کنسرن های بزرگ آمریکا میخواستند مس شیلی را که آلنده از آنها گرفته بود، پس بگیرند.
نقش مشابه آن الان در ونزوئلا بازی میشود، تحریمهای اقتصادی و سیاسی گزاف به این کشور تحمیل شده است و یک دلقک خود را رئیس جمهور اعلام میکند . با این شیوه زمینه ی توفان در این کشور باید آماده شود.
دیگر پشمهای آمریکا در کوبا با تحریمها وسوء قصدها ریخته است. این جزیره سنگر سوسیالیست قاره ی آمریکا باقی میماند. کوبا حالا درهایش را برای صنعت گردشگری، تجارتباز کرده است و به شهروندانش اجازه میدهد که کار آفرینی کنند. یک تخلف از قواعد و اصول؟
من فکر میکنم ومیدانم که کوبائیها سوسیالیسم را محکم نگه خواهند داشت و آن را می خواهند. برای مثال، این امکان که آنها بتوانند به عنوان تاکسیران یا با یک کاسبی کوچک، مستقل کار کنند را من استقبال میکنم. ولی مردم این را هم میدانند که سوسیالیسم چیزهای زیادی برای آنها به ارمغان آورده است. من برای مثال مراقبتهای عالی پزشکی- منحصر بهفرد در آمریکای لاتین-، اصلاحات ارضی یا لغو قوانین نژادپرستانه بعد از پیروزی انقلاب ۶۰ سال پیش را به خاطر میآورم. هیچ کس مطمئئا در کوبا نمی خواهد ازموفقیتها و پیشرفت هائی را که با زحمت زیاد بدست آمده اند، دیگر چشم پوشی کند.
در خیلی از کشورهای اروپائی مانند جمهوری فدرال آلمان، احزاب چپ موفقیت هائی محدود نشان میدهند. یا ؟ شما این را چگونه می بینید؟
شورش، وجدانهای بپاخاسته، همچنین خارج از گروهایچپِ سازمان یافته ، همه جا آرام به حرکت در میآیند.در حال حاضر ما جبهه های مقاومت جور واجوری را در زمینه های مختلف زندگی تجربه مکینیم. یک موضوع تاریخی جدیدی به وجود میآید:یک جامعه ی مدنی در گستره ی جهان. این جامعه، میلیون ها زن و مرد را باهم متحد میکند که به گروه های قابل تصورمختلفی از خلقها، فرهنگها، طبقه های اجتماعی، سنی تعلق دارند. تنها یک فکر ذهن آنها را بخود مشغول ساخته: “من دیگری هستم ، دیگری من است”.قبلا امانوئل کانت گفته است:”رفتار غیر انسانی ای که با دیگری میشود، انسانیت را در من ازبین میبرد.”
این به چه معناست؟
یک کمیته ی مرکزی و یکخط مشی ِحزبی وجود ندارد! جامعه مدنی جهانی از ترکیب جبهه های بیشمار مقاومت بوجود آمده که امروزه در همه یِ قاره ها- در مکان های حیرت انگیز – بر علیه نظم جهانی آدمخوار فعالند و بالاترین جنبش های سوسیالیستی را نمایندگی میکنند:
(( جنبش جهانی که بیش از ۱۲۰ میلیون نفر از مستأجران زمینLa Via Campesiکشاورزی، کشاورزان کوچک، کارگران روز مزدی که برروی زمین کشاورزی کار میکنند را نمایندگی میکند؛ جنبش های فمنیستی که با تحقیر و تبعیض و خشونت علیه زنان مبارزه میکنند؛
Greenpeace صلح سبز که اعضایش برای جلوگیری از خطر های محیط زیست وتبدیل زیست محیطی وتنوع زیستی تلاش می کنند.
Amnesty International (سازمان عفو بین الملل) که در همه جای جهان برای کرامت انسانی و حقوق بشر خدمت میکند؛ و یا که جنبش دانش
آموزانFridaysforFuture (جمعه ها برای آینده) که آگاهی وهوشیاری بسیاری از مردم را در مورد خطر های تغییرهای اقلیمی برانگیخته است. هزاران جنبشدیگر وجود دارند- اجتماعی، ضد سرمایه داری، بزرگ وکوچک، محلی و بین المللی. همه یاینها یک قدرت واحد را تشکیل می دهند که روزانه قدرت بیشتری بدست میآورند و برعلیه بربریت سرمایه داری مبارزه میکنند. امروزه دیگر میلیونهای بسیار از انسانها بیدارشده اند.
ظفردخت خواجه پور، 2سپتامبر ۲۰۱۹
نویسنده، جناب زیگلر، درک درستی از سرمایه داری و سوسیالیسم ندارد. جنبشهای رفرمیستی را سوسیالیستی و انقلابی می نامد. مبارزه با انحصار را مبارزه با سرمایه داری معرفی میکند. وضع نظری خرابی دارد!