جلیقه پوشان ِ فرانسه و لخت عورتان ِ طعنه زن!
خدامراد فولادی
اعتراضات ِ جلیقه زردهای فرانسه فرصتی به جمهوری اسلامی داد تا با انگشت کشیدن به سوی جلیقه پوشان نگاه ها را از عریانی ِ چهل ساله ی خود دور کند.
رسانه هایی که در یک ماه ِ گذشته حتا یک کلمه اشاره به تظاهرات ِ خیابانی ِ کارگران ِ فولاد ِ اهواز و نیشکر ِ هفت تپه و کامیون داران و مال باخته گان و… نکرده اند، شب و روز از تظاهرات ِ ضد ِ سرمایه داری ِ فرانسوی ها می گویند و می نویسند. رژیمی که چهل سال است نقض ِ آشکار ِ حقوق ِ اولیه ی انسانی ِ شهروندان اش پیش ِ چشم ِ عالم و آدم خود نمایی می کند، شده است دلسوز ِ کسانی که دست کم آن آزادی های اولیه ی شهروندی را دارند که مطالبات ِ خود را به آزادی بیان کنند و اگر به خواست شان توجه نشد به خیابان ها بیایند و اعتراضات ِ شان را علنی کنند.
واقعیت این است که مطالبات ِ شهروندان ِ فرانسوی از دولت ِ بورژوایی شان یک چیز است ، و مطالبات ِ شهروندان و جامعه ی ایرانی از رژیم ِ بوناپارتی یک چیز ِ دیگر.
من فکر نمی کنم مطالبه ی اصلی ِ جلیقه پوشان ِ فرانسوی غیر آن چیزی باشد که رسانه ها اعلام کرده اند و آن لغو افزایش مالیات و قیمت ِ بنزین است، اما دو چیز رابه یقین می دانم ، یکی این که این دو مطالبه را نمی توان تظاهرات ِ ضد ِ سرمایه داری ِ فرانسوی ها نامید، چرا که اساسن و صرفن مطالبه ای کارگری و سوسیالیستی آنهم در یک کشور ِ سرمایه داری ِ پیشرفته نیستند، و اگر هم مخالفت و ضدیتی باشد با دولت ِ امانویل مکرون است و نه با کلیت ِ نظام ِ سرمایه داری ِ فرانسه، و دوم آنکه رژیمی که آن تظاهرات را ضد ِ سرمایه داری می نامد ، تظاهرات و اعتراضات ِ میلیونی ِ سال های اخیر علیه ِ حاکمیت ِ خود را چرا لاپوشانی کرده و چه باید نامگذاری کند.
نظام ِ حاکم بر فرانسه نظامی تاریخی دورانی و سرمایه داری است و اگر هم مخالفتی جدی با کلیت ِ نظام صورت گیرد بدون ِ شک باید فقط از سوی پرولتاریا و رویکرد ِ صرفن سوسیالیستی داشته باشد. تنها در این صورت است که می توان اعتراضات و تظاهرات را ضد ِ سرمایه داری تلقی نمود.
از سوی دیگر، از آنجا که جمهوری ِ اسلامی یک حاکمیت ِ تاریخی دورانی با مناسبات ِ قانون مند و هنجارمند ِ این دوران نیست، بلکه حکومتی نابه جا ونابه هنگام با عملکردها و مناسبات ِ ناهمخوان با این دوران است،هر اعتراض و تظاهراتی در ایران که از سوی هر گروه و صنف و کانون ِ از دید ِ رژیم غیر ِ قانونی یی حتا با مطالبات ِ صرفن اقتصادی صورت گیرد اولن خواه و ناخواه بنا بر ماهیت ِ سرکوبگرانه ی رژیم سیاسی است، و ثانیین به همان دلیل علیه کلیت ِ رژیم است. چرا که این رژیم در کلیت ِهمبسته ی نابه هنگامی ِ تاریخی اش نمی تواند پاسخگوی مطالباتی باشد که برآوردن شان فقط از عهده ی یک حکومت و دولت ِ تاریخی دورانی با عملکردها و مناسبات قانون مند و هنجارمند ِ آن بر می آید.
از این مقایسه ی کوتاه و گویا نتیجه بگیرم:
در فرانسه، ضد ِ امانویل مکرون بودن به معنای ضد ِ کلیت ِ نظام ِ سرمایه داری بودن نیست، مگر آنکه طبقه ی کارگر ِ فرانسه با تمام ِ موجودیت ِ آگاهی و طبقاتی ِ خویش به میدان ِ رزم ِ طبقاتی با بورژوازی ِ حاکم آید، در حالی که در ایران ضد ِ ولایت ِ فقیه بودن ِ همه ی شهروندان و ازجمله کارگران، به معنای ضدیت با کلیت ِ جمهوری ِ اسلامی ، و کسب ِ آزادی های فوری و بی قید و شرط ِ سیاسی است.
بعبارت دیگر، این رابطه خطی درست نیست: روابط سرمایه داری = دموکراسی + ناسیونالیسم. مطالعه تاریخ رشد سرمایه داری خلاف این معادله را نشان میدهد. روابط سرمایه داری بک رابطه استثماری است و بنا به پیشینه فرهنگی معینی، ایدئولوژی اختراعی خاص خودش را میطلبد تا عقل استثمارشونده تخریب شده و به راحتی تن به استثمار بدهد. ایدئولوژی فقط اسلام و نژاد پرستی اروپائی نیست. حتی افکار مارکس را هم به ایده های کاذب تبدیل میکنند تا بردگان مزدی از خودشان فکر نکرده و مثل گوسفند چوپان (دولت) داشته باشند. بنظر من اگر مبارزه ضد امپریالیستی، انترناسیونالیستی و مبارزه علیه استثمار نیروی کار ، یعنی مبارزه علیه بردگی مزدی، نباشد، سیاست بازی های ارتجاعی است و من به خودم هرگز اجازه نداده ام که در چنین دامی بیافتم و از خودم متنفر باشم.
فریبا،
—
عیبی ندارد، تا وقتی که بحث میکنید، از هر لغتی میتوانید استفاده کنید.
—
نوشتید:
—
“من و ما با لغو بردگی مزدی مخلفتی نداریم، اما اولویت ما نیست”
—
بنظر من چون در ایران روابط سرمایه داری وجود دارد، الغای بردگی مزدی مسئله اصلی است و بعلت انترناسیونال کمونیستی، مسئله من هم هست. این موضوع به دیکتاتوری و فاشیستی بودن رژیم ارتباطی ندارد – این بحث را بارها با آقای چنگائی کرده ام و برای مطالعه بیشتر میتوانید به کامنتهای من در زیر مقالات او مراجعه کنید.
—
کلا ضرورت الغای بردگی مزدی را من بر اساس وجود استثمار نیروی کار تعیین میکنم نه بر اساس نوع رژیمی که این استثمار را اداره میکند. مثلا در چین. چین دولت ش دیکتاتوری است. نمیتوانم مبارزه با بردگی مزدی را بعلت دیکتاتوری بودن رژیم به آینده ای نامعلوم موکول کنم. “متاسفانه” از طبقه استثمار شونده هستم، نه طبقه استثمارکننده.
***
Nashenas gerami! Shayad behtar mibood keh faghat minevesham didgah shoma eshtebah ast. Az bekkar boran kalameh«enherafi»beh hich onvan ghasd bi adabi va ya bi ehterami nadashtam!!! ama agar tahlil man va ma ra mabni bar hakemiyat imperialism dar Iran ra noghteh shoro-e bahs gharar bedahim, in shoma hastid keh bayad tozi dahid keh dar sharayet hakemiyat yek regim ta bon dandan vabasteh beh gharb cheghoneh mikhahid «bardegi mozdi» ra laghv konid? Dar hali keh arbaban imperilist regim hameh goneh hemayat haye siasi, eghtesadi, nezami, eteleati va amniyati ra az regim beh amal miavarad.albateh man va ma ba laghv bardegi mozdi mokhlefati nadarim, AMA olaviyat ma nist
فریبا،
—
فکر کنم استدلال شما این است که چون ایران اقتصاد سرمایه داری ملی ندارد، اقتصادش سرمایه داری وابسته به سرمایه داری جهانی است، پس رژیم ایران، رژیمی است که مزدور یک امپریالیست و یا چند تا و یا همه آنهاست، مثل مثلا شاه که نوکر آمریکا بود و از لحاظ سیاسی تابع اوامر و سیاستهای آنها.
—
در مورد این موضوع خیلی میتوان بحث کرد. در مورد فرضیه سرمایه داری وابسته (فکر کنم این تز را در نظر دارید) و رد این فرضیه، اقتصاد دانهای مارکسیست و غیر مارکسیست، جر و بحثهای فراوانی داشته اند و بنظر من این بحثها بی نتیجه ماندند. البته منهم نظری دارم و آن این است که اصلا اقتصادی وجود ندارد که مستقل از اقتصاد سرمایه داری جهانی باشد. اگر بحث کنیم بحث ما هم میشود یکی از آن بحثهای موجود و کلا جایش اینجا هم نیست.
—
اما میتوان بگونه ای دیگر جلو برویم. به این صورت که فرض کنیم من نظری انحرافی دارم، شما درست میگوئید و اقتصاد ایران سرمایه داری وابسته است و رژیم ایران مثل رژیم شاه نوکر است و تز ولایت فقیه هم تزی دیکته شده توسط امپریالیستهاست. با این فرض، پیشنهاد شما برای الغای نظام بردگی مزدی در ایران چیست؟
—
لین اختلاف نظر بین شما و من، که شما فکر میکنید نظر من انحرافی است، چه تاثیری در نحوه برخورد شما و من نسبت به مسئله الغای بردگی مزدی دارد؟
—
من فکر میکنم، اینها اصل قضیه هستند. نظر من این است که هیچ تاثیری ندارد، مهم نیست که اقتصادایران مستقل است و یا وابسته، در هر دو حالت ما نظام بردگی مزدی داریم که باید از بین برود و این نقطه آغاز ماست.
—
در انتها بگویم که به اندازه کافی در مورد نظرات آقای چنگائی و فولادی کامنت نوشته ام و دیگر ضرورتی ندارد که دنباله کامنتهایم را بگیرم و فقط به یک کامنت اکتفا خواهم کرد. پس نه به کامنتهای آقای فولادی و چنگائی پاسخ خواهم داد، و نه اگر شما و یا کسی دیگر با آنها بحث کنند، وارد بحث خواهم شد مگر اینکه شما و یا خواننه ای تقاضا کند که وارد بحث شوم. البته ممکن است حتی یک کامنت هم ننویسم.
—
اما خوشحال می شوم که گفت و شنود با شما و یا خوانندگان دیگر را ادامه بدهم.
—
توجه که از یک اسم استفاده کردم و اولین و آخرین اسم هم نخواهد بود.
***
Nashenas aziz az bikh va bon dochar eshtebah va enheraf ast. anja keh migoyad rejim eslamgeraye Iran (albateh ishan migoyad rejim jomhori eslami) mohafez sarmayeh dari Iran ast :K::
۱- rejim mozdoor va dastneshandeh hakem bar Iran mohafez manafeh arbaban imperilist-ash ast
۲- hich madrak va shavadei dal bar «sarmayehdari irani»mojod nabodeh va nist
۳- rejimi keh az fargh sar ta nok pa ,eghtesadi, siasi, nezami, eteleati, amniyati va diplomatik vabasteh beh arbaban gharbi-ash ast, sarmayehdaranash hamegi bedon estesna az avamel estemar hastand
۴- tamam amaleh va akareh mojood dar rejim az nezami-entezami grefteh ta «rahbar, saran 3 ghoveh, majlesian va kholaseh jomlehi az avamel biganeh hastand, pas anha faghat hafez manafeh sarmayeh daran gharbi hastand
برای خوانندگان نوشتم نه تو.
نمیتوان به راحتی ازادعای همترازی سیاسی اقتصادی رژیم وجامعه ی ایران بادولت ونظام ِ بورژوایی فرانسه گذشت. این ادعاراموردبه موردبرمی رسیم.فقط امیدوارم ناشناس حاشیه نرودوبرای منحرف کردن ذهن مابحرطویل ننویسد.مورداول: درایران هم رهبر مادام العمر ِ فعال مایشاء مانندفرانسه ازطریق مراجعه به آرای عمومی انتخاب شده وهرهفت سال یکبار رهبر(رییس دولت)باید تجدید انتخاب شود. وبرعکس، فرانسه هم مانندج.ا. حکومتی با رهبر مادام العمرداردکه تازمانی که زنده است حاکم بلامنازع است وهیچ کسی جرات ندارد رهبری و تصمیمات اورازیر سوآل ببرد. ادامه دارد
مفهوم پنهان در پشت ِلفاظی ِ ناشناس این است:هم درفرانسه دموکراسی وآزادی های بورژوایی هست وهم درایران.و این یعنی اعتبار بخشی به جمهوری ِاسلامی و استبداد ِولایتی خلافتی اش. بااین کار ناشناس هم دموکراسی ِطبقاتی ِتاریخی دورانی راتاحد ِ استبداد ِپدرشاهی ِ مردسالار ِج.ا. تنزل می دهد و هم انقلاب ِاجتماعی را که امری تاریخی و طبقاتی است تا حد ِ کودتای یک دار و دسته علیه یک دار ودسته ی دیگر فرو می کاهد. و اینها همان ایده های توده ای لنینیست هاست. آنوقت می گوید من توده ای لنینیست نیستم.
هم جامعه فرانسه سرمایه داری است و هم جامعه ایران.
—
رژیم فرانسه محافظ سرمایه داری فرانسه است و رژیم جمهوری اسلامی محافظ سرمایه داری ایران.
—
درجه آگاهی و نوع و میزان گسترش تشکلات کارگری در فرانسه و ایران تعیین میکند که آنها رژیمهای خود را سرنگون کنند و به جامعه سوسیالیستی قدم بگذارند یا خیر.
—
فعلا درجه آگاهی و نوع و میزان گسترش تشکلات کارگری در فرانسه و ایران در حدی نیست که سرمایه داری و رژیمهای محافظش را دو کشور بخطر بیاندازد.
—
فعالیت کمونیستی (سوسیالیستی، الغای بردگی مزدی) یعنی بوجود آوردن آگاهی و تشکلات لازم برای چنین کاری است.
***