Comments

انقلاب بهمن، دور از ما و نزدیک به ما<br> سوسن آرام — 4 دیدگاه

  1. در نسل جوان هیچ قهرمانی خاصی وجود ندارد که در نسل جوان 57 نبود. نسل جوان امروز با شعارهای گنگ ش قابلیت سوء استفاده شدن و انتخاب ارتجاع را دارد همانطور که نسل جوان 57 داشت.
    #
    دیدگاه درست انقلابی اینهاست:
    علیه مردسالاری بودن
    علیه سرمایه داری (بردگی مزدی) بودن
    علیه امپریالیسم بودن
    علیه سلسله مراتب در کار گروهی بودن
    اینها معیار است، اگر این مجموعه وجود نداشته باشد، شورشها بر اساس ناآگاهی و یا مهندسی فکری شدن است. یکی دو تا از اینها کافی نیست، همه با هم معنی دارند.
    #
    توده ها گول این سیاسیون را نخورند:
    لیبرالها و سوسیال دموکراتها و ملیگراها (همه هواداران دولتهای امپریالیستی غرب و سیستم دموکراتیک اداره بردگی مزدی فعلی شان هستند).
    بلشویکهای طرفدار طبقه کارگر که در واقع دیکتاتورهای سرمایه داری دولتی هستند.
    رضا خانی ها و ایرانگراها که دنبال درست کردن دولت مطلقه فاشیستی هستند
    رضا پهلوی ها که نمیداندد چه میخواهند اما میدانند که بردگی مزدی و همکاری با امپریالیستهای غربی باید بماند.
    مجاهدها که خود را به امپریالیستهای غربی فروخته اند.
    اسلامیون اصلاح طلب که همیشه در استثمار و استبداد رژیم شراکت داشتند.
    اسلامیون حاکم که همه میدانند که ارباب بردگی مزدی، مستبد و ضد زن هستند.
    بیشتر …
    #
    بجای رفتن طرف اینها، درست است که زن و مرد کارگر درکش را از ارتجاع عمیق کند و وارد سیاست بازی های موجود، یعنی جنگ قدرت برای درست کردن دولت و حاکمیت مابین سیاسیون، نشود. درست است گول نخورند و در محل کار و زندگی بروی درست کردن کلکتیوهای مدیریتی خود در جهت نفی عملی کل سیستم اقتدارگرائی در جوامع کار کنند. انقلاب کاری (کار فکری و عملی) طولانی است اما از همین امروز و در همین جائی که هستیم شروع میشود. با چهار تا شعار کلی و جنگ و دعوا با مرتجعین حاکم در خیابانها، انقلاب نمی شود.
    #
    آنارشیست-کمونیست

  2. اتفاقا برخلاف آسمان ریسمان بهم بافتن نویسنده برای پاک کردن سهم خلق یا ملت ویا مردم…دربوجود آمدن جمهوری اسلامی و سهمش در همین امروز برای پا گرفتن یک سیرک استعماری از بی وجود هابرهبری پسر منگول وعقب افتاده شاه بعنوان اپوزیسیون!جمهوری اسلامی تقصیر ها راگردن شخصیت ها!می اندازد.
    نسل جوان وبراستی قهرمان امروز درحالی تنفرش از پنجاه وهفتی را بی رودربایستی بیان میکند که به این توهین علنی که ناتو…با کنارهم گذاشتن این دلقک های بی مقدار در کنارهم وتبلیغ بی بی سی ورادیو فردا وصدای امریکا…بعنوان چهره های شاخص اپوزیسیون!علنابدین نسل مبارز وبه شعور انسانی میکند حتی یک اعتراض هم نمیکند.
    اینکه مردمان آنقدر از این رژیم در رنج هستند که تنها بفکر رها شدن از دستش هستند اتفاقا عذربد تر از گناه است.
    اتفاقا تفاوت اصلی اپوزیسیون شاه با این دلقک ها درخاک زندان خوردن و اعدام و…در داشتن وجود بود.

  3. فکر کنم حدود بیست سال پیش بود. این ایده رواج پیدا کرده بود که بد نیست کشور ما مثل ترکیه چند حزبی و دموکراتیک بشود. زلزله ای بود که حدود بیست هزار نفر را در ترکیه کشت. خب، چه بگیم؟ دموکراسی است، آزادی احزاب است، یواش یواش درست میشود. حال دو دهه گذشته،‌دموکراسی بوده، سکولاریسم بوده، باز هم زلزله آمده و بیست هزار نفر را کشته. احتمالا باز هم میگویند که اردوغان دموکرات نیست، با سکولاریسم بد است، اگر دموکراسی واقعی در ترکیه درست شود و همه احزاب بدون پدر سوختگی اردوغان وارد پارلمان بشوند، همه چیز درست خواهد شد. اما در این بیست سال، احزاب دنبال قدرت سیاسی بودند نه مبارزه با ارتجاع. ارتجاع هم برای کاهش هزینه آپارتمانهای اشغال درست میکرد تا نهایت ارزش اضافی را در جیبش بگذارد و ثروتمند بماند و یا ثروتمند تر شود. آپارتمانهای آشغال دوباره فروریخت. هیچ کس نمیگوید بابا این صرفا سیاست نیست، بساط نظام بردگی مزدی هم هست، چرا ۴۰ سال صبر کنیم تا دموکراسی شویم تا نماینگان ما در پارلمان صد سال بعد حرفی از الغای بردگی مزدی بزنند؟ چون ماتریالیسم تاریخی مارکس چنین میخواهد. پس درست است که بگوئیم ماتریالیسم تاریخی مارکس کارگران و روشنفکران کارگر را کودن و هوادار سرمایه دار کرده! در روسیه اش هم همه را هوادار دولت حزب کمونیست ارباب سرمایه داری دولتی کردند و آخرش شد دموکراسی فعلی، چند حزبی است دیگه!
    آنارشیست-کمونیست

  4. خانم آرام،
    متاسفانه شما آزادی را در چهارچوب آزادی بورژوا لیبرال فرانسوی بیان میکنید. پاراگراف آخر مقاله کنه دیدگاه شما را بیان میکند. تمام مقاله به ما میگوید که یک عده ریاکار ضد رژیم میخواهند انقلاب را بدزدند. شما به آمریکا انتقاد میکنید، اما در مورد فرانسه و اروپا و کثافتکاری های استثماری و استعماری آن دموکراسی ها گفتنی زیاد است. حتی انتقاد شما به اعمال امپریالیستی آمریکا بیشتر به سیاست خارجی است نه دموکراسی استثمارگرانه و ریاکارانه و فاشیست پرور آن که بوی تعفن میدهد. در آن دموکراسی و دموکراسی ها، گرفتن حقوق کارگران در خدمت کارگران جلوه داده می شود و کارکری که به هویت فرانسوی اش افتخار میکند از دموکراسی استفاده میکند و علیه خودش و بنفع اربابش رای میدهد. چطور یک عده تحمیق شده آزادیخواه هستند، نمیدانم! سرمایه دار شده کارآفرین! این ایده از چین و روسبه نیست، از دموکراسی های غربی است.
    نوشته اید:
    “مثل فرانسوی ها که شکست انقلاب بزرگ خود را به مرکز طلوع دمکراسی سیاسی نه فقط برای فرانسه، بلکه برای سراسر اروپا تبدیل کردند و امروز هویت خود را با آن انقلاب تعریف می کنند.”
    اما ما میدانیم که هویت فرانسوی ، برای کارگر فرانسوی، هویتی جعلی ست و فقط برای سرمایه دار فرانسوی معنی دارد، هویتی که بلاخره بعد از چندین دهه از طریق سرکوب کمون پاریس ثبات پیدا کرد. این هویت، یک هویت بردگی مزدی استعماری و بغایت خشن و جنایتکارانه است. کمونیستها و آنارشیست فرانسوی بهتر است این هویت را برسمیت نشناسد چون متعلق به صاحبان اقتدار و سرمایه در آن کشور است.
    “انقلاب” فرانسه شکست نخورد، انقلابی در کار نبود که شکست بخورد. یک عده متمایل به بردگی مزدی با شعارهای ریکارانه ضد مونارکی با ریاکاری آزادیخواهی از توده های تحت سلطه استفاد کردند و مونارکی را سرنگون کردند. آنها آزادی کسب و کار (“career”) میخواستند نه آزادی کارگر. بعد از سرنگونی مونارکی، دائم، سال به سال، توطئه بود علیه توده های کارگر و زحمتکشی که ابزار “شخصیت ها ” شده بودند (نکته درست مقاله) تا از آنها زن و مرد کارگر بهتر بسازند، یعنی برده مزدی دموکرات ناسیونالیست که مقاله اصلا به آن اشاره نمیکند.
    در ارتباط با “انقلاب” بهمن،
    “انقلاب” بهمن هم انقلاب نبود. جامعه ایران جامعه مردسالار، برده مزدی، فروخته شده به امپریالیستها و سازماندهی شده سلسه مراتبی بود. وجه مردسالاری اش بدتر شده است و وجوه دیگرش بخاطر این است که ارتجاع حاکم ضد آمریکا ست. مثلا، اوضاع اقتصادی در چهارچوب سرمایه داری بخاطر رژیم خراب نیست بخاطر مخالفت رژیم با آمریکا و سپس تحریمهای اقتصادی خراب است. اگر خرابی بخاطر دولت مذهبی بود، اوضاع اقتصادی عربستان هم به خرابی ایران بود.
    مطمئنن مردسالاری و بردگی مزدی و نفوذ امپریالیستی و غیره نارضایتی و خشم و اعتراض و شورش بوجود می آورد. در زمان شاه، پس از چندین شورش، بلاخره توده های عاصی شده با ماموران رژیم شاه بطور وسیعی درگیر شدند و با ورود اسلامیون این شورشها سراسری شد و توده ها بتدریج بجای اینکه رهبری مجاهد و فدائی و لیبرال و ملی مذهبی را بپذیرند، به همان مسجد همیشگی رفتند و رهبری خمینی را پذیرفتند. خمینی گفت جمهوری اسلامی، توده ها ی عاصی شده هم گفتند جمهوری اسلامی. رژیم شاه سرنگون شد، رفراندوم هم یک کلاه برداری بزرگ بود چون فقط میگفت یا شاه و یاجمهوری اسلامی را انتخاب کنید. همان توده ها به جمهوری اسلامی رای دادند همانطور که بعد از سی سال با شرکت در انتخابات ۸۸ دوباره به جمهوری اسلامی رای دادند. تنها بعد از سال ۹۶ و ایزوله شدن اصلاح طلبان اسلامی بود که توده ها از رژیم فاصله کرفتند. این فاصله گیری هم الزاما انقلابی نیست مکر اینکه ذهنیت اتقلابی پیدا کند که هست ضدیت با مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی. فعلا خیلی دور است.
    روشنفکران جدا از توده های ما ، که اکثرا مارکسیست هستند، سعی نمیکنند که نظریه شان را با روند واقعیتها بسنجند، فرضیه شان به آنها میگوید توده ها چکار میکنند، نه بودن در جامعه و مطالعه مستقیم توده ها. برای همین سرنگونی مونارکی فرانسه و استقلال آمریکا و سرنگونی شاه و سرنگونی تزار و سرنگونی دولت موقت روسیه توسط بلشویکها را انقلاب میدانند. چه انقلابی؟ چه انقلابی که بعد از سرنگونی مشتی استثمارگر و، استعمارگر، آدم کش، دولت ساز، سرکوبگر، جاسوس و تروریست پرور دوباره سلطه پیدا میکنند؟ خیر انقلابی در کار نبود، تعویض قدرت بود از طریق سواستفاده از توده های عاصی شده.
    مقاله سعی میکند این سواستفاده را در وضعیت فعلی بیان کند، بخشا هم درست بیان میکند. سلبرتی ها نوکری امپریالیستهای آمریکائی-اروپائی را پذیرفته اند، دموکرات شده اند و پول تبلیغات هم که دارند و کلی مزد تبلیغات میدهند و کلی نوکر و کلفت هم برای کار سیاسی آنها مزد میگیرند، کار آفرینند! اما مقاله نمی گوید که آنها انقلاب جعلی بورژوا دموکراتیک امپریالیستی غربی را دارند جور میکنند، در عوض میگوید که بورژوا امپریالیسم دموکراتیک غربی خوب هم هست و شهروند فرانسوی به آن افتخار میکند.
    بهرحال، جای تاسف،
    ممکن است از تاثیرات ماتریالیسم ناریخی مارکس باشد. توضیح کوتاهی میدهم.
    ماتریالیسم تاریخی مارکس معجزه میکند، بورژوای استثمارگر و استعمارگر و برده پرور میشود مترقی و انقلابی. برده مزدی باید مدیون بورژوای مترقی خود باشد نه برعکس، او باید نوکری و کلفتی را ادامه بدهد تااینکه روزی آنقدر ذهنش بکمک اربابش تکامل پیدا کند تا انقلاب کند. این تز ارتجاعی، شده انقلابی، و ، سلطه بورژوا دموکراتها شده راه آزادی. تا وقتیکه این تز غلط را تبلیغ میکنند و یا از آن پیروی میکنند، هیچ روشنفکری ی نمی کنند. ،چبا این تز غلط، انقلابها جعلی خواهد بود و شورشها به ارتجاع ختم خواهد شد.
    آنارشبست-کمونیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>